پیش از این نوشته بودم که دستهای از "روشنفکران"در یک وضعیت خاص که میزان انتظارات و امکانات برای عرض اندام روشنفکر به مفهوم اخصش، پایین باشد آسان میتوانند جولان دهند. و در ضمیر خودآگاه، فکرشان به میزانی تنظیم شود که فراتر از آن "وضعیت خاص" نباشد. این دسته از "روشنفکران"، نسبت به مفهوم و معنای نامحدود روشنفکر، محدودند. جمهوری اسلامی مرکب از "هسته سخت و نرمِ"قدرت را، همین نوع روشنفکران باب روز سیاسی کردهاند تا بدینوسیله عرض اندام کرده و جولان دهند. یکی از این نوع روشنفکران، سید جواد طباطبایی است. طباطباییِ خفته در "ایرانشهری" و "شرایط امتناع"، چهار زن انقلابیِ ایرانی که با مکرون رئیس جمهور فرانسه دیدار داشتهاند و مشخصاً یکی از آنها مسیح علینژاد هست را "جاه طلب" دانسته که گویا "با بلاهت پهلو میزنند"! حکایت از اینقرار است: وی از "معجزه" فردی بنام برنار-آنری لوی سخن میگوید که امکان ملاقات آن چهار زن انقلابی را با مکرون فراهم کرده بود. طباطبایی برای اینکه این چهار زن و در پیشاپیش آنها مسیح علینژاد را "جاه طلب" و "بلاهت" پیشه نشان دهد ابتدا، شرح حال و وجه تسمیهای منفی از این شخص نشان میدهد تا بهتر بتواند این چهار زن ایرانیِ انقلابی را فتاده در "چاه" در اذهان عمومی فرو کند. خواننده محترم میتواند برای خواندنِ کل نوشته طباطبایی در این خصوص، به کانال تلگرامیاش یا به "مشرق نیوز" مراجعه کند.
گزیدهای از یاداشت طباطباییِ خفته در "ایرانشهریِ" باستانی را ملاحظه بفرمائید:
"این لوی برای ما اهمیتی ندارد، اما بسیاری از ایرانیان - مانند این بانوان هموطن - که از فرط جاهطلبی در سیاست با بلاهت پهلو میزنند نمیدانند که آدم مجانی با مکرون - و پیشتر با پُمپئو و بسیاران دیگر - دست نمیدهد و عکس نمیگیرد. من میدانم که جاهطلبی برخی از این بانوان مانند طاعون است که - به تعبیر زیبای یک رجلاسی ایتالیایی - تنها میتوان از آن فرار کرد. این یادداشت ناچیز را برای جوانان وطن مینویسم که بدانند کسانی که «آدمهای خندهدار» دست آنان را میگیرند و در دست مکرون میگذارند، شاید، هدفهایی را دنبال کنند که جوان ایرانی را از چاله درآورد و در چاه بیفکند! " پایان نقل قول.
در این عبارت طباطبایی، "بسیاری از ایرانیان - مانند این بانوان هموطن - که از فرط جاهطلبی در سیاست با بلاهت پهلو میزنند نمیدانند که آدم مجانی با مکرون - و پیشتر با پُمپئو و بسیاران دیگر - دست نمیدهد و عکس نمیگیرد"، فرومایگی موج میزند. فرومایگی این جملات نتیجه همان خفتگی در "ایرانشهری" باستانی است که برایش کلید واژه میشود در تولید "اندیشه سیاسی"در همین نوعِ ایران باستانیاش. چون بحث من راجع به چنین "نظریه" مهملی نیست از آن اغماض کرده و میپردازم به اصل موضوع مطرح شده از سوی وی. سیاست بدون "جاه طلبی" محال است. هر کس که سیاست پیشه میکند (یا حتا در عرصههای به جز سیاست) به میزان تأثیرگذاری و اتوریتهاش حتماً طلب جاه دارد تا با کسب آن، میزان مسئولیت خود را به گردن گیرد و بتبع کارهای وعده داده را از اینطریق محقق کند. اما جاه طلب در وجه منفیاش کسی است که عنوان "تئوری"اش مبنی بر "شرایط امتناع اندیشه" را از تز کس دیگر با عنوان "امتناع تفکر در فرهنگ دینی" جعل کرده و به غارت میبرد. و اگر سخن از "پهلو زدن با بلاهت" در میان باشد در درجه نخست "تئوری ایرانشهری" است که کمترین ارتباط با انقلاب "زن زندگی آزادی" که این چهار زن انقلابی به میزان سهم خویش در برپایی آن مشارکت داشته و سهیم بودهاند، ندارد. و همچنین، غارتگران میتوانند طاعون گرفته باشند اما نه آن چهار زن انقلابی که برای پیروزی انقلاب "زن زندگی آزادی" از جانشان مایه گذاشتهاند تا جهان را به فاجعهای که در ایران رخ داده و میدهد با خبر کرده و حمایتشان را جلب کنند. بنابراین مسئله مثل روز روشن است؛ این جوانان آگاه تر از آنند تا بخواهند از چاله "تئوری"های مزخرف و بی سر و ته دهه پنجاهی به چاه "تئوری"های مد روز شدهی "آگاهی هگلی" و امثالهم جهت نسخه پیچیدن برای "فرهنگ اسلامی"، بغلتند. آنها در پی ایجاد فردیت خویش و تأمین آن از طریق انقلاب "زن زندگی آزادی"اند.
نیکروز اعظمی