Friday, Jan 27, 2023

صفحه نخست » کاهش بار جنبش برای افزایش شانس موفقیت آن، کورش عرفانی

Kourosh_Erfani.jpgهانا آرنت، فیلسوف آلمانی-آمریکایی قرن بیستم، در تفکیک هوشمندانه‌ای میان «رهایی» و «آزادی» دو گونه انقلاب را از هم متمایز می‌سازد. در حالی که بحث رهایی به پایان بخشیدن سلطه‌ی یک نظام نا مطلوب باز می‌گردد، آزادی به جایگزینی نظام مطلوبی اشاره دارد که مانع از بازتولید شرایط گذشته می‌شود.
رهیدن از شرایط بد البته می‌تواند انگیزه برخاستن باشد، اما به محض تحقق رهایی این انگیزه به انتهای خود رسیده و توان تکمیل یک کار مهم تر و عمیق تر، یعنی استقرار آزادی را ندارد. به همین خاطر، انقلاب‌ها اغلب نیمه کاره مانده و پس از یک روند فرسایشی، به بازتولید شکل دیگری از نظام سلطه‌ی قبلی می‌انجامند.

انقلابی که ریشه‌ی آن فقر مادی است، در بهترین حالت، رهایی از فلاکت را فراهم می‌کند، اما به طور جبری و مکانیکی جستجوگر آزادی، که امری فرامادی است، نخواهد بود. فقرا در دوره‌ی تهیدستی خود به تمامی درگیر تنازع بقاء هستند؛ این اختصاص وقت و انرژی بر تامین تداوم حضور فیزیکی خود سبب نداشتن منابع لازم برای حضور اجتماعی می‌شود. زمانی هم که رنجبران از سر فقر و فلاکت و اجبار به صحنه می‌آیند به نمایش «چیستی» خود (کارگر، کشاورز، حاشیه نشین، کارمند) اکتفاء می‌کنند، اما سودای نشان دادن «کیستی» خود را ندارند؛ چرا که این دومی فقط از طریق تولید گفتمان مبتنی بر هویت و آگاهی از آن هویت میسر است که فقرا نه دستمایه‌ی خلق کردن آن را دارند و نه ضرورت انجام آن را چندان حس می‌کنند. در نبود بیانِ کیستی خویش، بدنه‌ی اصلی انقلابیون، انقلاب را به مثابه یک ظرف خالی برای هر تولیدگر مظروفی به جا می‌گذارند. از آن جا که توده‌ها لب به سخن نمی‌گشایند، انقلاب تنها حامل تن و بدن آنها هست اما نشانی از مغز و فکر آنها ندارد. از این روی، تعیین خط و هویتِ حرکت به دست سازندگان گفتمان می‌افتد که به جای توده‌ها و از طرف توده‌ها سخن می‌گویند و نیات خویش را به عنوان خواست توده‌ها مطرح می‌سازند. جریانات فرصت طلب و عوام فریب می‌آن ظرف انقلاب به جا مانده توسط توده‌های به طور موقت «رها شده» از یک حکومت ستمگر را با گفتاری اغواگرانه پر می‌کنند. همان کاری که خمینی با وعده‌ی «آب و برق مجانی» و «زمین و خانه برای کوخ نشینان» انجام داد. در انقلاب فرانسه نیز این مهم به دست روبسپیر و ژاکوبن‌ها افتاد که به نام مردم، مخالفان خود را قتل عام کردند.
در طی این فرایند حاوی فقر محتوایی از جانبه بدنه‌ی اصلی کنشگران خود است که پدیده‌ی انقلاب خصلت جمعی خویش را به سرعت می‌بازد و تمامی کنش اجتماعی به سطح یک رویداد سیاسی تقلیل می‌یابد. دورتر همه شرکت کنندگان در انقلاب خواهند دید که مدیریت از بالا و پردازش سیاسی امر فلاکت اجتماعی و اقتصادی، زاینده‌ی نتایج اسف بار فراوان خواهد شد.
به این ترتیب، یک زنجیره‌ی علت و معلولی از پدیده‎‌های مرتبط و متوالی شکل می‌گیرد:
• فقر و فلاکت، توده‌ها را به سوی ناپیدایی در جامعه می‌راند.
• بعد از دوره‌ی طولانی غیبت در صحنه، با بروز خشم خود، سر و کله‌ی فقرا در مقطع کوتاهی در فرایند انقلاب، پیدا می‌شود.
• با وجود این حضور فیزیکی، محرومین قادر به تولید گفتمان برای انقلاب نبوده و لذا نقش کلیدی را در تعیین سرنوشت آن ندارند.
• نقش تعیین کننده به دست لایه‌های دیگری که قادر به تولید کلام و گفتمان برای انقلاب هستند می‌افتد.
