حال اینکه نسل امروز نه به اندازه فاصلهی سالهای سن ما بلکه به اندازه شگفتآور تحولات سالهای اخیر در عرصه دیجیتالی از ما فاصله دارند.
همه از این فاصله میگوییم اما هرگز به عمق این فاصله در عرصههای مختلف نمیرویم. هرگز درکی درست از رابطهی والدین با فرزندان، رابطهی جامعه با نسل جدید، رابطهی گذشته با حال و آینده و رابطهی اپوزیسیون پُرمدعای خارج با نسل جوان ایران نداریم.
از این رو رویکردمان به این نسل با همان برداشتهای ملکهشده در ذهن و شرطیشده نسبت به مسائل اجتماعی است که با آن آموزش دیدهایم. نسل ما با وجود اینکه بنا به اقتضای سن هر نسل نگاهش با پدران و مادران خود تفاوت داشت، اما این تفاوت به اندازهای نبود که در عرصههای زیادی قادر به درک یکدیگر نباشیم!
نگاه به روندهای اجتماعی، به تحولات و نتیجهگیری از آنها تقریباً مشابه هم بود. واکنش به آنها هم شبیه هم. امری که در عرصهی مبارزات سیاسی و اجتماعی آن روز و تداومش تا امروز میتوان دید.
واکنش نسل ما نسبت به اتفاقات سیاسی، به شخصیتها، هدفها و ترسیمی که از آینده داشتیم درمجموع آن شد که انقلاب بهمن نمودار آن بود.
آیا باز تحولات در ایران به همان صورت، با همان وسعت و همان خواستها خواهد بود که در ذهن اپوزیسیون جمهوری اسلامی میگذرد؟ آیا ما باز با جوانان آرمانخواهی برخورد خواهیم کرد که در مبارزه با امپریالیسم آمریکا سر از پا نمیشناختند؟ جوانانی که به هر چیزی که رنگوبوی غربی داشت مخالفت میکردند! چه از زاویه جوانان تربیتشده خانوادههای مذهبی که زیر علم مجاهدین و یا دستهجات متعدد راهاندازیشده توسط دستگاه مذهبی و سنتی بازار سازماندهی میشدند، چه جوانانی که عنوان مبارزان چپ را را یدک میکشیدند و در نهایت در مبارزه با حکومت شاه، در مبارزه با آمریکا، با مظاهر غرب و هرعنصر نو در کنار هم قرار میگرفتند.
مشترکاً در خیابانها پای میکوبیدند. هرکدام از زاویه دید خود که رشتهی اصلی آن مبارزه با حکومت شاه بود و مبارزه با غرب. جوانانی که به حمایت از خمینی برخاسته بودند و در انقلاب خانهویرانکن بهمن به هم رسیدند.
ما به همان اندازه با فریدون فرخزاد، گوگوش و مینیژوب مخالف بودیم که یک بچه بازاری سنتی و یا یک طلبهی حوزهی علمیه قم. از این رو ما هرگز حتی در آن دوره هم نتوانستیم ارتباط نزدیکی با بخشی از جوانان طرفدار غرب که کم هم نبودند داشته باشیم. چرا که به افکار آنها به دیدهی تحقیر مینگریستیم و در معرفی آنها از فعل غربزده استفاده میکردیم.
غربزدگی آل احمد را به دیده تحسین میدیدیم. بدون اینکه هیچ درک عمیق و مشخصی ازغرب، از آمریکا و دستاوردههای عظیمی که داشت جهان را متحول میکرد داشته باشیم؛ ولی نسبت به همه چیز نظرداشتیم و اظهارنظر میکردیم. در دنیای کوچکی که بسیار بزرگش میدانستیم و برای خود ساخته بودیم چند کتاب خوانده و نخوانده از مارکس، لنین و جزوات مبارزه مسلحانه را دوای هر دردی میدانستیم و سیستم اتحاد جماهیر شوروی را کعبه آمال!
بدتر از ما جوانانی بودند که مشتی شعار شریعتی و خمینی را توتیای چشم خود کرده، خواهان جامعهی بیطبقه توحیدی بودند.
فکر نکن که امروز عوض شدهایم اصلاً اینگونه نیست! درست است در سخن و نوشته از آن دوره تفکر و عملکرد آن دوره انتقاد میکنیم، اما شیوه نگاه کردنمان به مسائل به رویدادها به افراد، مبارزه، اتحادها و جامعهی آیندهای که میخواهیم بسازیم چندان تفاوتی با گذشته ندارد. چرا که ما حامل تفکر نسل خود هستیم که قادر به شکستن پوستههای ضخیم باورها، روابط گروهی، ارزشگذاریهای گروهی و اجتماعی که خود را مقید آن میدانیم نگردیدهایم. درگیری و اختلاف ما با بسیاری از همفکران سابق مسبوق به همان سابقه، همان انتظارات است.
