Monday, Nov 7, 2022

صفحه نخست » درک و پشتیبانی از انقلاب ۱۴۰۱؛ انقلابی که تداوم انقلاب ۵۷ نیست

revolt.jpg سایت نقطه ـ بسیار باید خوشبین و خوشحال بود که بویژه جوانان و بخش بزرگ مردم ایران، علی‌رغم فضای سیاسی بسی آشفته در خارج از کشور، اینگونه در چینش و درک از گفتمان‌های سیاسی خوب عمل‌ کرده‌اند. آنها توانسته‌اند اگر چه، بدلیل اختناق درون کشور، در بازی شرکت نجسته‌اند اما با تماشای بازی ما خارج‌نشینان و تمرکز روی خطای بازی ما، از اتلاف انرژی انسانی خود، که سرمایه‌ی دیگری هم ندارند، جلوگیری نمایند. -- بیاییم در این هفته‌ها و ماههای پیش‌ رو، کمی متفاوت با ۲۰۰۰ ماه گذشته باشیم

پس‌زمینه‌های تاریخی این اعتراضات

اعتراضات ایران در جریان است. بزودی به پایان نیمه‌ی دوم آبانماه هزار و چهار‌صد و یک خورشیدی می‌رسیم. اینکه این اعتراضات به کجا خواهند کشید و چه دستاوردی در پایان سال جاری، در پاسخ به شجاعت و فداکاری‌های جوانان ایرانی خواهند داشت، پرسش خرد و ناچیزی نیست. اما تا هم‌اکنون این اعتراضات مردم ایران، چند ویژگی و پیام رسا را با خود بدنیا آورده و به ثمر نشانده‌اند. ویژگی‌ها و پیام‌های این اعتراضات بدون هیچ تردیدی، برای ایران و جهان، جاودانه خواهند ماند.

مردم ایران از زمان انقلاب مشروطه، تا به امروز، بارها در جنبش‌های اجتماعی بزرگی نشان داده‌اند که خواهان ۱) برخورداری از کرامت و جایگاه برازنده‌ی انسان ایرانی و ۲) آزادی‌های سیاسی هستند. این دو خواست بزرگ ایرانیان در همه‌ی جنبش‌های ایران در صده‌های اخیر ردپای آشکار دارند. اینکه چرا ایرانیان با وجود تکرار تاریخ جنبش‌های آزادیخواهانه خود، تاکنون نتوانسته‌اند به یک ایران آزاد و برخوردار از ارزش‌های دنیای مدرن دست بیابند، در ده‌ها هزار ورق کتاب و مقاله گنجیده و هنوز آنالیز این پروسه‌ی دیرین و نازا، از مهم‌ترین زمینه‌های پژوهش‌های جامعه‌شناسی کارشناسان ایرانی و ایران‌شناسان خارجی است. ناتوانی مردم ما در دست‌یابی به این دو خواست برجسته، غیر قابل استتار است. هر‌چند بسیاری از کمبود‌ها و تقصیر‌ها را بر گردن استبداد سیاسی و حکومت‌های قبل و بعد از انقلاب سال ۵۷ بیاندازیم، و زمینه و شواهد نسبی درستی را هم گرد آورده‌ایم، اما عدم موفقیت مردم ایران در شناخت درست از مدرنیته و چهارچوب‌های ضروری دور شدن از بافت سنتی-اجتماعی ایستای ایران نیز، قابل توجیه و انکار نیست.

ایرانیانِ ساکن دهه‌ها در کشورهای غربی، بهترین مثال برای اثبات ادعای گزنده‌ی بالا هستند. بخش بزرگی از نسل‌های مهاجر ایرانی، که بزودی دست‌کم بیش از سه دهه در کشورهای دموکرات غربی زیسته‌اند، به شکل و با محتوی آشکاری دور از ارزش‌های دموکراتیک و مدرنیته به زندگی خود ادامه می‌دهند. دموکراسی برای آنان بیشتر یک «فضای تحرک فرهنگی» است. فضایی که آزادی حرکت را به فرد می‌دهد، اما فرد را ملزم به وفاداری و پاسداری از ارزش‌های آن فرهنگ نمی‌کند. این ویژگی نازیبا، تنها خاص ایرانیان نیست و البته در بین مهاجران دیگر نیز دیده می‌شود. اما، به بیانی، جان ایرانی، برای زیستن در درون ارزش‌های مدرنیته، از خود مایه‌ی کافی نمی‌گذارد. چه در زمان انقلاب مشروطه، چه در دوران پهلوی‌ها و چه در دوران پس از انقلاب، این فاصله‌ی بین «آرمان» و «زیست» انسان ایرانی که خواهان مدرن شدن بوده است، دیده می‌شود. دردا، که طرفداران سنت (ملی-مذهبی)، اسلام سیاسی و غرب‌ستیزان نیز در میان این رودخانه‌ی خروشان، بسیار ماهرانه ماهی گرفته‌اند و مسیر رساندن آب به دشت آزادیخواهی‌ را بارها بسته‌اند.

