در بخش سوم «لطفاً لینک بخش سوم را اینجا قید کنید» گفته شد که بعد از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ وکشت و کشتار و بگیر و به بندهای زیاد، اربابان خارجی رژیم محمد رضا شاه در قدرت نگه میدارند و دست خارجیها بیشتر در ایران باز میشود و خارجیها، بخصوص انگلیس و آمریکا با محمد رضا شاه مشکلی نداشتند و چند سالی از پایان جنگ جهانی اول و دوم هم گذشته بود. همه مردم جهان از جنگ خسته شده بودند و از گرایشهای شورشی جنگ طلبانه چندان خوششان نمیآمد. در ایران هم به خاطر کم شدن بحرانهای شورشی داخلی و کم شدن بحران با غرب، سر و کار مردم با علم و صنعت تا حدودی بیشتر شد. با کمک علم کم کم شورشها و جنبشهای درون فردی و درون جمعی افراد در ارتباط و در برخورد با واقعیات محیط اجتماعی و محیط زیست کامل تر و واقعی تر و با هم بیشتر آشتی کردند و کمتر ذهن، روح، عقل و احساس افراد را به چالش میکشیدند. به همین نسبت فرد و افراد درگفتارها و رفتارها انعطاف پذیر تر، انتقاد پذیر تر، همراه با تعامل، منطقی تر، منظم تر و افراد در رابطه با هم از تضادهای درونی فردی و تضادهای درون جمعی ذهنی و روحی خودشان کاسته و فرد با خودش و افراد با خودشان بیشتر آشتی و دشمنی کمتری با هم داشتند. با محیط اجتماعی و محیط زیست نیز بهتر کنار آمدند. به عبارت دیگر در زمان حکومت محمد رضا شاه آشتی دادن شورشها و جنبشهای درون فردی و درون جمعی با کمک علم پس از چندین قرن یک نعمت بزرگ بود، بخصوص برای رشد نوجوانان و جوانان، چرا؟ چون اولا نوجوانان و جوانان رشدیابنده بوده و هستند و با چیزهای کهنه و قدیمی، مثل گرایشهای شورشی مذهب افراطی، ناسیونالیست افراطی و کمونیست افراطی چندان میانهای ندارند. دوم پشتوانه علمی نیم بند از غرب به یاری آنها شتافته بود تا این نوجوانان و جوانان را از گرایشهای کهنه چند قرنه نجات دهد و آنها چیز نو و به روز شده برای رشد ذهنی، روحی، عقلی و احساسی خود داشتند. به همین خاطر رشد همه جانبه آنها با علم جلو میرفت. اما پس از مدتی محافظه کاران، انحصارگرایان حکومتی، آخوندهای درباری رژیم شاه، جاسوسان داخلی و خارجی و مذهبیهای افراطی، مثل خمینی و دار و دستهاش و اربابان خارجی آنها ترسیدند که این جوانان و نوجوانان اگر همینطور پیشرفت بکنند کنترل کشور ایران پس از چندین قرن از دست آنها خارج و جوانان و نو جوانان همه کاره مملکت ایران میشوند. این جنایتکاران با هم همدست و همصدا شدند و ناجوانمردانه رشد علمی جوانان و نوجوانان را سد کردند.
پسروی جوانان و نوجوانان در زمان محمد رضا شاه:
جرثومههای فساد در زمان شاه به جوانان و نوجوانان حالی کردند که عزیز جون هر چه تا به حال یادگرفتهاید کافی است. از این به بعد جنایتکاران ضد مردمی به شکلهای مختلف، به بهانهها و تبلیغات مخرب سکسی، محدودیت، محرومیت، تبلیغات حکومتی به نفع غرب، تبلیغات مذهبی آخوندهای درباری به نفع شاه و شاه را سایه خدا خواندن و از طرفی دیگر تبلیغات مذهبی افراطی به نفع مذهب و به ضرر رژیم شاه و رواج دادن غرب زدگی توسط آخوندهای افراطی، مثل خمینی و دار و دستهاش، با تمام این ترفندها و بگیر و ببندها، زندان و شکنجه، اعدام و انزوای بیش از حد سعی میکردندجلوی مردم را بگیرد. نهایتا این جوانان و نوجوانان که برای رشد ذهنی، روحی خود احتیاج به چیزهای نو و به درد بخور داشتند. یک مرتبه این آنها در منجلاب رکود و انزوای ذهنی، روحی، عقلی، احساسی و جسمی گیر کردند و گرایشهای شورشی و جنبشی در ذهن و روح آنها که برای مدتی رنگ و بوی علمی به خود گرفته بودند و داشتند از تضادهای خود میکاستند کم کم ترمز زده شدندًً. یعنی با افزایش بحران جامعه گرایشهای جنبشی درون فردی و درون جمعی، مثل منطق، نظم، قانونمداری، انعطاف پذیری، تعامل و انتقاد پذیری در ذهن، روح، عقل و احساس افراد که رشد کرده بودند کم کم ضعیف و این گرایشهای جنبشی نمیتوانستند که گرایشهای شورشی را در برخورد با واقعیات بحرانزا کمک کنند. در نتیجه با تضعیف گرایشهای جنبشی گرایشهای شورشی افراطی تر خشن تر، بی پرواتر، بی ملاحظه تر، تعامل ناپذیرتر و در ذهن و روح فرد و افراد آتش به اختیار تر رشد میکردند. در چنین بحران اجتماعی گرایشهای شورشی خشن افراطی برگرایشهای جنبشی ضعیف غلبه میکردند و آنها را در ذهن و روح فرد و افراد زیر سلطه خود میآوردند. نوجوانان و جوانان از نظر ذهنی، روحی، عقلی، احساسی و جسمی راکد، متوهم، خسته، فرسوده، خیالپرداز، بی عقل، محدود، منزوی با ذهنیات و روحیات خراب، کم تجربه، متنفر از خود، متنفر از غرب، متنفرد از ساواک، متنفر از حکومت انحصارگرای رژیم شاه، متنفر از خود شاه، متنفر از آخوندهای درباری شده بودند. در کنج انزواطلبی کنترل بر گفتار و رفتار خود را از دست داده بودند. فرد و افراد مختلف تحمل خود و تحمل دیگران را نداشتند.