هنوز هرگونه حمایت از دستاوردهای غربی و دمکراسی غرب را نشانی از غلطیدن به دامن غرب میدانیم و ته ذهن خود هنوز دو اردوگاه غرب و شرق، کار و سرمایه را جستوجو میکنیم.
ما با بسیاری از مفاهیم جدید مطرحشده در بین نسل جدید و ارزشهای آنان بیگانهایم. ما قادر نیستیم به عمق فکر نسلی برویم که برعکس ما به هر امر نو عکسالعمل مثبت دارد. ما حتی از آوردن نام سلبریتیهای غربی ابا داریم از نام "مادونا" کارها و خواندنهای او هراسمان میگیرد. حال آنکه این نسل با او وقت میگذراند و قبل او با "مایکل جکسون" بزرگ شده. در ذهن ما "ساسی مانکن" و"تتلو" آن بازتابی را ندارد که در ذهن نسل جدید دارد.
با همین نگاه از نظر ما این نسل که بسیار خوب تغییر و تحولات جهان و بهخصوص منافع خود را میشناسد نسلی آشفتهاند که تنها منافع خود دنبال میکنند. اینها بهواقع همان کسانی هستند که رنگ گربه برایشان مطرح نیست بلکه چگونگی موش گرفتنش مطرح است. هر کجا که منافعشان حکم کند میروند. هر دستی که دری به سوی آینده برایشان میگشاید را میفشارند فرقی نمیکند از کدام کشور با چه هدفی باشد. مهم دیدن جهانی است که او بدون اماواگرهای زمان ما ـ که اول میپرسیدم این در را که گشوده؟ اگر از طرف آمریکا بود همان اول به لگدش میگرفتیم ـ ازگشودن در استقبال میکند. میخواهد ببیند و تجربه کند آنچه پشت این در خوابیده است.
این نسل تابوهای ما را ندارد. شهامت اوهمین تابوشکنی و زندگی به سبک دلخواه خویش است بدون آنکه در بند قضاوت تفکر سنتی جامعه باشد.
امروز تمام مدها و گروههای مختلف فکری در آمریکا در بین جوانان ایران طرفداران خاص خود را دارند. جوانانی که جشن هالوین میگیرند. با لباسهای اجغوجغ در جشنهای شبانه شرکت میکنند. جمع شدنشان در پارک چمران شیراز نمونهی بسیار کوچک از نحوهی تفکر این نسل بود.
کم نیستند نوجوانان و جوانانی که با تمام وجود تلاش میکنند زبان انگلیسی یاد بگیرند و به هر طریق شده از کشور خارج شوند. میخواهی باور کن و یا نکن فکر اکثریت قریب به اتفاق جوانان ایرانی غربی است! کعبه آمالشان غرب است و زندگی غربی. ما از ابعاد کار و تفکر جوان ایرانی بیخبریم. از جوانانی که دور از چشم ما و حاکمیت دارند در دنیای مجازی و در ارتباطهای گروهی خود زندگی نوع غربی را سازمان میدهند.
این بار آخری که ایران رفتم برای کارهای خود نیاز به دفتری داشتم از دوستی پرسیدم آیا میتوانم اطاقی در شرکتی اجاره کنم و کارهای خود را سامان دهم؟ گفت: اطاق سهل است میتوانی میزی اجاره کنی و کارهای خود را انجام دهی.
به مرکزی رفتیم شاید باور نکنی دهها میز با امکانات اینترنتی بود که توسط جوانها اجاره شده بود. پشت هر میز جوانی مشغول کار و ارتباط با کشورهای خارج. من نیز میزی گرفتم نمیدانی چه میزان لذتبخش بود در جمع این جوانان خوشفکر کار کردن! آخر هفته به من گفتند جلسه داریم آیا مایل به شرکت هستید؟ گفتم با کمال میل. جلسهای بسیار آموزنده هر کدام توضیح مختصری از کار و مسائل طرحشده در طی هفته و آخرین مسائل مربوط به کار وتحولات جهانی دادند از مشکلات گفتند و راه حلهای خود را پیشنهاد کردند و جمبندی نمودند. ما هیچ کجا از این جوانان، کارها، نحوه ارتباطات و فکرشان نه خبر داریم و نه از میزان نفوذ آنها در جامعه جوان ایران باخبریم. آنها نه مثل ما فکر میکنند و نه عمل. برای آنها تفکر آمریکایی، سیستم حکومتی سکولار و دمکراتیک امری عادی و بدون چانهزنی است. آنها اصلاً مقولهای به نام تاجزاده، و حتی زندانی سیاسی را نمیشناسند. آنها در دل همین جمهوری اسلامی به شیوه کاملاً غربی زندگی میکنند ولو با امکانات محدود. خواهان همین گونه زندگی هستند.