در سالهای پس از انقلاب، تا به شهریور ۱۴۰۱ خورشیدی، درون ایران، این کنکاش و جدال بین مدرنیته و سنت به اوج خود رسید. چرا؟ زیرا همه‌ی آن آرمانهای طرفداران سنت، اسلامیست‌ها و غرب‌ستیزان به وادی عینیت خیمه زدند. اگر رضا شاه و محمد رضا شاه پهلوی مانع توسعه‌ی سیاسی این سه گروه بودند، پس از انقلاب این سه گروه تا مدتی با دست بازتر به تاخت و تاز در دشت فرهنگ سیاسی ایران موفقیت یافتند. در خارج از کشور کاملا شاهد تسلط کمیتی بر گفتمان‌ها و پرکاری این سه گروه بوده‌ایم. اما، چون اسلامیست‌ها با نام اصلاح‌طلب قدرت خود را به دو گروه دیگر نشان دادند، این جدال بر سر قدرت سیاسی، با وفاداری به ایدئولوژی خود، در خارج از کشور به زندگی خود ادامه داد. منظور این است، که اینان به ایدئولوژی خود چسبیدند اما متناسب با جگان مدرن، حتی در حد ترکیک، نسخه‌ای برای شرایط سیاسی ایران نپیچیدند.

البته، دستمایه‌های کنش سیاسی این کوچ، ابدا جذابیت بالایی برای مردم درون ایران نداشت. نه سنتی‌ها یا همان ملی-مذهبی‌ها و نه غرب‌ستیزان، هر‌چند هنوز استناد به نتایج رفتار اجتماعی مردم درون ایران را مجاز نمی‌دانند و از آن فرار می‌کنند، اما سعادتی هم نیافته‌اند که خود را تثبیت نمایند و دست‌کم اینکه نسل جوان معترض امروز ایران را، گویی با اینان همسازی و همسویی نیست. این معترضه را هم اینجا بچسبانیم که در این میانه، خندق‌سازان نظام جمهوری اسلامی ایران، یا همان اصلاح‌طلبان، ابدا جایگاه متفاوت و جدا از آرمانهای سنت و اسلامیسم را نماینده نبوده‌اند و لای این دو گروه بُر خوردند و تا می‌توانستند زمان را سوزاندند. اگر فحوی این پاراگراف هنوز مشخص نیست، آشکارتر بگوییم که نه ملی-مذهبی‌ها و نه چپ‌ها و نه اسلامیست‌ها در دفاع از مدرنیته، که خواست اصلی معترضین ۱۴۰۱ است، ابدا خوب عمل نکرده‌اند و حتی بسیاری از آنها، با طناب خود را به باورهای قدیم‌شان بسته‌اند و از ایجاد فاصله، بین ایرانی و مدرنیته بهره جسته‌اند. اصرار آنها بر سه چیز بوده است:

۱) سنتی ماندن، ۲) ضدیت با آمریکا، ۳) مرقوم و مهم شمردن جایگاه اسلام در فرهنگ و زندگی سیاسی ایرانیان و ۴) تاکید مداوم بر مبنا‌ها و دستاوردهای انقلاب ۵۷
شیرین آنکه، دستاورد آنها این را می‌گوید که دست‌كم در بین جوانان ایرانی، دوری و انکار از این سرفصل‌ها را دامن و رویش زده است. برای این ادعا نیز کافی است ساعاتی از هفته را در شبکه‌های اجتماعی ایرانیان بسر بنماییم. ایران امروز بی آن بداند مدرنیته در کالبد و با جزییات، چیست، اما صراحتا خواستار آن است و بنوعی زیستن با و در آن را آغاز کرده است.

