برای اکثر ما ایرانیان تفرقه نیاز به باز تعریف ندارد، کار از تعریف گذشته و به عادت و روزمرگی بَدَل شده است. پراکندگی همراه با پریشانی، تشتت و جدایی که ۴۴ سال است اپوزیسیون حکومت اسلامی پارهای از حیات سیاسی و شناسنامهاش شده است. این تاریخ ۴۴ ساله درسها دارد. درس این است که ما اپوزیسیون حکومت اسلامی چنان عریقِ تفرقه و فرقه بودهایم که تا تلنگری از داخل کشور به ما زده نشد به فکر همصدایی، همکاری و همگرائی و ائتلاف در برابر دشمن آزادی و عدالت یعنی حکومت اسلامی نیفتادیم. درس این است که همین حد همصدایی، همکاری و همگراییها هم موقت و گذرا و موسمی بودهاند و به محض فرود و نشیب حرکتها و جنبشها در داخل کشور بازار تفرقه افکنی و پراکندگی در خارج از کشور گرم میشود و بساط خودزنی و دیگر زنی و اصلاح سر همدیگر آغاز میکنیم!
باید کشتار ۶۷، جنبش دانشجویی، قتلهای زنجیرهای و حرکتها و جنبش سالهای ۸۸ و ۹۶ و ۹۸ رخ میداد تا ما در خارج از کشور تکانی بخوریم. باید کودک و جوان و نوجوان کُشی در جنبش زن، زندگی، آزادی را با چشمهای خونبار شاهد باشیم تا صدای وجدان مان درآید که هی! ما داریم چه میکنیم و کجای کاریم؟.
درباره علتهای روحیه گریز از همصدایی، همکاری و همگرایی در میان بخش اعظم اپوزیسیون حکومت اسلامی (و بخش بزرگی از مردم میهنمان) بسیار نوشته و گفتهاند، و تا توانسته شده این ضعف را بیش از حد واقعیاش به گردن تاریخ و فرهنگ و جغرافی و روان و رفتار، و این دست مقولهها انداختهایم و یک طورهائی خیال خودمان را راحت کردهایم، بی آنکه به نقش خود، و شخصیت و روان و رفتارمان در بروز تفرقه و پراکندگی توجه کنیم و بپردازیم؟ من یکی را بحثهای نظری و فلسفی و انتزاعی در باره ضعف و فقدان روحیه همصدایی، همکاری و همگرائی و ائتلاف خسته کرده است، به خودم و یارانم نهیب میزنم: خودت و خودمان را تغییر بدهیم تا دیرتر نشده، بی توجهی به ندای آزادیخواهانه و عدالت جویانه عزیزانمان در داخل ایران بخشودنی نیست.
زمان آن رسیده - و حتی گذشته - که تفرقه و پدر خواندهاش فرقه گرایی را، که در بیتوجهی و فاصله گرفتن و جداسازی و طرد افراد و گروههای اجتماعی، در جدائیطلبی از حزبها و سازمانهای غیرخودی تجلی مییابد را دور بریزیم. تفرقه و فرقه یا دستهها وطایفههای ایدئولوژیک، سیاسی از موانع رشد، گسترش و تعمیق جنبش زن، زندگی، آزادیاند. گروهای شکل گرفته ازهم فکران و هم نظرانی که گروه خود را برترازدیگر گروهها میپندارند و فقط در شرایطی به دیگران نزدیک میشوند که نظر و خواستشان از سوی گروه دیگر پذیرفته و به آن تمکین شود، زمینه سازان و عوامل بروز تفرقه و فرقهاند. فکر و اندیشگی بسته و بیگانه با آزاداندیشی و تعصب و عدم تحمل دیگری تا حد جدائی طلبی ازگروههای اجتماعی و جامعه، و نفی و حذف دیگری گرایش و روند غالب در فکر و رفتار تفرقه افکنانه و فرقه گرایانه است. سیستم فکریای که فرد و گروه خود را صاحب حقیقت میپندارد و منافع مادی و معنوی خود و فرقه را برمنافع مادی و معنوی ومصالح گروههای دیگردرجامعه ترجیح میدهد. این فکر و روش عرصه باید و نبایدهای کور، عرصه حریمهای ممنوعه و تفکرمطلق گرایانه است، عرصه یا سیستم و نظامی که اندیشه و نگاه و بینش انسان را تنگ ومحدود و کلیشهای میخواهد، عرصه ماندگاری وتکراریک نظر و فکرکه چون و چرا را برنمی تابد. تفرقه افکنان و فرقه گرایان ازنزدیکی به غیرخودی هراس دارند، نزدیکی به غیرخودی را جذب و حل خود میدانند. ازتغییرمی ترسند، فضائی میسازند که حرف غیرخودی شنیده نشود، مطالعه و تحقیق و تفکر دردستورکار نیست، و اندیشه و کرداردر قاب و کلیشه نشستهاند. فرقه را قرین تفرقه، مهار فکر وعمل، حصارذهن و منطقه ممنوعه آزاداندیشی نیزمعرفی کردهاند.
