ایندیپندنت فارسی - روزنامه اسرائیلی هاآرتص در گزارشی نوشته یوسی ملمن، تحلیلگر امور راهبردی و اطلاعاتی در این روزنامه، با بررسی شرایط فعلی و مقایسه آن با موارد مشابه تاریخی، مدعی شده است که اسرائیل در حال حاضر هیچ گزینه نظامی واقعبینانهای علیه برنامه هستهای جمهوری اسلامی ایران ندارد.
براساس این گزارش هاآرتص که روز پنجشنبه، دهم شهریورماه منتشر شد، حدود ۳۵ سال پیش در اواخر جنگ ایران و عراق، جمهوری اسلامی تصمیم گرفت برنامه هستهای ایران را که پیشتر محمدرضاشاه پهلوی بنابه گزارشهای خارجی، با کمک اسرائیل در دهه ۱۹۶۰ آغاز کرده بود، ازسر گیرد.
به نوشته این روزنامه، برنامه هستهای ایران در سال ۱۹۸۰، کمی پس از انقلاب اسلامی متوقف شده بود، یعنی در زمانی که ارتش عراق به ایران تحت رهبری آیتالله روحالله خمینی حمله کرد.
به نوشته یوسی ملمن، مهمترین درسی که جمهوری اسلامی ایران از جنگ بهشدت خسارتبار با همسایه خود گرفت، تصمیم برای بازگشت به مسیر هستهای و همچنین توسعه موشکهای بالستیک بود؛ این درحالی بود که در جریان درگیریهای جنگ، ارتش صدام حسین از سلاح شیمیایی استفاده کرد، بدون اینکه غرب هیچگونه پاسخی به آن بدهد.
مطالب بیشتر در سایت ایندیپندنت فارسی
علاوهبر این، ایالات متحده در زمان ریاست جمهوری رونالد ریگان کمکهای اطلاعاتی و دهها میلیارد دلار اعتبار و وام در اختیار عراق قرار داد. به گزارش هاآرتص، تهران نیز در پاسخ، بهدنبال دستیابی به تسلیحات شیمیایی بود و در این مسیر از افرادی ازجمله یک تاجر اسرائیلی بهنام ناهوم مانبار (Nahum Manbar) کمک گرفت. مانبار به همین دلیل، به جنایت علیه امنیت ملی اسرائیل محکوم شد و سالها در زند ان بود.
در ادامه گزارش آمده است: «ایران برنامه هستهای خود را بهعنوان یک سیاست تضمینکننده بقای رژیم آیتاللهها احیا کرد تا غرب و اسرائیل را از توطئه برای تغییر رژیم بازدارد.»
مقامهای دفاعی و اطلاعاتی اسرائیل تنها چند سال بعد و در اوایل دهه ۱۹۹۰ متوجه این موضوع شدند. از آن زمان تاکنون، دولتهای اسرائیل و روسای ارتش و مدیران موساد، آمده و رفتهاند، اما به اعتقاد ملمن، حرفهای تکراری و شعارها و ذکرها هرگز تغییر نکردهاند؛ این رهبران انگار که یک مراسم مذهبی یا نماز باشند، دائم زمزمه میکنند که «ما ایران را از دستیابی به سلاح هستهای بازمیداریم» و «همه گزینهها روی میز است» -البته ازجمله گزینه نظامی.
در گزارش هاآرتص آمده: «اکنون سه دهه است که رهبران سیاسی و نظامی اسرائیل افکار عمومی را فریب دادهاند تا فکر کنند که اسرائیل درواقع یک گزینه نظامی علیه برنامه هستهای ایران دارد. حقیقت این است که اگر چنین گزینهای وجود داشته، تنها زمانی بوده است که این برنامه در ابتدای راه بود. در سال ۲۰۰۸ میلادی، یکی از اعضای کابینه امنیتی که به این موضوع رسیدگی میکرد، به من گفت که اسرائیل فرصت خود برای تخریب تاسیسات هستهای ایران را زمانیکه آنها هنوز در مراحل ابتدایی خود بودند و جورج دبلیو بوش در کاخ سفید بود، از دست داد.»