بازیابی زن، زندگی و آزادی

شاید کمتر وقت گذاشته‌ایم تا ببینیم چرا شعار و رفتار معترضین ایرانی، در سال ۲۰۲۲ میلادی، اینگونه با استقبال و همدلی مردم جهان روبرو گشت - چرا اینبار بسی ژرف‌تر و پهناور‌تر صدای جهانیان در حمایت از انقلاب ایران دیده شد. جهانی که در سالهای انقلاب ۵۷ ساکت بود. جهانی که حتی در زمان جنبش سبز اشتیاق چندانی را به خواست مردم ایران نشان نداد. امروز، شعارها، همسویی و انسجام سیستم اندیشه‌ی در پس این شعارها، و نوع مقابله‌ی جوانان با سرکوبگران، از جانمایه‌ی این اعتراضات، تصویر شفافی ساخته است. شعار پیچیده و منشوری «زن، زندگی، آزادی»، جدا از اینکه تا چه مدت در کردستان و بین اکراد قدمت داشته است، اما با جاری شدن بر زبان اکراد و سپس روان شدن در رودخانه‌ی بزرگ اعتراضات ایران، و استقبال از آن در داخل و خارج، دارای پیام بسیار مهمی است و ابدا از آن ساده نباید گذشت. باور دارم که این شعار ۱۵ سال پیش، حتی در بین اکراد هم چنین تاویلی دقیق و پژواکی مدرنی، چون امروز، نداشته است.

دوستی فرهیخته برایم نوشت که ما سالها در اپوزیسیون دنبال شعارهای مناسب برای اعتراضات ایران بودیم. تا اینکه این شعار را برگزیدند که براستی شعار والا و زیبایی است. این شعار را در کنار «شاه‌شعار» سال ۵۷ قرار بدهیم: «استقلال، آزادی، جمهوری (اسلامی)»! آنزمان مردم ما نه شناختی از استقلال داشتند و نه آزادی. نمی‌دانستیم که استقلال را از دست میدهیم، یا بدست می‌آوریم! آزادی هم که مفهوم اوهامی در ذهن همه‌ی ما بود. گمان میكردیم آزادی زندانیان سیاسی و آزادی نیروهای انقلابی، و آزادی بیان در تناسب با بافت فرهنگی ایرانیان، همانا «آزادی» است. ولی امروز، واژه‌ی آزادی از سوی جوانان انقلابی ایران، ابدا در قد و قواره‌ی ناچیز و شبح‌انگیز انقلاب مشروطه و حتی در زمان جنبش سبز نیست. مفهوم آزادی، امروز در در پایان شعار سه ستونی می‌آید و آنرا تکمیل می کند. نیمی از مردم جامعه، زنان، باید به زندگی برگردند و با آزادیم این سنتز سه واژه‌ای ادامه یابد. پس، مرد ایرانی، امروز می‌داند که چقدر در حق زنان ایران ظلم مضاعف رفته است و خود را مدیون جبران این جفای تاریخی می‌داند. زنان، نیم بزرگ ایران هستند. بیش از ۴۰ میلیون انسان که در سال ۲۰۲۲ میلادی، از اوج نابرابری و تبعیض سیستماتیک، ایدئولوژیک و فرهنگی، در رنج ژرفی می‌زیند.

حضور چشمگیر زنان در بین اعتراضات نیز دیدنی است. شیردلانه و جسورانه‌تر از مردان، به سرکوب‌گران نرینه درشت‌هیکل می‌تازند. این انقلاب بدون زنان ممکن نیست؛ هرچند که انقلابی در سال ۲۰۲۲ میلادی، در زیر ستم سیستم مذهبی خشن و ضد انسانی نمی‌تواند تنها تبلور خواسته‌ی اهم زنان یک جامعه باشد. قدمت ریشه‌های این انقلاب بسیار قدیمی است، قدیمی‌تر از انقلاب سیاه و ناموفق ۵۷. اما، آنچه که بطور اخص و ویژه در چهل سال گذشته بر زنان ایرانی گذشت، نقش آنها را در انقلاب ۱۴۰۱ بسیار پررنگ و پر صلابت نموده است. یعنی زنان، مهم‌ترین زیرساخت این انقلاب نیستند، اما بزرگترین اهرم آن هستند. از این روست که در آینده‌ی سیاسی-اجتماعی ایران، هر کسی را که قدمی و کلامی در نفی جایگاه راستین زن ایرانی و همسو با جهان مدرن، از خود تراوش دهد، کارش به ناکجاآباد سیاست می‌افتد.

خودمان را گول نزنیم و باز بیراهه نرویم

شاهد فداکاری‌های مردم ایران در جدال با سرکوب مخوف‌ترین رژیم سیاسی دوران خود هستیم. شعارهای مردم ایران دقیق است. بسیار با دقت و با هارمونیی که متناسب با مواضع خامنه‌ای و حکومت است این شعار‌ها زاده می‌شوند. همگامی کرد، بلوچ، فارس، ترک و عرب ایران نیز پدیده‌ی کوچکی نیست. سیگنال‌هایی که از سوی جوانان ایرانی، شاهد بر درک سیاسی آنها از اوضاع ایران و جهان است، بطور فراوانی در اختیار ماست و کافی‌ست تنها به نوشته‌های خود در سایت‌های برونمرز اکتفا نکنیم و روزانه در شبکه‌های اجتماعی در حرکت باشیم. با این همه، هنوز بسیاری، انحراف زیادی را بر خود متحمل و حتی اجبار می‌کنند تا چند «پیام» را آنهم تنها در فضای سیاسی برونمرز جا بیندازند و دلخوش دارند که «کار» خود را کرده‌اند و اثر خود را گذاشته‌اند.

راستش، وقتی در طول یکماه و اند گذشته، اعتراضات ایران با شعار‌ها و سمبل‌های دست‌چین شده‌ی خود به آسمان برخاست، در ما نیز امیدی بزرگ به آسمان پر کشید، که کنکاش‌های خارج از کشور به دالانی از منطق و درایت سیاسی جدید بیافتند و از عداوت و جدل و تکسر چندین دهه دست بردارند. اما اینطور نشد. چه خواهد شد؟ این، مهم نیست، مهم آنست که آیا جریان اعتراضات درون ایران، یکباره بر خلاف دهه‌های گذشته، در اکثریتی قابل توجه، شنونده‌ و پیرو راهکارهای ما خواهند شد یا نه؟ به شکل شفافی میبینم که جوانان و معترضین ایرانی تمرکز خود را روی چیز دیگری گذاشته‌اند تا بحث‌هایی از قبیل تحلیل تاریخ سیاسی افراد یا نگرش‌های سیاسی یا نوع حکومت بعدی ایران!

بی شک برای مردم درون ایران، این نکته‌، بارز و جا افتاده است که آنچه بدنبال آن هستند و آنچه برای آن می‌جنگند، یا ندارد و یا اشتراک بسیار کمی با آرمان و خواسته‌های انقلاب سال ۵۷ دارد. اگر واژه‌ها بازگفته می‌شوند، این، دلیلی بر درک همسو و همتا با آنچه که در ذهنیت ایرانی در سال ۵۷ از آن واژه بود، نیست. اجازه بدهید با پرسش‌های فهرست‌وار از این بحث مشوش بگذریم:

کدام ایرانی امروز به واژه‌ی «آزادی» همچون سال ۵۷ می‌نگرد؟ مفهوم انسان در برابر اندیشه‌ی ایرانی امروز، تا چه اندازه با این مفهوم در سال ۵۷ متفاوت گشته است تا در همان راستا مفهوم «آزادی» انسان دگرگون فهمیده شود؟

کدام ایرانی نگاهش به تاریخ ایران، نگاه مارکسیستی و مارکسیست اسلامی در تضاد با مفهوم «ملی‌گرایی» است؟ برای بسیاری ملی‌گرایی، در سال ۵۷، معادل با ناسزا و درشتی بود. جهان-وطنی بودند و انترناسیونالیستی! شاهان ایرانی از هخامنشیان تا پهلوی‌ها ننگ تاریخ بودند!