در زمان شاه خدای مذهبیها بیداد میکرد:
در این شرایط پلید انزوا طلب جامعه، مذهبیهای افراطی، بخصوص آخوندها به فرمان خدای آسمانی ذهنی و روحی خود از این انزوا و رکود ذهنی، روحی، عقلی، احساسی و جسمی مردم، بخصوص نوجوانان و جوانان نهایت سوء استفاده را کرده و با تبلیغات مذهبی ضد شاه و به نفع مذهب و به نفع خمینی بر انزوای مردم افزوده و در کنج انزوا از خصلتهای گرایشهای جنبشی مردم، بخصوص نوجوانان و جوانان بیشتر میکاستند و بر خشونت گرایشهای شورشی، بخصوص گرایش شورشی مذهبی افراطی فرد و افراد میافزودند. ذهن، روح، عقل، احساس و جسم مردم، بخصوص نوجوانان و جوانان را شورشی داعشی افراطی آتش به اختیار بار میآوردند تا آنها به مذهب افراطی عقب افتاده هزار و چهارصد سال پیش خود برگردند. خدای مذهبی کور در ذهن و روح آخوندها به آنها میگفت که برای مذهب بازارگرمی کنید. به این جوانها و نوجوانان بگویید کهای عزیز جون بی خیال انعطاف پذیری، بی خیال ترحم. مگر رژیم شاه انعطاف پذیر و ترحم سرش میشود. ببینید این رژیم به اصطلاح علمگرا، عقلگرا و غرب زده چه بلاهایی بر سر شما آورده و میآورد. بی خیال عقل، عقل آدم را کافر میکند. به خاطر کفر این عقل شما کافر شده و دین و ایمان خود را از دست دادهاید. کفر از در و دیوار برای شما میبارد، پس چرا معطل هستید بروید به مسجد و در روضه خوانیها برای امام حسین گریه کنید تا ایمانتان محکم شود. تا خدای متعال آسمانها و زمین از شما راضی و شما را ببخشد و این رژیم منفور شاه را نابود کند. منظور از خدای متعال آسمانها و زمین همان خدایی بود که بر ذهن و روح و جسم مذهبی، بخصوص آخوند خدایی میکرد. متقابلا هم ناسیونالیستهای افراطی و کمونیستهای افراطی که در ذهن و روح خود گرفتار خدای شورشی بودند. خدای شورشی آنها برای حکومت مطلقه بر ذهن و روح این افراد به آنها امر میکرد که از مذهبیها عقب نیفتید! جوانان و نوجوانان هوادار و غیر هوادار را با شعارهای تو خالی ضد غرب و ضد سرمایه داری و ضد رژیم شاه بار بیاورند. چرا؟ چون ناسیونالیستهای افراطی و کمونیستهای افراطی مثل مذهبیهای افراطی در طول چندین قرن و چندین دهه به خاطر کمبود علم و کمبود عقل در برخورد با وقعیات کم میآوردند. گرایشهای جنبشی ضعیف و گرایشهای شورشی ناسیونالیستی و کمونیستی افراطی بر ذهن و روح آنها خدایی میکرد. این افراد و خدای شورشی افراطی در ذهن و روح آنها مثل مذهبیها در منجلاب رکود، انزوا، کهنگی، کم عقلی، کم احساسی گرفتار و کمبودهای ذهنی، روحی، عقلی، احساسی و جسمی زیاد داشتند. خدای شورشی کمبود دار آنها مثل خدای شورشی مذهبیها از هر چیز نو مثل علم، عقل، نوآوری متنفر بوده و هست، البته بعضی از آنها تا حدودی خودشان را اصلاح کردند.
