برای بسیاری از هم میهنان ما برخی از واژههای سیاسی آشناست. آنها را در گفتار و نوشتار به کار میبرند، اما شوربختانه دیده میشود که نمیتوانند آن واژهها را در زندگی پیاده کنند. از این دست واژههای سیاسی و فراگیرترین آن ها؛ واژههای سیاسی آزادی، حزب و دموکراسی است. استعمارگران به کاربردن این واژهها را در ایران همیشه ناروا دانستهاند و از نوکران دست نشاندهی خود خواستهاند تا از به کار بردن درست آنها جلوگیری شود. من نیز که از سیام تیر ماه ۱۳۳۱ با کشته شدن یکی از دوستانم از خواب کودکیام بیدار شدم، هر بار که میخواهم این واژهها را به کار برم ساعتها در اندیشه فرو میروم و به دائره المعارفهای جهانی، واژه نامهها، کتابها و آموختههایم باز میگردم. امروز هم باز این بیماری یا انگیزهی دریغ و درد به سراغم آمده است.
این واژهها را در هرکشوری باید به مردمان آن کشور آموزش داده و به کار بردن آن را تمرین میکنند. یک ایرانی را میشناختم که سالها در سوئد زندگی و کار کرده و با بسیاری از قوانین این کشور آشنا بود. این هم میهن ما فعال سیاسی در حزب سوسیال دموکرات هم بود. او در انتخابات پارلمان شرکت کرد و کوشید با رفیق بازی به شیوهی اسلامی رأی جمع کند. او از شرکت در انتخابات حذف و از حزب اخراج شد. اگر واژههای آزادی، حزب و دموکراسی در جامعهای نهادینه نشود مردم با گفتن و شنیدن نمیتوانند آن را به کار برند. ما آنچه را در اروپا یا دیگر کشورها میبینیم قابل مقایسه یا حتا قابل اشاره دربارهی کشور ما نیست. ما، با همان عینکی که استعمارگران در کشورمان به ما دادهاند جهان را میبینیم. ما حتا پس از پیروزی انقلاب درست و همه جانبهی مردمان در آینده، سالها باید از خودمان استعمار زدایی کنیم. ایرانی دیگری را میشناسم که نتوانست در یک حزب اروپایی به کار و فعالیت خود ادامه دهد. او پس از آن کوشید که خود حزبی از دوستان ایرانی خود در خارج از کشور بسازد. هرکس میتواند سرنوشت یک چنین حزبی را پیش بینی کند.
ذات نایافته از هستی، بخش
کی تواند که شود هستی بخش!
ما هنوز به آزادی و حق رأی آزاد و حزب دست نیافتهایم، تا این آزادی برای همهی ایرانیان در درون کشور فراهم نشود و حزبها به وجود نیایند، ما نمیتوانیم دموکراسی را تمرین کنیم. درایران، دست نشاندگان بیگانگان نگذاشتهاند و نمیگذارند ما این مفاهیم را درست بیاموزیم و آموختههایمان را پیاده کرده و به کار بردیم. در این سوی دنیا هم شب و روز دموکراسی و آزادی را میبینیم و میشنویم باز هم در نمییابیم. چون دیدن و شنیدن با زندگی کردن و در زندگی با این واژهها از کودکی آموخته و اُخت شدن، یکی نیست. من بیشتر از ناآموختگی و نادانی خودم در شگفتم وگرنه دانشمندان، اندیشمندان و فیلسوفان اسلامی ما مانند شیخ حسین لنکرانی، مرتضی مطهری، روح الله خمینی، عبدالکریم سروش، مصباح یزدی، خامنهای و... این واژهها را خوب میشناختند که کشورما را به پایهی کنونی از بزرگی و پیشرفت اسلامی رهنمون شدهاند!
نخست به واژهی آزادی بپردازم. این واژه را همه شنیدهایم و خواندن و نوشتن آن را میدانیم. روشن است که با زندگی کردن در یک کشور آزاد هم تنها با دیدن و خواندن و نوشتن آزادی نمیتوانیم آن را نه در حزب کشور میزبان و نه در یک حزب ایرانی در تبعید پیاده کنیم زیرا در فرهنگ انفرادی و اجتماعی ما این مفاهیم از کودکی نهادینه نشده است. برای همین در روابط شخصی و درون حزبی هم دچار اشکال میشویم. افزون بر آن که دشمن ما را از داشتن آزادی و حزب دور نگه داشته است، ما خودمان هم آزادی، حزب و دموکراسی را تمرین نکردهایم. آنچه من در اینجا مینویسم سیاه مشق است و هنگام پیاده کردن این مفاهیم چون بنیان آزادی اندیشه را نمیشناسم باید با بردباری و گاهی سکوت آن را بیاموزم. یک زبان زد فارسی میگوید با گفتن حلوا، دهان شیرین نمیشود. کارخانجات بسیار بزرگ، انبوه کارگران میلیونی، سندیکاهای آزاد و حزب هایی که در اروپا هست بهترین میدان تمرین این مفاهیم برای روشنفکران، کارگران و زحمت کشان این کشورها است. اینها هم هنوز در ایران نیست.