اگر چنین است، پس چرا عبارت تکراری «گزینه نظامی» همچنان شب و روز شنیده میشود، بهویژه اکنون که موضوع احیای توافق هستهای ایران با شش قدرت بزرگ جهان، بار دیگر روی میز است؟ به اعتقاد یوسی ملمن، این موضوع عمدتا برای مصرف داخلی است، اما درضمن، از تمایل چهرههای سرشناس به اعتبار قائلشدن برای خود بهواسطه تواناییهایی که واقعا ندارند، نیز ناشی میشود.
یعنی به نوشته او، «سخنانی میگویند که هیچ مبنایی در واقعیت ندارد و مانند دمی که سگ تکان میدهد، این عمدتا گواه دید بسته و نبود تواضع در اسرائیلیها است. گویی اورشلیم فکر میکند که میداند چه چیزی به نفع آمریکاست».
بنیامین نتانیاهو، نخستوزیر پیشین، و یوسی کوهن، رئیس موساد از سال ۲۰۱۶ تا ۲۰۲۱، خود را عامل تاثیرگذار بر تصمیم دونالد ترامپ، رئیس جمهوری پیشین آمریکا، مبنیبر خروج از توافق هستهای با جمهوری اسلامی ایران در سال ۲۰۱۸ و اعمال تحریمها علیه آن کشور میدانند؛ اما براساس گزارش هاآرتص، در واقع، رئیس جمهوری ایالات متحده که در کارزار انتخاباتی خود قول خروج از توافق را داده بود، این کار را به دلایلی که خودش داشت، انجام داد.
نمونه دیگری که در این گزارش به آن اشاره شده است، شیمریت مئیر، مشاور امور دیپلماتیک نخستوزیر پیشین اسرائیل، نفتالی بنت، است. او با این ادعا که جو بایدن را متقاعد کرده تا دوباره به توافق هستهای نپیوندد، تلاش کرد تاخیر واشنگتن در بازگشت به توافق هستهای را بهخود نسبت دهد. به نوشته ملمن، «حتی چند روزنامهنگار احمق اسرائیلی ادعای او را تکرار کردند. اما یک مشکل جزئی وجود دارد -رهبرانی که تصمیم برای بازگشت به توافق را به تعویق انداختند، در تهران بودند، نه واشنگتن».
مهمتر از همه، عملیات اسرائیل علیه برنامه هستهای جمهوری اسلامی ایران بهمنظور بهتاخیر انداختن این پروژه طراحی شده است. آنها مطمئنا در این واقعیت نقش کلیدی داشتهاند که ایران حتی تا امروز به یک کشور در آستانه هستهایشدن تبدیل نشده، هرچند که به آن بسیار نزدیک است. با این حال، براساس این گزارش، مئیر داگان و تامیر پاردو، روسای پیشین موساد، میدانستند هرقدر هم که موفق باشند، اگر ایران مصمم به ساخت بمب هستهای باشد، عملیات آنها مانع این کار نخواهد شد.
نتیجهای مانند سال ۱۹۸۱
به گزارش منابع خارجی، موساد از سال ۲۰۰۹ به اینسو، دهها عملیات خرابکارانه علیه تاسیسات هستهای ایران انجام داده و دستکم ۱۰ دانشمند هستهای جمهوری اسلامی را ترور کرده است. البته بیشتر تاسیسات آسیبدیده به کار بازگشتهاند و جانشینان دانشمندان ترورشده نیز استعدادشان از قبلیها کمتر نبوده است.
حتی ترور کسی که از او بهعنوان پدر برنامه هستهای نظامی ایران یاد میشود، یعنی محسن فخریزاده، در سال ۲۰۲۰ نیز این پروژه را به تعویق نینداخته است. در اوایل ماه اوت، وبسایت خبری ایراناینترنشنال گزارشی اختصاصی منتشر کرد که در آن مدعی شد سعید برجی، یکی از دستیاران فخریزاده، تلاشهای جمهوری اسلامی ایران برای ساخت چاشنیهای هستهای را هدایت میکند.