تفرقه افکن و فرقه گرا خودکامه و تمامیت خواه ست. فرقه و رهبری حیاتش قائم به مرید سازی و امر و نهی به آنان درباره چگونه اندیشیدن و باورمندیهایشان است. پذیرش قداست رهبرفرقه و ذوب شدن درآن یک اصل است. مخالفت با فرقه و یا خواست تغییرنظر و فکر و رفتار، و جدا شدن از فرقه با واکنشهای متفاوت فرقه نسبت به فرد و یا جمع همراه خواهد بود، که از حذف فیزیکی تا خشونت زبانی، ازتوهین و تحقیرتا اتهام زنی را دربرمی گیرد. دراکثر فرقهها راه گسست و جدائی از فرقه بدون تاوان و مجازات متصورنیست
تفرقه افکن و فرقه گرا شخصیتی ست به دنبال جای و جایگاهی تا به حساب آید و امیال وخواستهای روانی و رفتاریاش تامین و ارضا شود. ناکامی، یأس و ناامیدی، فقدان احساس امنیت روانی زمینههای مناسبی برای پرخاشگری از سوئی و افسردگی و درخود فرورفتن تفرقه افکن و فرقه گرا از سوی دیگراست، تفرقه افکن و فرقه گرا میپندارند به شناخت حقیقت دست یافتهاند وآن را ازآنِ خود کردهاند، همراه با حس برتری و اقتدار نسبت به دیگران.
تفرقه افکنی و فرقه گرایی در بین حزبها وسازمانهای سیاسی، و درداخل حزبها و سازمانهای سیاسی به شکل دسته بندیهای فرقهای، وجود داشته و دارد. بسیاری از احزاب وسازمانهای سیاسی فرقههای ایدئولوژیکاند. فرقه گرائی در جریانهای سیاسی آلوده به فرهنگ و نگاه مذهبی و ایدئولوژیهای مذهب گونه، شایع تر است. تفرقه افکنی و فرقه گرایی از اختلاف نظر و سیاست، و تمکین نکردن به خطمشی و برنامه و اساسنامه رسمی حزب یا سازمان سیاسی سرچشمه نمیگیرد، رقابتهای ناسالم، دشمنیهای شخصی و جاه طلبیها و حسادتهای سیاسی، خود خواهیها و خود محوریهای بیمارگونه، حفظ روابط و ضوابط سنتی وغیردموکراتیک عوامل بروز جدائی و فرقه زدن هستند. برای تفکر و اندیشگی بستهی فرقه گرا، کیش شخصیت و قربانی کردن همه آمالها و آرمانهای انسانی در راه حفظ جایگاه فرقهای خود و فرقه اصل است. فقرفرهنگ و شعوردموکراتیک درکنارسستیِ دانش سیاسی و سوء استفاده از موقعیت سازمانی و تقدیس مناسبات سانترالیستی وقبیلهای، فکر و اندیشه تفرقه افکنی و فرقه ساختن را تقویت میکند.
ابتلا به بلایای تفرقه و فرقه در میان اپوزیسیون حکومت اسلامی درخارج از کشور، با توجه به شرایط زیست و فعالیت این اپوزیسیون، نشانگر این واقعیت است که این ناهنجاریها نه فقط یک پدیدهی دینی- مذهبی، اجتماعی و فرهنگی، بلکه پدیدهای سیاسی وبه نوعی از گفتمان قدرت نیز بَدَل شده است.
تفرقه، فرقه و فرقه گرائی و نقش آن برجنبش سیاسی درخارج ازکشور، نشان ازنقش مخرب این پدیدهها به عنوان مانعی اساسی در راهیابی و برون رفت ازپراکندگی اپوزیسیون حکومت اسلامی درخارج از کشور و دستیابی به همصدایی، همکاری، همگرائی و همبستگی دارد. بدون حل معضل تفرقه، فرقه و فرقه گرائی درمیان جریانهای سیاسی و فرهنگی اپوزیسیون، و شخصیتها و چهرههای سیاسی، بدون عبوراز این فکر واندیشه مخرب و بازدارنده نمیتوان به نزدیکی، همبستگیای فراگیر و ملی دست یافت.
برای نقد و نفی این پدیدهها به عنوان مانع همگرائی و همبستگی، انحلال فرقههای سیاسی، فرقه هائی که منافع خود را برتراز منافع جامعه و مردم میدانند، و نقد و نفی تفرقه افکنان میتواند راهگشا باشد. درنگاهی رفتارشناسانه، رفتارغیردموکراتیک وسانترالیستی وغلبه روابط و مناسبات مراد و مریدی دردرون جریانهای سیاسی فرقه گرا، و با دیگرجریانهای سیاسی چشمگیراست.
پلورالیسم سیاسی و فرهنگی، تعادل و تعامل سیاسی میان حزبها و سازمان سیاسی، و شخصیتها و چهرههای سیاسی بر روند همصدایی، همکاری، همگرائی و همبستگی تاثیر مثبت خواهد داشت ویکی از پادزهرهای تفرقه افکنی و فرقه گرائی ست.
چرا آقای رضا پهلوی آری؟ چنگیز عباسی
چیستی هویت اجتماعی نسل خاموش، علی طایفی