کارگران و زحمت کشان باید سپاسگزار سرمایه داران باشند چون آزادی در اروپا، برای آزادی داد و ستد پدید آمد. با پافشاری برای بازرگانی آزاد؛ [ «تولید و فروش کالا laissez faire- laissez passer بگذاریدانجام شود- بگذارید عبور کند» ] یعنی گردش کالا، سرمایه داران راه را برای آزادی نیروی کار و کارگران و حزبها در جهان، باز کردند. فرهنگ بریتانیکا مینویسد: «[ laissez faire به فرانسه: "بگذارید انجام شود"]، روشی است که در آن اقتصاد فردی و اقتصاد جامعه، کمترین دست اندازی دولتی را روا میدارد.»
دربارهی آزادی"liberté" فرهنگ لاروس، چهارده ویژگی را برمی شمرد. این واژه از واژه یatis libertas، - لاتین گرفته شده است:
۱- وضعیت کسی که در بند یک سرور یا خواجه یا خداوندگار نباشد: آزادی دادن به یک برده. ۲- وضعیت ملتی که فرمانروایی درست و پرپیمانه دارد: آزادی سیاسی یک کشور؛ استقلال ۳- حقی که قانون در برخی زمینهها آزاد شناخته است: آزادی روزنامهها ۴- وضعیت کسی که رها از هرگونه فشار یا داوری از هر کجا از بیرون از خودش باشد. داشتن آزادی اندیشه، آزادی گفتار، مجاز بودن. ۵- آزادی عمل داشتن بدون اجازهی هر قدرتی...
آزادی
آزادی به مجموعهی قوانینی گفته میشود که قانون گذار برای آزادی شهروندان یا بنگاهها یا دستگاههای کشوری مقرر کرده است.
حزب
معنای حزب دارای پیچیدگی نیست و همه کس کم و بیش با آن آشنایی دارد. فرهنگ واژههای بریتانیکا دربارهی حزب مینویسد:
«یک سازمان از مردمانی است که باورها و اندیشههای سیاسی همانند دارند و با هم همکاری میکنند تا هموندانشان برای برپایی دولت انتخاب شوند: حزبهای سیاسی، با دستور کارهای جانشین دولت (موجود) شدن.».
در ایران حزب به معنای متعارف آن نداشته و نداریم. از دوران انقلاب مشروطیت تا به امروز دولتهای دست نشاندهی بیگانگان هر حزبی را در ایران ناروا دانستهاند، تنها حزب الله (حزب شاه یا ملا) همیشه برای فریب مردمان میهن ما آزاد بوده است. آخوندها مشروطه را هرگز نپذیرفتند و در زمان پهلویها هم همیشه بازارشان پر رونق بوده و نذری هم میدادند. دولتها و پلیس سیاسی همیشه مردمان کوچه و بازار را با زندان، شکنجه و اعدام ترساندهاند و میلیونها جوان هوشمند و دانشگاه دیده را از ایران فراری دادهاند. تا آزادی به دست و همت ایرانیان برای همهی ایرانیان از زن، مرد، مسلمان، ارمنی، یهودی، دین دار، بی دین، ترک، کرد، لر، گیلک، مازی، خراسانی و... فراهم نشود، حزب و دموکراسی خواب و خیال خواهد بود. همهی ما باید به دنبال "یک کلمه" (یوسف مستشارالدوله- قانون) باشیم، تا آزادی را بیاموزیم و تمرین کنیم. خون بهای آزادی را همه باید بدهند.
دموکراسی
این واژهی یونانی (dêmokratia) در زبان فرانسه (démocratie) نوشته میشود. این واژه در زبان پارسی نیست و از کشورهای باختری به ایران آمده است. فرهنگ واژههای فرانسه؛ لاروس دربارهی این واژه چنین مینویسد:
۱- «گونهای فرمانروایی است که در آن نیروی دولت از مردم سرچشمه میگیرد. [دموکراسی سیاسی در یونان باستان پدید آمد. با این همه تا قرن هجدهم درون مایهی آن دربارهی تفکیک قوا (مونتسکیو) و حق رأی همگانی که دوپایهی دموکراسی هستند نوشته نشده بود (در آمریکا ۱۷۷۶ انجام گرفت). گرامی داشتن آزادیهای مردمی؛ به زبان دیگر"لیبرالِ" امروزی، در قلب عملکرد دموکراسی است. ].
۲- آن گونه فرمانروایی که چنین دولتی داشته باشد.
۳- روابط درونی چنین سازمانی، دستگاهی، گروهی و... کسانی که چنین تلاش هایی که دستور داده شده است را باید انجام دهند در تمام سطوح سلسله مراتب، نظرات آنان باید رعایت شود.