• محرومین به محض باور به این توهم که، با فتح قدرت توسط جنبش انقلابی، از شرایط نامطلوب کنونی رها شده‌اند، به حضور فعال و کمابیش سازمان یافته‌ی خود در انقلاب پایان می‌بخشند.
• با خالی شدن صحنه‌ی انقلاب از محرومین شرکت کننده، سکان هدایت حرکت به دست تولیدکنندگان گفتمان آن می‌افتد.
• این هدایتگران انقلاب -که حالا قدرت سیاسی را در دست دارند- ضرورتی برای ادامه حرکت به سوی آزادی، که دامنه‌ی قدرت آنها را محدود خواهد کرد، نمی‌بینند.
این به نوعی و با درجاتی از تفاوت، سرنوشت مشترک هر سه انقلاب فرانسه، روسیه و ایران بوده است: هیچ یک به آزادی دست نیافتند؛ هر چند که فرانسه دیرتر و این بار نه به واسطه‌ی یک انقلاب، که تحولاتی عامتر در عرصه‌های فرهنگی و اجتماعی و سیاسی (جنگ جهانی دوم و یا جنبش مه ۶۸) به آزادی نیز دست یافت.
به این ترتیب، ما این بار هم در در قالب جنبش انقلابی ۱۴۰۱ در مسیری قرار گرفته‌ایم که ممکن است، در صورت افزایش فقر و نارضایتی مردم از وضعیت معیشتی، شاهد حضور فقرای گمنام و فاقد توان تولید گفتمان در صحنه باشیم که، در بهترین حالت، سبب رهایی ملت ایران از رژیم آخوندی شود؛ اما نشانی از این که چنین جنبشی در ضمن در تکاپوی آزادی و استقرار نهادینه‌ی آن نیز خواهد رفت دیده نمی‌شود. شاید دلیل عدم شرکت میلیون‌ها ایرانی لایه‌های محروم و یا تحت فشار معیشتی در طبقه‌ی متوسط در جنبش زن-زندگی-آزادی این است که آنها، با در نظر گرفتن صرف رهایی از فقر و فشار اقتصادی -به عنوان یگانه مطالبه‌ی خود- علاقه‌ای به جنبشی که افق دور آزادی را ترسیم می‌کند ندارند. همین اکثریت غیر علاقمند به آزادی است که امروز از سر ناامیدی با استقبال از جریان هایی مانند «رهبری وکالتی» در پی راه حلی آسان و سریع می‌باشد تا شاید برایشان نوعی رهایی نیابتی از فشار مادی را به ارمغان آورد. همان انتظاری که این جماعت قبل از این‌ها، با شرکت در نمایش‌های انتخاباتی رژیم، بارها و بارها، ازاصلاح طلبان حکومتی داشتند (در ۱۳۷۶، ۱۳۸۰، ۱۳۸۸، ۱۳۹۲ و ۱۳۹۶).
این بافت اجتماعی ترکیب شده از فقر مادی و فقر فکری به خوبی گویای این است که شانس زیادی وجود دارد که هر حرکتی در حال و آینده، به محض وعده‌ی رهانیدن مردم از فشار معیشتی کنونی، بتواند قدرت سیاسی را به دست گرفته و بعد، به بنای ساختاری بپردازد که در آن، در ورای قدری کاهش فشارهای مادی و روانی، هیچ ضرورتی برای اعطای آزادی نهادینه و بنای دمکراسی واقعی وجود نخواهد داشت.
و آیا ممکن است این معادله را تغییر داد تا حرکتی که تامین کننده‌ی آزادی در ایران باشد را رقم زد؟
یک نکته‌ی ظریف و شاید کم سابقه در ایران کنونی سبب می‌شود که در این باره زیاد خوش بین نباشیم؛ آن این که نظام اقتصادی فعلی، که ساخته و پرداخته‌ی یک دولت تمامیت گراست، به نحوی تنظیم شده است که وابستگی معاش جامعه به اراده‌ی خودکامه‌ی حاکمیت و بی ثباتی ناشی از آن برای همگان بدیهی و بارز جلوه کند. حتی فرهیخته ترین لایه‌های جامعه نیز -که ممکن است زندگی مرفه‌ای داشته باشند- تا عمق وجود روانی و رفتاریشان به «فضل و بخشش» حاکمیت وابسته است و در نوعی از هراس ضمنی و پنهان در مورد از دست دادن رفاه و امتیاز خود به سر می‌برند. چیزی به اسم حق برای هیچ کس در ایران بدیهی نیست.