شکی نیست که دیوید بارنئا، رئیس موساد، آویو کوخاوی، رئیس ستاد کل ارتش اسرائیل و تومر بار، فرمانده جدید نیروی هوایی، به اقدامهای مخفیانه علیه ایران ادامه خواهند داد، اما براساس گزارش هاآرتص، دیر یا زود به همان نتیجهای میرسند که در سال ۱۹۸۰ ناحوم اَدمونی، معاون وقت رئیس موساد و مسئول جلوگیری از دستیابی صدام حسین به سلاح هستهای، به آن رسید.
ادمونی به مناخیم بگین، نخستوزیر وقت، گفت که اقدامهای مخفیانه به نقطه پایان خود رسیده و دیگر کارآمد نیست و تنها یک گزینه نظامی میتواند از دستیابی عراق به سلاح هستهای جلوگیری کند. باقی ماجرا در تاریخ آمده است، تاریخی که نیروی هوایی اسرائیل در هفتم ژوئن سال ۱۹۸۱ با بمباران رآکتور عراق به دستور بگین رقم زد.
ایهود اولمرت، نخستوزیر پیشین اسرائیل، نیز ۲۶ سال بعد، وقتی متوجه شد که خنثیکردن برنامه هستهای سوریه با عملیاتهای مخفی زمینی غیرممکن است، تصمیم مشابهی گرفت؛ بار دیگر این نیروی هوایی بود که ماموریت نهایی را انجام داد و رآکتور را بمباران کرد.
در ادامه گزارش هاآرتص آمده است: «با وجود حملات [موفق] به تاسیسات سوریه و عراق، اسرائیل گزینه واقعی برای نابودی برنامه هستهای ایران ندارد. ایران از سوریه و عراق درس گرفته و داراییهای هستهای خود را در سراسر این کشور پهناور گسترده است. ایران دهها مکان مختلف برای پیشبرد زنجیره هستهای دارد: استخراج اورانیوم، فراوری و تبدیل آن به گاز، غنیسازی و ذخیرهسازی؛ ضمن اینکه برخی از این تاسیسات نیز در اعماق زمین قرار دارند (تاسیسات غنیسازی اورانیوم نطنز و فردو). در نزدیکی شهر اراک نیز ایرانیها یک رآکتور آبسنگین دارند که میتواند پلوتونیوم تولید کند و مسیری دیگر برای استخراج مواد شکافتپذیر محسوب میشود (البته ساختوساز این رآکتور تحت توافق هستهای ۲۰۱۵ متوقف شده بود). ایران همچنین آزمایشگاهها و کارخانههایی دارد که هزاران مهندس، دانشمند و تکنسین در آنها مشغول به کار در زمینههای مربوط به برنامه هستهای جمهوری اسلامیاند».
جنگندههای نیروی هوایی اسرائیل درصورت وجود امکان سوختگیری، تقریبا به هر نقطهای از ایران میرسند. بر اساس گزارشهای خارجی، اف-۳۵های اسرائیلی پیش از این هم این کار را انجام دادهاند. براساس همین گزارشها، اسرائیل همچنین پهپادهایی را برفراز ایران بهپرواز درآورده و با حمله به یک انبار بزرگ ایران، ۱۲۰ پهپاد را منهدم کرده است؛ علاوهبر این، براساس گزارشها، یک پهپاد اسرائیلی هم به کارخانه غنیسازی اورانیوم در نطنز حمله کرده است. چند سال پیش هم جمهوری اسلامی ادعا کرد یک پهپاد اسرائیلی را که از جمهوری آذربایجان، یکی از متحدان راهبردی اسرائیل در همسایگی ایران، ارسال شده بود، سرنگون کرده است.
یوسی ملمن میافزاید: «اما اسرائیل بمب سنگرشکن ندارد- بمبهای بسیار سنگین و آسیبزایی که از بمبافکنهای عظیم آمریکایی انداخته میشوند. مقامهای اسرائیلی از دولت اوباما خواسته بودند که چنین تسلیحاتی را در اختیارشان بگذارد، اما این درخواست در آن زمان رد شد.»