آنچه فرهنگ لاروس و دیگر نویسندگان دربارهی دموکراسی نوشتهاند، بیشتر شالودهی قانونی دموکراسی را بیان میکند. هر دو پایهی دموکراسی یعنی حق رأی همگانی و همچنین تفکیک قوای سه گانهی ۱- قانون گذاری، ۲- دادگستری و ۳- دستگاه اجرایی دولت، در دویست و پنجاه سال گذشته دچار دگرگونیهای ژرفی شده است. حاکمیت شهروندان در بسیاری از کشورها گسترش یافته است. حاکمیت شهروندان تنها به حق رأی بسنده نمیکند. رسانهها، رادیو و تلویزیون هم جایگاه و قدرت ویژهای یافتهاند و به نیروهای نظارت گر و مدعی حقوق شهروندان در برابر همهی ارکان حاکمیت مبدل شدهاند.
دموکراسی به معنای رابطهی آزاد بین حاکمیت و شهروندان و رابطهی شهروندان با یکدیگر نیز گسترش دموکراتیک یافته است. در برخی از کشورها در مهدکودک، در مدرسه، در دانشگاه، در خیابان، در کلیسا و حتا در پادگانها و در شهربانیها هم دموکراسی و حاکمیت شهروندان به چشم میخورد و کارآیی دارد. در مهد کودکها و دبستانها، آموزگاران و کودکان خردسال، برنامهی غذایی را با رایزنی یکدیگر در جلسههای هفتگی تنظیم میکنند. کارگران با کارفرمایان و مدیران برای بهبود کالاها و بررسی بازار و شرائط تولید رایزنی میکنند. سندیکاها در کار حل اختلاف کارگران و کارفرمایان همکاری نموده و در داوریها دخالتهای مؤثر انجام میدهند. اعتصابات بزرگ کارگری معمولا با دوستی و تفاهم بدون زیان مالی و جانی لغو میشوند. در دموکراسیهای امروزی در چنین ساختاری صاحبان قدرت مانند فرمانداران، رئیس پلیسها و وزیران اگر دست از پا خطا کنند به زندان میافتند. گاهی نیز خبرنگاران بی گناه و کسانی که رسواییهای سیاسی را دامن میزنند، قربانی دسیسههای صاحبان قدرت میشوند.
معنای لغوی این واژهها با آنچه در بیرون از کتابها و نوشتارها هست، یکی نیست. در دموکراسیهای امروزی؛ مردمان یک کشور با سرپرستی خودشان در انتخابات آزاد شرکت میکنند و نمایندگان خود را برای پارلمان یا مجلس شورای ملی انتخاب میکنند. هر حزب که در پارلمان بیشترین نمایندگان را داشته باشد، دولت خود را برمی گزیند و دولتی که نمایندگان کمتری دارد بدون سرکشی و با آرامی کنار میرود و دولت تازه جایگزین آن میشود. در این گونه کشورها حزب اپوزیسیون تنها با شمارش آرا جایگزین دولت حاکم میشود و حتا حزبی که شکست خورده است به حزبی که دولت تشکیل میدهد تبریک هم میگوید.
در ایران که انتخابات آزاد نیست و حکومت آخوندها بیش از چهل و چهار سال است که هر انتخاباتی را مهندسی میکند و با شورای نگهبان کاندیداها را حذف میکند و به هیچ مخالفی اجازهی حضور در مجلس اسلامی را نمیدهد، هیچ حزب یا گروه اپوزیسیون وجود ندارد. چون در کشورهای آزاد حق قانونی اپوزیسیون است که با انتخابات آزاد جایگزین دولت حاکم بشود و در ایران چنین کاری شدنی نیست، پس در ایران اپوزیسیون هم نیست. در ایران اکثر مردم با حکومت مخالفند و مخالف معنای اپوزیسیون ندارد چون نمیتواند با انتخابات آزاد جانشین حکومت گردد. در حکومت اسلامی هرکس بخواهد اقدامی برای برکناری دولت حاکم انجام دهد در دادگاههای دروغین به مرگ محکوم میشود. فرهنگ لاروس دربارهی واژهی اپوزیسیون چنین مینویسد:
اپوزیسیون به مجموعهی حزبها و نیروهای سیاسیای گفته میشود که در یک لحظهی تاریخی در برابر حاکمیت و دولت قرار میگیرند و برنامهی سیاسیشان در رقابت با برنامهی سیاسی حزب حاکم (حزب اکثریت سابق) قرار میگیرد.
آیا چنین اپوزیسیونی در ایران هست؟
نه نیست! چون حکومت از برپایی حزبهای اپوزیسیون جلوگیری میکند.
مخالفان حکومت اسلامی خواهان برکناری خامنهای و حکومت ولایت فقیه هستند و در خیابانها فریاد میزنند؛ "مرگ بر خامنه ای"، "مرگ بر اصل ولایت فقیه"، حکومت هم آنها را تیرباران میکند. هیچ گروهی یا حزبی حق تلاش برای انتخابات و حکومت را ندارد. پس در ایران جز مخالفان پراکنده، حزبهای اپوزیسیون نداریم تا بتوانند جانشین دولت یا حکومت امروزی بشوند.
منوچهر تقوی بیات