اکثریت خانوادههای متوسط ایرانی نیز به دنبال همین فرزندان جوان و شیوهی زندگی آنها کشیده میشوند. زندگیای که الگوی خود را از غرب میگیرد! چهرههای مورد تأیید غرب مورد تأیید آنهاست!
حال شما مرتب برعلیه چهرههای مورد تأیید غرب زوم کنید! در مذمتشان بنویسید! مانند تف سربالا میشود و برمیگردد صورت خودتان. از نظر بسیاری از مردم همراهی با جمهوری اسلامی!
باور نمیکنی دین، مذهب، حکومت جمهوری اسلامی کوچکترین محلی از اعراب نه تنها در بین این جوانان ندارد بلکه اکثریت قریب به اتفاق مردم هم از آنها روی گرداندهاند.
اگر میلی در جامعه نسبت به آقای رضا پهلویست از همین زاویه است. آقای رضا پهلوی نماد بهشت گمشده آنهاست. افسوس نسلی است نسبت به گذشته و امیدشان به آینده در سیمای مدرن او.
مخالفت با حکومت در حال حاضر که هیچ آلترناتیو داخلی دیده نمیشود از طریق حمایت از خاندن پهلوی و دهنکجی به حکومت از این طریق صورت میگیرد. به هر میزان که تبلیغات جمهوری اسلامی، جریانهایی از اپوزیسیون خارج از کشور برعلیه رضا پهلوی موضعگیری کرده هیاهو راه میاندازند، به همان میزان بر محبوبیت او افزوده میشود.
میزان نفرت از حکومت اسلامی و شرایطی که برای مردم بهوجود آورده به قدری تلخ و جانفرساست که حتی جریانهای سیاسی مخالف آقای رضا پهلوی نیزاز نگاه مردم چیزی همپای حکومت شمرده میشوند که از این نکبت دفاع میکنند.
میدانم این ارزیابی من شاید غلط و اغراقآمیز بهنظر برسد. اما حداقل از دید من کاملاً بیطرف و منطبق بر واقعیت امروز ایران و افکار عمومی جامعه ایران در وجه بسیار زیادی است.
حال شما هی سروکله هم بزنید که این دید مردم نیست! مردم رشد یافتهاند! تن به بالا آمدن دوباره سلطنت نمیدهند! پس نتیجه انقلاب بزرگ مشروطیت و انقلاب بهمن چه شد؟ این سوال ذهنی من و توست. مردم اصلاً در بند این سوالات نیستند. آنها خواهان گشایشی سریع در زندگی خود و آرزوی بازگشت به همان دوران شاه هستند.
این را ملای تکیه بر قدرت حس میکند. اما طبق نظر تئوریک شما بازگشت به گذشته ممکن نیست! آنها برای رهائی از دیکتاتوری انقلاب کردند. هنوز از نفس مبارزه ضداستبداد خود دفاع میکنند.
اما امروز در جامعهی ایران چنین نیست. جامعه پشیمان است از انقلابی که کرده! مانند شما هم تفسیر تئوریک برای آن نمیکند. مقایسه میکند زندگی خود در چهل سال قبل را با امروز: "شما روشنفکران ما را بیچاره کردید! خودتان رفته در خارج راحت نشستهاید خبر از حال و روز ما ندارید! ما کی میخواستیم با آمریکا مبارزه کنیم تا به این روز دچار شویم؟ ما چه کار با کار شاه داشتیم؟ همه چیز داشتیم سفرهمان پُر بود. عیشونوشمان سر جای خود! پاسپورتمان با اعتبار! پاسپورتی که حالا پشیزی نمیارزد. خوشی زیر دلمان زد! اگر شاه میماند ما امروز جلوتر از کره و ژاپن بودیم".
... صحبت روزانه، ساده و عامیانه بین مردم.
ادامه دارد
ابو الفضل محققی
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
خدای سال ۱۳۶۰؟ رامین کامران