چند درصد ایرانی‌ها، امروز نگاهشان به خاندان پهلوی همچون سال ۵۷ است؟ چند درصد مردم نگاهشان به نحوه‌ی زندگی و تجملات پادشاهی، همچون سال ۵۷ است؟

کدام ایرانی نگاهش به مشی‌های چریکی و مسلحانه دگرگون نشده است؟ چند درصد ایرانی‌ها باور دارند که سازمان‌ «چریک» و «پارتیزان» مناسب اداره‌ی حکومت ایران ۸۰ میلیونی در سال ۱۴۰۱ است؟ قرار نیست که مدل چین را بر کشور فرو افشانیم؟‌

چند درصد ایرانیان سال ۵۷ سکولاریسم را فهمیده و می‌خواستند؟ از فدرالیسم چه می‌دانستند؟ انروز چطور؟

کدام یک از ما باور دارد که همه‌ی بخش عظیمی از اکراد و بلوچ‌ها و عرب‌های ایران تجزیه‌طلب هستند؟ آیا تشکیل خانواده و درصد ازدواج‌ها در بین این مردمان، امروز قابل مقایسه با سال ۵۷ است؟

كدام ایرانی اینگونه می‌اندیشد که تجلی دموکراسی یعنی ۹۸ درصد آرا مردم یک کشور؟ کدام ایرانی تصور می‌کند که برای فردای پس از جمهوری اسلامی، می‌تواند خود را در سازوکارهای سیاسی جا بیاندازد که با «اکثریت کامل» به خواست سیاسی کشور برسد و آیا این دیگر در ایران ۸۰ میلیونی شدنی‌ست؟

در ذهن چند انقلابی سال ۵۷، جایگاه ایرانی متمدن و مدرن در جهان امروز، در حد اعتراضات ۱۴۰۱ مطرح بود؟

این انقلاب، اگر من و تو بتوانیم به این نکته‌ی ظریف نزدیک شده، آنرا دیده و تلاش در فهمیدن آن بنماییم، ابدا از جنس و خواست‌ها و تداوم آرمان‌های انقلاب ۵۷ نیست. این نکته‌ی ظریف می‌گوید؛ که اندیشه‌ی آدمی چون در زیرساخت‌های نگاه او به «انسان» دگرگون شد، آن آدم دگرگون می‌شود. تا انسان برای من، همان انسان سال ۵۷ است، من با همان تناقض‌ها و سردرگمی‌های سال ۵۷ به کنش‌ها و زندگی سیاسی‌ام ادامه خواهم داد. بخش بزرگی از مجموعه‌ی انسان ایرانی ۱۴۰۱ انسان ایرانی ‍۱۳۵۷ نیست، که نیست.

براندازی یا همان شاه‌کُد اعتراضات

جنبش سبز، که می‌توانست از توانایی‌های خود برای اعتلا و برافراشتن پرچم آزادیخواهی و شروع دوران ساختن ایران مدرن استفاده نماید، متاسفانه مردد و محتاط بود. آن جنبش هنوز نتوانسته بود به نتایج معترضان امروز در سال ۱۴۰۱ برسد. آن جنبش باوری یکدست به کُد «براندازی» نداشت. در طول سه دهه‌ی اخیر، اصلاح‌طلبان برای نازا نمودن دستور کار «براندازی»، در داخل و خارج بسیار هزینه کردند. چرا؟ زیرا در درون همان رسوب‌های «سنت‌مداری» و استحاله‌ی مدرنیته به مزاق اسلام و ایران انقلابی، دست و پا می‌زدند. براندازی یعنی چه؟ با این واژه چه می‌خواهیم بگوییم؟ امروز که آبان ۱۴۰۱ را می‌سپاریم، مستدل‌های اندیشه‌ی سیاسی برانداز، آیا قابل لمس و دیدن است؟:

الف - رژیم جمهوری اسلامی بدلیل واکسینه شدن با ایدئولوژی اسلام شیعی و صدور انقلاب به کشورهای خاورمیانه، غده‌ی بیمار در بافت نظم جهانی امروز است.

ب - فساد اداری و اقتصادی انقلابیون و سردمداران رژیم جمهوری اسلامی ایران و سپاه پاسداران، از همان سال‌های پس از انقلاب، تا به امروز، مدام رشد کرده و همچون هیولایی مست، مردم ایران را مفلوک و ناتوان ساخته است. این فساد، ابدا در بافت حکومت فعلی، قابل درمان نبوده و نیست.

پ - سپردن کشور به دست «مدیرنما»های فاقد دانش روز و سواد لازم، تمامی بند‌های ساختار مدیریت کشور را در طول این چهل سال از هم گسسته است. این حکومت هرگز نتوانسته و نخواهد توانست با مدیران شایسته کار کند.