گداپروری میلیونرها و جیره خوارسازی حتی میلیاردها و عدم تعین حیات اقتصادی قشرهای مختلف جامعه سبب شده است که همگان برای گریز و پرهیز از فقرو فشار فراگیر، هیچ گونه مطالبه‌ای برای خواست‌های فرامادی، مانند حقوق مدنی و شهروندی و کسب آزادی و امثال آن، نداشته باشند. این حتی قشرها و صنف هایی مانند استادان دانشگاه، پزشکان، مهندسین و متخصصین بخش دولتی را شامل می‌شود. همه آنها شرطی شده‌اند که نداشتن آزادی را با نداشتن نگرانی و دغدغه‌ی مالی معاوضه کنند. به همین دلیل نیز، این لایه‌ها، که به طور مثال مجموع کارکنان و ابواب جمعی دولت را در بر می‌گیرند، نه هنوز آن قدر درد شدید معیشتی دارند که بخواهند در یک جنبش اعتراضی شرکت کنند و نه درد آزادی که آنها را به مشارکت وهمراهی با یک جنبش انقلابی تشویق کند. میلیون‌ها نفر از طریق مکانیزم هایی مانند یارانه و کمک‌های ماهانه و اعانه‌های بنیاد امام و امثال آن بقای خود را در گرو عدم ابراز کمترین خواسته‌ای در ورای حداقلی که دریافت می‌کنند می‌بینند. این نوعی اکتفای به بقای فیزیکی و استعفای از ایفای نقش اجتماعی است. نوعی ترجیح خودخواسته‌ی زنده بودن بر زندگی. نوعی باور به اهمیت تطویل عمر در ازای بی اعتنایی به محتوا و معنا. نوعی صرف نظر کردن از شهروندی برای زیستن.
در چنین شرایطی، جنبش زن، زندگی، آزادی، بعد از چهار ماه، به جرم مطالبه‌ی آزادی، نه هنوز محرومان را -که فقط به رهایی از درد معیشتی می‌اندیشند- جذب کرده و نه قشرخاکستری طبقه‌ی متوسط را -که درد آزادی ندارد-. با یک چنین ترکیبی، قابل پیش بینی است که جنبش کنونی چاره‌ای جز بازنگری تاکتیک مبارزاتی خود نخواهد داشت، یعنی نوعی اجبار برای مرور شعارهای خود و همراه با وخامت هر چه بیشتر اوضاع اقتصادی و معیشتی، گفتمان اصلی خود را در حد رهایی از شرایط سخت اقتصادی کنونی تقلیل دادن، به امید آن که از این طریق، کمیت نیروی مبارزاتی کافی برای کنار زدن رژیم عامل فقر و فلاکت را به دست آورد و سپس، امیدوار باشد که شاید در یک روند تحول چند ساله تا چند ده ساله، بستر گرایش احتمالی و تدریجی به سوی آزادی نهادینه در ایران فراهم شود.
جان کلام این که، «رهایی» شرط لازم «آزادی» است اما شرط کافی آن نیست. جامعه‌ی کنونی ایران نخست باید، در یک رویکرد واقع گرایانه، شرط لازم را فراهم کند و بعد، در یک بازه‌ی میان مدت تا دراز مدت، به سوی تلاش هدفمند وهوشمند برای کسب و استقرار آزادی نهادینه به پیش رود. با تنظیم سطح توقع خود، جنبش زن، زندگی و آزادی می‌تواند، با خیالی آسوده تر و باری سبک تر، نخست به سوی تعیین و تامین هدف «رهایی بخش» خود حرکت کرده و بیهوده بار سنگین «آزادیبخشی» را بر دوش نحیف خویش سوارنکند؛ این تنظیم بار مسئولیت جنبش بر اساس واقعیت سبب می‌شود که هم زمان و هم جان اندک کنشگران آزادیخواه را از دست ندهیم و بیهوده برای خود موجبات سرخوردگی دوباره از نوع دی ۹۶ و آبان ۹۸ را فراهم نسازیم. در مقطع کنونی هیچ چیز بیش از واقع بینی برای حرکت در مسیر ایجاد تغییر در ایران مفید نیست.

منابع:
• نگاهی به کتاب انقلاب از هانا آرنت- علی تقی پور- تریبون زمانه (سایت رادیو زمانه)
• انقلاب، هانا آرنت، ترجمه‌ی عزت الله فولادوند، نشر خوارزمی. ۱۳۹۷

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
برای دنبال کردن برنامه های تحلیلی نویسنده به وبسایت تلویزیون دیدگاه مراجعه کنید: www.didgah.tv
جهت اطلاع از نظریه‎ ی «بی ‎نهایت ‎گرایی» به این کتاب مراجعه کنید: «بی ‎نهایت ‎گرایی: نظریه ‎ی فلسفی برای تغییر» www.ilcpbook.com
آدرس تماس با نویسنده: [email protected]
تویتر: @KoroshErfani



Copyright© 1998 - 2024 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: [email protected] تبلیغات: [email protected] Cookie Policy