Sunday, Aug 21, 2022

صفحه نخست » شخصیت مستقل و آزاد بشویم و بت شکن باشیم نه بت پرست! حمید رفیع

Hamid_Tafi.jpgقصدم از نوشتن این مقاله بررسی ضعفی است بین انسانها از جمله ما ایرانیان که مانع نابودی استبداد در ایران بوده و هست. در این مقاله سعی میکنم فرق ۱- انتخاب الگو برای شخصیتی مستقل و آزاد شدن بر پایه اصولی چون استقلال، آزادی و رشد که فکر راهنمای انسان را تعریف میکنند و امکان میدهند هر لحظه انسان، استقلال و آزادی خود را با آن اصول بسنجد ۲- انتخاب مراد به عنوان مرید که مراد معرف اصول میشود تا آنجا که اصول ‌نسبت به مراد تعریف میشوند و مرید را به آلت فعل تبدیل میکنند را نشان دهم.

این جمله که نباید حق را با انسان سنجید، بلکه باید انسان را با حق سنجید را همه شنیده ایم اما مثل پندار و کردار و گفتار نیک که مرتب تکرار میکنیم به مفهوم و اهمیت شان پی نبرده ایم والا ایران قرنها اسیر استبدادهای گوناگون نمی شد.

در قرآن در داستان شکستن بت ها توسط ابراهیم میخوانیم که ‌وقتی ابراهیم آنها را میشکند، تبر را در دست بت بزرگ میگذارد، وقتی او را به جرم شکستن بت‌ها دستگیر میکنند، از مردم میپرسد چرا با وجود تبر در دست بت بزرگ فکر نمیکنند که آن بت بقیه بت‌ها را شکسته باشد؟ به او پاسخ میدهند که چون توان اینکار را ندارد، ابراهیم به آنها میگوید چرا به جای یافتن توانایی در خود و انسانهای مستقل و آزاد شدن، توانایی را در چیزی ناتوان جستجو‌ میکنند که یارای شکستن بت های کوچک تر را ندارد؟ متاسفانه کسانی که در بت پرستی آلت فعل میشوند برای دوباره انسانی مستقل شدن زمان لازم دارند و تا آن زمان عقل هایشان تعطیل است و ابراهیم را به طرف آتش پرتاب میکنند. در داستان موسی میخوانیم که وقتی موسی به کوه می‌رود قوم یهود در غیبت او گوساله ای ساخته شده توسط یک شیاد را ستایش کرده تا در پرستش گوساله توانایی را در آن جستجو کند! چه ابراهیم چه موسی سعی کردند به انسانها بگویند که مستقل و آزاد آفریده شده اند و با هر انسان است توانایی را در خود جستجو و از الگوها استفاده کند تا از تجربیات آنها درس بگیرد، از شکست ها پله های پیروزی و موفقیت های آینده را با تبدیل ضعف هایش به قوت ممکن کند و البته الگو ها را با اصول استقلال و آزادی بسنجد تا آلت نشود.