علاوهبر این، به نوشته او، از آنجایی که برنامه هستهای ایران از نظر جغرافیایی در سطح وسیعی گسترده شده است، اسرائیل به اطلاعات قابل توجهی نیاز دارد؛ این موضوع هم برای تاسیسات بزرگ و شناختهشده و هم در مورد کارگاهها و آزمایشگاههای کوچک مخفی صدق میکند و ایران قادر است بهراحتی آزمایشگاهی را که در آن ساخت سلاح صورت میگیرد، پنهان کند. ملمن این پرسش را به میان میکشد که «آیا اسرائیل میداند که این همه امکانات در کجاست؟»
مشکل دیگر براساس این گزارش، این است که هر عملیات اسرائیل بر فراز ایران بهصورت یکباره انجام نمیشود، بلکه در چند مرحله صورت میگیرد؛ و اگر فرض کنیم حمله اسرائیل فقط تااندازهای موفقیتآمیز باشد، «ایران یا نیروهای نیابتیاش در قبال آن، چه بهایی به منطقه تحمیل خواهند کرد؟ چند هواپیمای اسرائیلی سرنگون میشود؟ چند خلبان اسرائیلی کشته یا اسیر خواهند شد؟ وقتی جمهوری اسلامی ایران و حزبالله هزاران موشک شلیک کنند، چند اسرائیلی کشته خواهند شد؟»
اوضاع درحال حاضر به این ترتیب است (و سالهاست تغییر چندانی نداشته) که ایالات متحده تنها کشوری محسوب میشود که گزینه نظامی علیه ایران دارد. اما آمریکاییها پس از جنگهایشان در افغانستان و عراق، در طول دوران ریاست جمهوری ترامپ و نیز در دوران بایدن، از این مسیر اجتناب کردهاند.
ملمن در ادامه مینویسد: «ایالات متحده از جنگ، بهویژه در خاورمیانه، خسته شده است و ترجیح میدهد که به توافق هستهای بازگردد. واشنگتن در حال حاضر، دیپلماسی را به هر اقدام نظامی ماجراجویانه ترجیح میدهد. بنابراین، رهبران نظامی و سیاسی اسرائیل باید از بیان وعدههای توخالی و بیانیههای گستاخانه خودداری کنند. اسرائیل باید بیسروصدا به اقدامهای خود ادامه دهد، همچنان پیشرفت را برای ایرانیها سخت کند و در عین حال، گفتوگو با آمریکاییها را پشت درهای بسته حفظ کند. بهنظر میرسد هیچ جایگزین واقعبینانهای وجود ندارد، مگر توافقی که درحال انجامشدن است؛ چنین توافقی، حتی اگر ایدئال نباشد، میتواند تا حد امکان برای اسرائیل مفید باشد. بازگشت به توافق، ایران را دستکم بهمدت سه سال از ساخت بمب بازمیدارد - و این بهترین نکته در این اقدام بد و ناخوشایند است.»
او همچنین معتقد است که در حاشیه تمام این بحثها، موضوع دیگری وجود دارد که به دلایلی به نظر نمیرسد اسرائیل مایل به بحث در مورد آن باشد: «آیا ایران واقعا میخواهد بمب هستهای بسازد؟ حتی اگر باور نکنیم که آیتالله روحالله خمینی، بنیانگذار جمهوری اسلامی، علیه سلاحهای کشتار جمعی فتوا داده باشد، چگونه میتوان توضیح داد که چرا جمهوری اسلامی ایران با گذشت ۳۵ سال از آغاز تلاشهایش، هنوز بمبی در اختیار ندارد و حتی از آستانه هستهایشدن هم عبور نکرده است؟»
تاریخ نشان میدهد هر کشوری که خواسته بمبهای هستهای را توسعه دهد و سرهم و ذخیرهاش کند، این کار را ظرف پنج تا هفت سال انجام داده است. هند، پاکستان، کره شمالی و آفریقای جنوبی (که درنهایت سلاحهای خود را از بین برد) همه این کار را انجام دادند. بر اساس گزارش های خارجی، اسرائیل نیز چنین کرده است.