طبق اولین تحلیلهای جمعیتی از شرکتکنندگان جنبش انقلابی ۱۴۰۱، اکثریت کنشگران این جنبش را افراد بالای ۱۵ تا ۳۰ ساله تشکیل میدهند. بیسبب نیست که این جنبش از منظری جنبش نسلی و متعلق به دهه هشتاد و هفتادی است. این نسل را با تعریف کوهورت یا نسل اجتماعی واقع در سن ۲۰-۳۰ سالگی، بمبهای اجتماعی نسل پنجم اطلاق کردهام. کسانی که در دهه شصت بدنیا آمدهاند. به بیانی دیگر دهه هشتادیها فرزندان دهه شصتیها محسوب میشوند.
امروزه میانه سنی یعنی نیمی از جمعیت کشور بالای ۳۴ سال است و بخش بزرگی از جمعیت خاموش در جنبش کنونی را همین قشر جمعیتی تشکیل میدهد. این قشر شامل کسانی است که طبق تعریف پیشین من، کوهورت اجتماعی دهه پنجاه و شصت خورشیدی یا نسل اول و دوم انقلاب را تشکیل میدهند. بررسی مختصات عمومی اجتماعی و شیوه زیست این جمعیت میتواند نمایانگر بخشی از پرسش کیستی و چیستی این جماعت و دلایل عدم مشارکت آنان باشد:
۱. نسل دهه پنجاه و شصت انقلابزدهاند. این نسل در کوهورت ۲۰-۳۰ سالگی نخستین نسلی بودند که انقلاب ۵۷ را رقم زدند. به بیان دیگر نسل اول انقلاب عمدتا انقلابی بوده و بخش اندکی از آنان ضدانقلاب ۵۷ بودند که اغلب یا در داخل کشور پاسیو شدند یا ناگزیر از ترک وطن گردیدند. این نسل در واقع یکبار انقلاب سیاسی را تجربه کرده و بمصداق مارگزیده، از وقوع انقلابی دیگر هراسی پانیکوار یا روانی/اجتماعی دارد. این بخش از جمعیت اگرچه از دستاوردهای انقلاب ۵۷ بدلیل غلبه حکومت استبداد دینی رضایت ندارند ولی در صف مقدماتی جنبش انقلابی دیگر نیز قرار ندارند.
۲. سیاستزدگی. نسل اول و دوم انقلاب اغلب از سیاست نیز گریزانند. این قشر جمعیتی با یک ناباوری به فعالیتهای سیاسی اپوزیسیون و نارضایتی از پوزیسیون قدرت، از دنیای سیاست و کنشگری سیاسی فاصله گرفته است. بدگمانی و ناگمانی به کنشگری سیاسی یکی از دلایل احتیاط این قشر وسیع جمعیتی و اجتماعی است که در انتظار واپسین ساعات غروب استبداد دینی درخلوت تنهایی و انزوا نشسته است.
۳. جنگ زده و ایدئولوژیزدگی. تجربه جنگ تحمیلی حکومت اسلامی به مردم در طی هشت سال از دیگر آسیبهایی است که ترومای نسل اول و دوم انقلاب را با خود به همراه دارد. خطر حمله خارجی و یک جنگ ویرانساز عمدتا از سوی همین قشر جمعیتی خواه در ساختار رسمی قدرت و خواه بین مردم فاقد قدرت سیاسی، زمینهساز فوبیایی است که بجای ریشه در واقعیت، ریشه در تاریخ سیاه و اسفناک جنگ با عراق دارد. همین جنگزدگی که خود محصول فربهشدن ایدیولوژی اسلام سیاسی از یکسو و ایدیولوژی چپ در ستیز با استبداد دینی از دیگر سوی بود، سببساز پرهیز این جمعیت از کنشگری سیاسی رادیکال است.
۴. خانوادهگرا و درگیر مسایل اقتصادی و معیشتی. بخش عمده جمعیت خاموش کسانیاند که درگیر مسایل اقتصادی و معیشتی شدهاند. تشکیل و تثبیت زندگی خانوادگی و محافظهکاری ناشی از حفظ امنیت و معیشت خانواده، زمینهساز محافظهکاری و درگیری این قشر وسیع در نسل اول، دوم و سوم انقلاب (دهه پنجاه، شصت و هفتاد) در روزمرگیهایی شده است که مانع از کندن از روتینهای زندگی در زیر یوغ استبداد دینی میگردد. این کوهورت اگرچه در این برهه محافظهکاری میکند ولی در دهههای پیشین مانند جنبش خرداد ۷۸ از پیشاهنگان جنبش اصلاحطلب بشمار میرفت.
