Monday, Jul 18, 2022

صفحه نخست » آقای «سخن»! شاهزاده بازی های ات را کنار بگذار!؛ ف. م. سخن

B0C28B8D-AEA3-4E3C-BF5A-B909B30C724E.jpegمن در جوانی مثل همه ی جوانان، ایده آلیست بودم. ایده آل من جهانی عاری از فقر و فلاکت بود. عاری از تبعیض، میان ثروتمند و غنی. عاری از ظلم حاکمان و قدرتمندان به زیر دستان و ضعیفان.

برای تحقق این ایده آل ها -که بنا به دلایل کاملا منطقی و علمی قابل تحقق «نبود»- همه کار کردم و با وجود این که به طبقات بالای جامعه تعلق داشتم، برای آن چه فکر می کردم برای طبقات پایین جامعه، رفاه و امکانات مناسب زندگی فراهم می کند از هیچ کاری دریغ نکردم.

امروز در دهه ی هفتم زندگی مثل تمام انسان های همسن خودم، از ایده آلیسم دوران جوانی چیزی برای ام باقی نمانده جز یک سری خاطرات و تجربه ها که گرچه سخت بود، انسان ساز بود، و واقع گرایی امروز م، چیزی نیست جز انباشت همین خاطرات و تجربه ها.

دیروز که در صفحه ی اینستا گرام ام دیدم یکی از خوانندگان برایم نوشته:
«درود به شرف تون که از خاک و ناموس این وطن دفاع کردید، فقط به خاطر همین دوست تون دارم، سلطنت طلبی و رضا بازی شما چنگی به دل نمی زنه»...
باز دوران ایده آلیست بودن ام در ذهن ام زنده شد که همه چیز را در نهایت خوب بودن می خواستم آن هم نه در سطح ایران بلکه در سطح جهان! آن هم نه برای مردمان کشور م که برای تمام مردم جهان!

دیدم وظیفه دارم به چند صد خواننده ی مطالب ام بگویم که من هرگز در زندگی، دنبال شخصیت های سیاسی نبودم و الان هم نیستم.

شاید این حرف خیلی خودبزرگ بینانه و حتی زشت در نظر برخی جلوه کند، اما در زندگی کسی را در حدی که بخواهم از او پیروی کنم قبول نداشته ام.

برای من رفاه اجتماعی و آزادی خودم و مردم کشورم اهمیت دارد. در جایی که مردم امکانات اولیه ی زندگی و آزادی در اختیارشان نباشد، داشتن تمام امکانات و آزادی ها برای شخص خودم، لذتی ندارد بنابراین فاقد ارزش هم هست.

نمی توان دو لُپی و با اشتها، غذای خوشمزه ای را خورد در حالی که گرسنه ای به دهان تو چشم دوخته است. چنین غذایی اگر هم از گلوی دیگران پایین برود، از گلوی من پایین نمی رود.

وقتی می بینم امروز هیچ مفرّی برای خروج از گندابی که حکومت نکبت برای من و مردم ایران درست کرده و با زور می خواهد ما را در این گنداب خفه کند، وجود ندارد، ایده آل های من صنار ارزش نخواهد داشت اگر در گام اول خودم و مردم ایران را بیرون از این گنداب نبینم.

وقتی می بینم هیچ کس، و هیچ گروه و دسته ای، جز شاهزاده رضا پهلوی، نمی تواند به انسجام ما برای خروج از این گنداب کمک کند، بر تمام ایده آل های ذهنی ام قلم می کشم و از او می خواهم تا آستین بالا بزند و کاری در حد توان اش انجام دهد.

باز وقتی با کمال تاسف می بینم که ایشان برای این که دستان اش آلوده ی این گنداب و من و این مردم سر تا پا به لجن حکومت آغشته نشود کاری نمی کند، تنها کاری که می توانم انجام دهم دعوت و تشویق اوست برای انجام کاری کارستان برای چندم و چندمین بار....

و این کار ها شاهزاده بازی نیست. راست اش را بگویم، امیدوار هم نیستم که ایشان عملی انجام دهد ولی کار موثر دیگری هم به ذهن ام نمی رسد.

من هم می توانم مثل اپوزیسیون، خودم را به خیالات و توهمات مشغول کنم و یکی آن ها توو سر من بزنند و یکی من توو سر آن ها بزنم و هر دو مان هم مثل انسان های از کار افتاده و بی دست و پا، حکومت را لعن و نفرین کنیم ولی عاقبتی در این خیالاتی بودن ها نمی بینم.

می گویند مبارزات سیاسی و اجتماعی سه مرحله دارد:
تهاجم
تدافع
ترصد.

موقعی که زورِ تغییرخواهان به اهل حکومت و ثبات برسد، دوران، دوران تهاجم است.

موقعی که زور اهل حکومت و ثبات، به تغییرخواهان برسد، دوران، دوران تدافع است.

و در میان این دو موقعیت، که طولانی ترین موقعیت ها در طول تاریخ های بشری ست، دوران ترصد و نشستن و نگاه کردن تا زمان تهاجم فرا برسد و بنیان حکومت مستقر به دست مردم بر کنده شود.

ما امروز در دوران ترصد به سر می بریم.
دوران ترصدی که دارد کم کم به نیم قرن نزدیک می شود.

دوران ترصد هم ویژگی های خودش را دارد.

ناامیدی، خستگی از تلاش، تلاش را بیهوده و بی فایده دانستن، تن دادن به روزمرگی های زندگی، تن دادن به تخدیر، بی خیال دنیا شدن و علاقه به موهومات ذهنی و فلسفی و عارفانه،....

باری. تلاش خواهیم کرد نه شخص بازی کنیم، و نه دچار عوارض دوران ترصد شویم. نه ناامید شویم چرا که تاریخ ثابت کرده است و بدون استثنا، بدون استثنا، و باز هم تکرار می کنم بدون استثنا رای به تغییر نظام های سیاسی داده است، نه امید بیهوده دهیم که نهایت آن همان سر خوردگی و ناامید ی ست.

تا ببینیم دست سرنوشت، چه مسیرهایی را برای تغییر در مقابل ما خواهد گشود....



Copyright© 1998 - 2024 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: info@gooya.com تبلیغات: advertisement@gooya.com Cookie Policy