Wednesday, Aug 17, 2022

صفحه نخست » «مسعود و سلمان و تیغ»، مهستی شاهرخی

Mahasti_Shahrokhi_2.jpgمسعود گفت: «من که نمی‌توانم چادر بر سر مردم کوچه و خیابان بکنم.»

سلمان گفت: «من روی خیالم چادر نمی‌کشم، مانند پرنده‌ای آن را در آسمان آزادی رهآ می‌کنم،

پرنده خیالم را پر می‌دهم در دنیای داستان و می‌نویسم.»

فریدون گفته بود: «من عاشق عشقم. عاشق آزادی! عشق یعنی آزادی!» با تیغه چاقو زبانش را بریدند

شاعر گفت: «غزل عاشقانه می‌نویسم اما رفت به دنیای سایه ها»

*

چند قرن پیش، هوگو علیه اعدام و احکام سخت برای زندانیان بینوا نوشته بود

در این سوی دنیا به حکم قانون، سر نمی‌برند، دیگر اعدام نمی‌کنند

اما در زادگاه من، به جرم نوشیدن الکل مردم را به تازیانه می‌بندند

به جرم حق و دادخواهی کارگران و آموزگاران را شلاق می‌زنند

آنجا به راحتی هنوز دست قطع می‌کنند و چشم در می‌آورند و جوانان را به دار می‌کشند

در برابر کوچکترین اعتراضی، تیراندازان آتش به اختیار، به مغز و قلب مردم شلیک می‌کنند


در دوران‌های پیش، دلقکان در میدانها مردم را می‌خنداندند

با آمدن چاپ و کاغذ، کاریکاتور کشیدن رایج شد

پیشترها کاریکاتوریست‌ها و طنزنویس‌ها از آزادی بیان می‌نوشتند

شارلی ابدو، هفته نامه‌ای بود در مضحکه شارل دوگل

باتکلان، در ابتدا سالن کنسرت و نمایش بود اما صحنه‌ای شد برای کشتاری فجیع

شارلی ابدو، باتکلان، حملات بیرحمانه آدمکشان برای ظهور خدا!

این روزها جنگل‌ها و بیشه‌ها در آتش می‌سوزد و سیل مناطق دیگر را فرا گرفته است

انگار خدا در سایه نشسته است! پس چرا هیچ نمی‌گوید؟

*

انیشتین گفته بود زمان به عقب برنمی گردد

اما عوام انیشتین نمی‌خوانند و نمی‌دانند

زمان برای عوام متوقف شده است، زمان برای آنها ایستاست

قطعاً عوام را با زنجیر اعتقادشان بسته‌اند، از اینرو زمان برایشان چنین قطعی و ایستاست

عوام سواد ندارند، آنها حتا کتابی که به آن سوگند یاد می‌کنند را نخوانده‌اند و نمی‌خوانند

بدینگونه است که بشر بیسواد به قطعیت معتقد می‌شود

تداوم اعتقاد بر نادانی و بیسوادی است

همه چیز در تحول و تغییر است و هیچ چیز قطعی نیست

تحول در اندیشیدن و خواندن است

خواندن و آموزش را پایان و قطعیتی نیست

کتابخانه‌های اسکندریه و قسطنطنیه سوزانده شدند چون بیسوادان به آنها احتیاج نداشتند

استدلالشان این بود: «ما را یک کتاب کافیست»

و آنها حتا آن یک کتاب را نخوانده بودند و نمی‌خواندند

*

ما در کنار هم زندگی می‌کنیم اما در یک زمان واحد زندگی نمی‌کنیم

طالبان در عصر حجر زندگی می‌کند.

داعش در عصر پارینه سنگی،

مردمانی هستند که در قرون وسطا گیر کرده‌اند

مردمانی دیگر در مراسم قربانی ابراهیم شرکت کرده‌اند

تقویم کنونی ما در اروپای قرن بیست و یکم میلادی است،

در ایران، زادگاه من، نوروز، آغاز گردش زمین، در موسم بهار، آغاز جشن سال نو بود

آنجا در تقویم اداری‌شان، در ماه‌های هجری‌شان، تاریخ فوت‌ها را

تاسوعا و عاشورا و اربعین را با شکوه هر چه تمام تر برگزار می‌کنند

تقویم رسمی و رایج کشور برای سوگواری ملتم برنامه ریزی شده است

آقای انیشتین، صدای مرا از اعماق تاریخ می‌شنوی؟

باز هم می‌توانی بگویی که زمان به عقب برنمی گردد؟

چگونه می‌توانیم به آینده برسیم؟

در آن هنگام که دیوانه وار به سوی گذشته می‌دویدیم؟

مگر زمین بچرخد؟ دیگر زمان به عقب بر نمیگردد؟

*

هر شب که به خواب می‌روم امیدوارم که فردا روز بهتری باشد

هر روز که بیدار می‌شوم می‌بینم یک گام بیشتر به پایان جهان نزدیک شده‌ایم

روزی نیست که با خبر جنگ یا انفجار یا سیل و یا حریق و یا مرگ کسی بیدار نشوم

هر شب پیش از خواب به درگاه کائنات انرژی مثبت می‌فرستم تا همان به سویم بازگردد

هر صبح با پیام منفی و توهین امیز یا تهدید آمیز یا سرو صدایی از خواب چشم می‌گشایم

سرانجام ما چه خواهد شد؟

*

مهستی شاهرخی



Copyright© 1998 - 2024 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: [email protected] تبلیغات: [email protected] Cookie Policy