علت اصلی و مستمر پایداری رژیم تبهکار حاکم بر ایران در تقریبا نیم قرن گذشته بیش از یک چیز نیست و آن هم عدم توجه اکثریت عظیم مردم ایران به «چگونگی گذار» از این رژیم تبهکار به یک نظام سیاسی مبتنی بر دموکراسی در کشور است. آنها، یعنی همین مردم، که طبعا من و شما هم در درون آن قرار داریم، تا زمانی که به اخ و تف به رژیم و به به و چهچه به این فرد و یا آن فرد و یا حداکثر به جستجوی روشنفکرانه برای ریشهیابی مشکلات موجودشان به جای تلاش برای حل اصولی و منطقی آنها قناعت میکنند در واقع از زیر بار مسئولیت سازمانیابی آگاهانه سیاسی برای تغییر رژیم شانه خالی مینمایند. چنین مردمی حتی اگر روزگاری از سر خشم انباشته، همگی بیرون هم بریزند و رژیم موجود را ساقط کنند به دلیل عدم آشنایی با نحوه برپایی یک نظام سیاسی مبتنی بر دموکراسی در شرایط ایران، مجددا به دام یک گروه دیکتاتوری دیگر گرفتار میآیند و خواهند آمد. یعنی از چالهای به چاله دیگر چنان با شادی نقل مکان میکنند که نیم قرن دیگر طول میکشد تا بتوانند تجدید قوا بکنند برای بیرون آمدن از چالهای که خود به هنگام تغییر نظام برای خود کندهاند.
هربار تغییر رژیم به شیوه غلط معنای حداقلیاش یعنی هربار نیم قرن از جهان مرفه و دموکراتیک عقب ماندن و حالا حساب کنید که فقط دوبار در طول یک قرن این کار را ما کرده باشیم، آنگاه ما یکصد سال آزگار از دنیایی که میداند چگونه گرفتار دیکتاتوری نشود، عقب افتادهایم. این را علاوه بکنید به عقب ماندگی تاریخی که از دوره رنسانس اروپایی تا حالا هم ادامه داشته و ما هنوز به دوره رنسانس در کشور خودمان هم نرسیدیم! یعنی این فاصله به هیچ وجه در شدنی نیست حتی اگر همین امروز بر فرض محال دموکراتترین حکومت را هم بر سرکار بیاوریم، «که نمیتوانیم، و برای اینکه نحوه عملی تشکیل نظامهای دموکراتیک در کشور خودمان را نمیدانیم، و بازهم برای اینکه نقشه راه گذار بدان را هنوز طراحی هم نکردهایم،» باز هم به دلیل برباد دادن منابع طبیعی خودمان در طول تاریخ معاصر و مهم ترین آنها منابع نفت و گاز که عنقریب از چرخه سودآوری خارج میشوند، قادر نخواهیم بود کشور مرفهی داشته باشیم. چرا؟ چون زیرساختهای صنعت جایگزین صنعت نفت و گاز را ایجاد نکردهایم. چرا؟ برای اینکه ذخیره ارزی لازم برای این کار را انباشت نکردهایم و دیگر فرصتی هم برای انباشت آن در اختیار نداریم!
ما علیرغم همه خطاهایی که هر حکومتی و هر ملتی ممکن است انجام دهد، در دوران پهلویها یک فرصت تاریخی پیدا کردیم که از طریق درستی به طرف توسعه و رفاه عمومی حرکت کنیم و این زیربنا میتوانست بتدریج دیکتاتوری مصلح پهلوی اول و دموکراسی کنترل شده پهلوی دوم را در دوران پهلوی سوم به دموکراسی آزاد ارتقاء دهد که آن را هم نتوانستیم به دلیل همان ناآگاهی به درستی ازش استفاده کنیم، که هیچ، بلکه کلا به دوران ماقبل پهلوی برگرداندیم. ما خواهی نخواهی این هستیم که هستیم و امروز وقتی هنوز هم نمیدانیم که چگونه باید نظام دموکراتیکی برپا کنیم دنبال براندازی یکی از پلیدترین دیکتاتوریهای تاریخ کشورمان آنهم نه از سر عقلانیت سیاسی بلکه بواسطه ذله شدن از بس له شدن زیر چرخ این دیکتاتوری هستیم و احمقانه میگوییم: اینها نباشند هرکسی میخواد باشه!!. این یعنی تکرار همان سیکل دیکتاتورسازی که نیم قرن مصیبت آینده را پشت گوش خوابانده است و مترصد فرصت. وقتی در این مطلب صحبت از «مردم» میکنیم، طبعا طبقه سیاسی ایران و روشنفکران و مردم عوام و همه ما را شامل میشود که هیچکدام سر خم نکردیم که یک نقشه راه گذار از دیکتاتوری به دموکراسی در شرایط ایران را مطالعه بکنیم، چه برسد به اینکه یک نقشه جامع در این مورد را طراحی بکنیم و به جامعه ارائه بدهیم و وقتی هم یک گروه کوچکی از اندیشمندان ایرانی دور هم جمع شدند و یک نقشه راه جامع برای این کار تدوین کردند و خواستند آن را به طبقه سیاسی جامعه عرضه بکنند هیچ کس از این طبقه حتی مشخصترین چهرههای سیاسی ایرانی هم حاضر نشدند حتی آن را مطالعه کنند! طبیعی است که چنین مردمانی که همگی خود را معمارانی میدانند که بدون نقشه ساختمان دموکراسی میخواهند ساختمان کلنگی دیکتاتوری موجود را بر بیندازند آن خانه را در نهایت بر سر خانواده ایرانی آوار میکنند!
ایران و ایرانی در هیچ عصر و زمانهای این همه حمایت داخلی و خارجی برای گذار از فقر و فلاکت و دیکتاتوری به رفاه و آزادی و دموکراسی را همراه خود نداشته است و دریغا که اینک هیچ نقشهای برای استفاده درست از این فرصت را در اختیار ندارد و اینک به ستونهای ویرانهای از سر ناچاری کلنگ میزند که خود زیر سقفش ایستاده است.
امروز هم اروپاییها و هم آمریکاییها و کلا همه آنهایی که میگویند که از ملت ایران برای گذار از دیکتاتوری موجود در ایران حمایت میکنند تمایلی برای سقوط این دیکتاتوری از خود نشان نمیدهند و وقتی میپرسی چرا، پاسخشان بسیار روشن است: ما میخواهیم که ملت ایران خود را از چنگال این رژیم تروریست مذهبی خلاص کنند اما حتی مقدمات لازم برای ایجاد یک نظام دموکراتیک را هم در چشمانداز طبقه سیاسی این مردم نمیبینیم. لذا اگر رژیم سقوط بکند به علت فقدان راهکار سیاسی برای جلوگیری از خلأ قدرت و گذار به دموکراسی، هرج و مرج ناشی از این خلأ قدرت تمام منطقه را فرا میگیرد و بیرون آمدن از چنین شرایطی به مراتب دشوارتر از ادامه دادن به شرایط موجود است. ما منتظریم تا ببینیم که کی طبقه سیاسی ایرانی به بلوغ سیاسی برای تنظیم یک نقشه راه جامع برای گذار و تشکیل یک ائتلاف فراگیر سیاسی که نتیجه آن گذار به دموکراسی باشد، میرسد!
چنگیز عباسی
«ائتلاف» نه!، فقط چند چهرۀ سیاسی-هنری! علی میرفطروس