خدایان شورشی بر علیه رژیم شاه با غرب کنار میآیند:
خدای شورشی مذهبی افراطی، خدای شورشی ناسیونالیستی افراطی و خدای شورشی کمونیستی افراطی با وجودی که دشمن هم بودند. اما در دشمن تراشی بر علیه علم، عقلگرایی غربی و سرمایه داری با هم همدست شده بودند. سرمایه داری و غرب هم به همین دشمن تراشی احتیاج داشتند تا به این بهانه مردم فقیر کشورهای فقیر را زیر سلطه خود آورده و غارت کنند. از طرفی دیگر تمام این خدایان شورشی افراطی در رقابت با هم بودند و هر کدام سودای قدرت و حکومت بر مردم و نوجوانان و جوانان را داشتند. آنها با انحصارگریان و آخوندهای درباری هم صدا و مردم را فریب و شست و شوی مغزی میدادند، در نتیجه بحران اجتماعی در آخر رژیم محمد رضاشاه بالا و نوجوانان و جوانان در اعماق انزوای ذهنی و روحی خسته، منزوی، متوهم، از خود بی خود، خیال پرداز و هر چه بیشتر شست و شوی مغزی داده میشدند گرایشهای شورشی مذهبی که قدیمی تر و افراطی تر از همه بود برای این مردم شورشی افراطی دلچسب تر میشدند. کم کم گرایشهای شورشی ناسیونالیستی افراطی و کمونیستی افراطی در ذهن و روح مردم، نوجوانان و جوانان در برابر گرایشهای شورشی مذهبی رنگ میباختند. ناسیونالیستها و کمونیستهای افراطی مجبور شدند که تسلیم گرایش شورشی مذهبی افراطی شوند. گرایشهای شورشی خودشان را به گرایشهای شورشی مذهبیها گره زدند به امید اینکه همگی بعد از سرنگونی رژیم شاه با هم به قدرت برسند و ذهنگرایانه بر علیه امپریالیسم متحد شوند، آگاهانه و نا آگاهانه یک اتحاد نیم بند نامقدس با هم بستند. از این اتحاد شوم اسلام ناب محمدی نه یک کلمه کمتر و نه یک کلمه بیشتر خلق شد که دیگر هیچ نوع انعطاف پذیری، انتقاد پذیری را نمیشناخت، چون گرایشهای شورشی مذهبی خیلی کهنه و راکد و عقب مانده و کمبودهای زیادی داشت و هیچ نوع نوگرایی را تحمل نمیکرد، یعنی دشمنی با علم، دشمنی با نوآوری، دشمنی با بچهها، نوجوانان و جوانان که نو آور هستند. دشمنی ذهنگرایانه و خیالپردازانه با غرب و سرمایه داری قدرتمند. چگونگی این روند فرسایشی یک مبحث گسترده میطلبد و در اینجا وارد بحث آنها نمیشوم. از طرفی دیگر دشمنان داخلی و خارجی ملت ایران، بخصوص اربابان خارجی انگلیسی، اسرائیلی، روسی و کلاً غربیها در این چند صده و چند دهه سعی کرده و میکنند تا بر هر گرایش شورشی و هر گرایش جنبشی در داخل ایران کنترل صد در صدی داشته و آنها را منحرف کنند. این باره هم در زمان شاه متاسفانه توانستند نقشه شوم و غیر انسانی خود را پیاده کنند و یک جامعه را نازا و متوهم و قضا و قدری بار بیاورند و از توی آن مذهب ناب محمدی ولایت فقیهی را بیرون کشیدند تا با آن رژیم شاه را شکست بدهند، چون با رژیم شاه دیگر نمیشد ملت ایران را غارت کرد. اما با آخوندهای بی عقل مظهر جهل و خرافات میشد که دشمنی و دشمن تراشی دو طرفه آخوندها با شرق و غربی و یا برعکس را پایه ریزی کرد و هزینههای سنگین مالی و جانی آنها را روی دوش مردم ایران و منطقه انداخت. آنها مایل بودند که در ادامه شرایط سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و محیط زیست ایران را طوری خراب بکنند که جو جهانی را بر علیه ایران تشدید کرده و یک جنگ دیگر، کشت و کشتار میلیونی، قحطی و آوارگی میلیونی و تجزیه ایران را کلید بزنند و این فرهنگ غنی چند هزار ساله را با کمک آخوند هیچ چیز نفهم به زمین داغ بزنند. ادامه این مطلب در بخش پنجم میآید.
این مقاله قسمتی از کتابی است که اینجانب در آلمان منتشر کردهام.
موفق و پیروز باشید! پاینده و جاوید ایران عزیز ما
اکبر دهقانی ناژوانی