در خوابگاه بین المللی دانشجویان در شهر پاریس در سال ۱۳۵۹ دانشجویان در کنار رستوران مرکزی دانشجویی در سالنی گرد هم جمع میشدند و اندیشه های خود را تبلیغ میکردند. بعد از کودتا علیه انقلاب در سال ۱۳۶۰ تصمیم گرفته شد که نمایندگان سه دسته که در کودتا شرکت داشتند، یعنی حزب الهی ها ، حزب توده و حزب فداییان اکثریت روزهای جمعه آنجا باشند و بقیه نیروها روز شنبه به آنجا بروند، در آنزمان فردی بود از فداییان اکثریت که هر کجا من را می دید به من، به سازمان من و به شخص بنی صدر توهین میکرد یکی از شنبه ها این شخص برای خوردن نهار به محل رستوران آمد و توسط دوستان قدیمش که عضو فداییان اقلیت بودند شناسایی شد و به او حمله کردند. این شخص پشت من آمد و گفت میدانم تو از آزادی دفاع میکنی نگذار من را بزنند. اگر میخواستم حق را با شخص بسنجم میتوانستم بگویم به‌ من چه! ولی شخص را با حق سنجیدم و میدانستم با وجود تمام توهین‌ها باید از حقش دفاع کنم، یکی از مسئولان سازمان پیکار که امروز اصلاح طلب شده و در آمریکا زندگی میکند گفت هر دو را بزنیم! گفتند کمیته این تصمیم را گرفته، گفتم غلط کرده این شخص حقوق برابر با ما دارد و شما نه قاضی هستید نه اجازه زور گفتن دارید. گفتند این بار میتواند سالم برود ولی اگر بار دیگر روز اشتباه آمد ترتیبش را خواهیم داد! خب اینجا سوال مطرح‌ میشود که هدف مخالفین کودتا چه بود؟ استقلال و آزادی ایران یا انتقام گیری؟ بدانیم اگر عکس العمل ظلم استبداد بشویم همجنس استبداد میشویم و آنزمان استبداد پیروز است. اگر اصول استقلال و آزادی را برای سنجش اعمالمان استفاده کنیم، عمر استبداد را کوتاه کرده ایم. می بایست آن روز آن گروهها، روزهای شنبه را محل امن برای هر دگر اندیش میکردند حتی برای هواداران کودتا تا فردایی دیگر را در عمل نشان دهند.

در انقلاب بزرگ ایران ملت خودجوش استقلال و آزادی خود را در جریان‌ مبارزه بدست آورد، همبستگی ممکن شد و بدون آقا بالاسر هر ایرانی در نابودی استبداد نقش پیدا کرد ولی ناخودآگاه بیماری بت سازی و‌ گوساله سازی نمایان شد و خمینی که سخنگوی مردم شده بود عده ای خواستند از او بت بسازند و او را در ماه ببینند و رفته رفته بخشی از جامعه بجای انسانهای مستقل و آزاد شدن در بت سازی از خمینی مراد ساختند و بجای سنجیدن او با اصول استقلال و آزادی ، آن اصول را با خمینی سنجیدند و آلت فعل او شدند. بعضی در سازمانها ‌و احزاب سیاسی، کمیته مرکزی یا رهبر سازمان را بت کردند و هواداران آلت فعل شدند. سال ۵۹ آخرین سالی بود که در ایران بودم و با اینکه بیست سالم بود مشتاق بحث با همه بودم، در اصفهان با جوانی هم سن خودم به بحث نشستیم ، گفت عضو سازمان فداییان خلق است. در میان صحبت‌ گفت از بنی صدر خوشش میاید و نظراتش را جالب میداند اما حیف که سازمان گفته که نصف کارخانه پژو در فرانسه مال او است و یک سرمایه دار ضد طبقه کارگر است. به او‌ گفتم این حرف دروغ است ، واکنش شدیدی نشان داد و گفت کمیته مرکزی دروغ نمیگوید! این آلت شدن را در کودتای رجوی در داخل سازمان مجاهدین خلق با آن انقلاب ایدئولوژیک کذائی شاهد بودیم که چگونه اساس خانواده را به سخره گرفت و هواداران برایش هورا کشیدند. وقتی رهبر را بت ساختی، آلتی کور و کر با عقلی تعطیل می شوی. هنوز هم در خیلی از سازمانها و احزاب سیاسی بجای اینکه از اعضاء، انسانهای مستقل و آزاد بسازند، آلت‌های رسیدن به قدرت و حفظ آن ساخته میشود، البته تقصیر اصلی به گردن انسانهای بت پرست است والا کسی نمیتوانست آلت فعلشان سازد. حتی در آمریکا ترامپ توانست از هواداران خود آلت رسیدن به قدرت و حفظ آنرا بسازد، طوریکه این هواداران بجای چون و چرا کردن و تحقیق بدون پیشداوری و سنجیدن ترامپ با اصول استقلال و آزادی، این اصول را با او‌ میسنجیدند.

روزی مالک اشتر به پیش علی (ع) می‌رود و حضرت علی جویای اخبار میشود، مالک میگوید در مجلسی عمر سخن میگفت و‌ در میان صحبتش گفت اگر خطایی از من دیدید هشدار دهید تا تصحیح کنم و عربی از میان جمعیت برخاست و پاسخ داد من بر اصول ایستاده‌ام اگر خطا کردی سر جایت می نشانمت، این گفتار یک انسان ایستاده بر اصول و مستقل و آزاد است. وقتی عمل به اصول استقلال و آزادی بود و هر عملی با این اصول سنجیده شد حفظ این اصول ممکن میشود و انسان اعتماد به نفس پیدا میکند و در استقلال و آزادی خود رشد را ممکن میسازد و شخصیت مستقلی میشود که نه زور میگوید و نه زور میشنود، عقلش آزاد و بنام هیچ "تقدسی" تعطیل نمیشود. اگر خلافی نسبت به آن اصول دید تذکر میدهد. وقتی خمینی خطاب به ملت ایران گفت اگر همه شما بگویید بله من میگویم نه و کودتا کرد آلت نبودیم و برای حفظ حقوق خود به عنوان بشر، به عنوان شهروند، ‌به عنوان ملت به قول آن عرب از تخت شاهی پایین می کشیدیمش امروز روزگاری دیگر داشتیم.

در محکوم کردن ترور سلمان رشدی نوشته بودم ترور محکوم است و قابل توجیه نیست، چه ترور سلیمانی توسط دولت آمریکا که در جنگ با ایران نیست، چه ترور متخصصان اتمی ایرانی توسط حکومت جنایتکار اسراییل در ایران، چه ترور مخالفین استبداد ولایت مطلقه فقیه چون بختیار، برومند، قاسملو، رجوی، فروهرها، مختاری، سامی،... توسط مزدوران این استبداد، عده ای که حق را با شخص میسنجند چون سلیمانی را ظالم و جنایتکار میشناسند به من حمله کردند، پاسخ دادم ترور محکوم است، و به آنها نوشتم از حق دفاع کنند.

بیش از چهل سال که از فعالیتهای سیاسیم میگذرد‌ همیشه مشتاق به بحث آزاد بوده و هستم.

وقتی شاهد تهمت و نسبت دروغ زدن به شخصی بوده ام از حق شخص دفاع کرده ام حتی مخالفان خودم بعضی این دفاع را شخص پرستی نامیده اند چون یا نمی فهمند شخص پرستی یعنی چه؟ یا سعی میکنند با این برچسب زدن مانع از دفاع حق شخصی که دوست ندارند بشوند تا بتوانند ترور شخصیتی خود را به راحتی انجام دهند.

اما شخص پرست کیست؟ وقتی محور سنجش و عمل به جای اصول استقلال و آزادی و رشد شخص یا حزب شد انسان بجای شخصیت مستقل و آزاد شدن در دنباله روی از شخص یا حزبی آلت میشود ، اعتماد به نفس خود را از دست میدهد و در بت سازی از شخص یا حزبی، استقلال خود را هم از دست میدهد.

در جامعه ای که تعداد بیماران بت سازی از شخص یا حزب زیاد شود، استبداد فضای کامل برای بوجود آمدن پیدا میکند. عده ای از هموطنان به این بیماری گرفتارند، باشد اعمال خود و اشخاص و احزاب را با حق یعنی اصول استقلال و آزادی و‌رشد بسنجیم و درعمل به حق بمانیم تا شخصیت مستقل و آزاد بگردیم و بدین صورت استبداد را از وطن دور سازیم. شاد باشید.



Copyright© 1998 - 2024 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: [email protected] تبلیغات: [email protected] Cookie Policy