ت - باور به سرکوب و تهدید از اوان انقلاب با روح‌الله خمینی بدرون این انقلاب تنقیح شد. در ادامه، عادی‌سازی رفتار جنایت‌کارانه‌ی حکومت از مشی‌های اصلی سردمداران نظام گشت و بازگشت از این مشی جنایت، بدست خود جانیان، هرگز، به شهادت تاریخ، امکان نداشته است. سرکوب آزادی بیان و اندیشه توسط جمهوری اسلامی، تاریخ‌ساز شد.

ث - خونی که در جان این نظام می‌گردد، همانا نفی و نابودی هرگونه دگراندیشی است. به استناد تاریخ چهار دهه، رژیم جمهوری اسلامی ایران هرگز به «حقوق بشر» و «کرامت زن و مرد ایرانی» باور نداشته و نخواهد داشت.

ج - سنگسارها‌ی زنان، اعدام‌های در خیابان، شکنجه‌ها، اعتراف‌های دروغین زیر شکنجه، احکام قضات کور و سنگدل، جفای بر معلمان و سندیکاها و این لیست بی پایان هم، دلایلی آشکار بر اتحاد همه‌ی ما در براندازی است. شاید این جمله گران باشد؛ اما اگر نیروی خارجی بر ایران چیره شده بود، به ندرت، تا اینقدر بیرحمی و سنگدلی را به مردم ما نشان می‌داد.

و در پایان اینکه، تا این نظام از سر تا پا فرو نریزد، امکان ساختن ایرانی سکولار دموکرات و همدوش با مدرنیته، هرگز و هرگز دیده نخواهد شد.

امروز، کمتر ایرانی در خارج از کشور، که قدری برای خود شرف انسانی و ارزش اجتماعی قائل باشد، باز در نفی براندازی و ادامه‌ی بازی کریه اصلاحات، در دهان واژه می‌جوید. پیام رسای «براندازی»، یکدست و بدون ذره‌ای تکدر از درون ایران بگوش می‌رسد. همین جدال خونین و دردناک جوانان با سرکوب‌گران نظام در هفته‌های اخیر، بخوبی نشان داد که هر طرف، کجا ایستاده است. این، خوش‌خیالی و پاشیدن بذر خیانت است اگر کسی به ترفندهایی از سوی رژیم برای عقب نشستن زبان گشاید و یا امید گستراند. نه در مقوله حجاب اجباری، نه آزادی زندانیان سیاسی و نه بهبود شرایط اقتصادی، این رژیم قدمی بر نخواهد داشت. چرا؟ از الف تا ج پاراگراف بالا را مرور کنید. اما، با این همه، نگران «اتحاد» درون و خارج کشور، در ایستادن در پشت کد براندازی باید بود. این نگرانی از سوی آن فداکاران و عاشقان وطن که در کف خیابانها همه چیز خود را به خطر می‌اندازند نیست. این نگرانی را خواص و نخبه‌ها و احزاب و کنشگران سیاسی جان می‌بخشند.

کسی نمی‌داند این انقلاب تا رسیدن به روزهای فروپاشی رژیم جمهوری اسلامی ایران چقدر زمان در پیش دارد. اما می‌توان نگران این امر بود که رژیم تمام تلاش را بکار بگیرد تا روحیه‌ی معترضین را خسته کند و قشرهای مختلف جامعه را، در تردید نسبت به خواست مشترک جامعه، فعال سازد. بنابرین اتحاد ایرانیان خارج از کشور که توان انعکاس صدای خود و داخل را دارند، ابدا نباید برای بار دیگری به مروج‌های فکر اصلاح و ترمیم جمهوری اسلامی فضای فعالیت بدهد. نباید سرگرم بحث‌های سیاسی، افشاگری علیه یکدیگر، دلهره از تسلی سیاسی رقیب و تصفیه حساب های قدیم شود. باید یکصدا، راه را همراه اعتراضات ایران یا فروپاشی رژیم ادامه داد.

بیاییم در این هفته‌ها و ماههای اخیر، کمی متفاوت با ۲۰۰۰ ماه گذشته باشیم، واقع‌بین باشیم، و از آزادی خود آنگونه بهره جوییم، که معترض ایرانی هرگز بدان دست‌یابی نداشته است و تمرکز خود را نه در شفاف‌سازی اختلافات، که در پشتیبانی درست از این اعتراضات بگذاریم.

نقطه



Copyright© 1998 - 2024 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: [email protected] تبلیغات: [email protected] Cookie Policy