۵. سالخورده و رو به انقراضند. نسل نخست انقلاب ۵۷ که سببساز انقلاب شد دیگر در طیف سنی بین شصت تا هشتاد سالگی بشر میبرد. با توجه به سن امید به زندگی در ایران میتوان گفت این نسل روبه انقراض و ازکارافتادگی است. اگرچه بخشی از همین نسل انقلابی در ایران یا خارج از ایران دارای رویاهایی ایدیولوژیک چپ یا راست ملیگرا هستند ولی دیگر رمق و امیدی برای نوسازی ساختارهای سیاسی در کشور از طریق حرکتهای ساختارشکن ندارد. این نسل دیگر بازنشسته سیاسی و اجتماعی است.
۶. رخوت در سالمندان. جمعیت ایران بسرعت بسوی سالمندی پیش میرود. از هم اینک نسل جوان دهه پنجاه و شصت سالمند محسوب شده و از بازار کار و فعالیت اجتماعی فاصله گرفته است. فاصله و شکاف نسلی این کوهورت اجتماعی (دهه پنجاهی و شصتی) با جوانان دهه هفتاد، هشتاد و حتی نودیها که کودکان و دانشآموزان مبارز در صف مقدماتی جنبش کنونیاند در همین برشهای زمانی و تاریخی است. بطوریکه میان آمال و آلام این نسلها فاصله مطالباتی بسیاری را فراهم ساخته و میسازد. بیدلیل نیست که حتی پدرسالاری در نهادهای سیاسی رسمی قدرت و نهادهای و اجتماعی نظیر آموزش و خانواده از سوی نسلهای دهه هشتادی و نودی حاضر در جنبش، بشدت مورد چالشگری است.
۷. آینده در گذشته. نسل خاموش شامل کسانی است که آینده خود را در کولهپشتی گذشته بهمراه دارد. این نسل افقهای آینده درخشانی در پیش روی ندارد. همه آمال و آرزوهای این نسل که خود را نسل سوخته میانگارد در آتش انقلابی شکستخورده و جنگی خانمانبرانداز، سوخته و تباه شده است. این نسل نه تنها خود سوخت، نسل آتی خود را نیز در جهنمی فروانداخت که داعیان بهشتی آسمانی و آخرتجویانه آتش آنرا شعلهور حفظ کردهاند. تلاش برای آینده مبتنی بر گذشتهای تروماتیک سببساز کمای سیاسی است که در آن فرورفته است.
۸. بخش دیگری از نسل پنجاهی یا پیش از آن که در متن قدرت نظام سلطنتی بوده و با انقلاب ۵۷ فوپاشید، ناگزیر از جلای وطن شد. این نسل اگرچه خاموش نیست و در سنین سالمندی بین ۶۰-۸۰ به بالا بسر میبرد در دو طیف سیاسی اصلی جبههبندی شدهاند. گروهی در قالب سالمندان سلطنتطلب و پادشاهیخواه که در تلاش برای بازگشت پهلویها هستند. گروه دوم که در رویای شیرین اندیشه سوسیالیسم و چپ هستند و در تضاد جدی با گروه اول در آنسوی مرزهای ایران در نزاعی دیگر بسر میبرند. البته این گروهها در زمره جمعیت خاموش محسوب نمیشوند.
۹. بنظر میرسد باتوجه به خانوادهگرایی در جامعه ایران بعنوان تنها نهاد اجتماعی که هنوز همبستگی و هویت اجتماعی خود را بطور نسبی در مقایسه با فروپاشی سایر نهادها از دست نداده است در افقهای آتی فرارویی جنبش انقلابی جوانان، این نسل نیز به میادین تحولات اجتماعی بپیوندد. این پیوستگی اگرچه دیر ولی اجتنابناپذیر خواهد بود. به بیان دیگر جنبش انقلابی جوانان دهه هشتاد و نودیها که همچنان سنگرهای جنبش را حفظ خواهد کرد، ناگزیر از پیشبرد جنبش به تنهایی بوده و در میانه راه کوهورتهای پیشین را برای تقویت نهادهای جنبش به میدان خواهند کشاند.
------------------
برخی منابع: