برای مردمان عادی، با دایره ی محدود تفکر و استدلال، معمولا یا همه چیز سیاه است یا سفید. یا مخالف است یا موافق. یا دشمن است یا دوست.
به اندیشمندان که می رسیم وضع کمی متفاوت می شود. میان سیاه و سفید، بسته به گستردگی ذهن اندیشمند، به لایه های مختلف خاکستری می رسیم. به عبارتی، در کنار اختلاف ها، به «نوئانس ها» می رسیم.
کار مردمان عادی البته در زندگی راحت تر است چون وقتی شما فقط با دو عامل سر و کار دارید، انتخاب راحت می شود. یا این یا آن. یا سیاه یا سفید. یا صفر یا یک.
حتی اگر تردید به وجود بیاید، می توان مثل شانس گرایان با شیر یا خط یا مثل تقدیر گرایان با استخاره تصمیم گرفت!
اما وقتی با لایه های مختلف انتخاب مواجه هستیم تصمیم گیری مشکل می شود. مثل فروشگاهی که فقط دو انتخاب موجود است، تصمیم گرفتن آسان، و وقتی در فروشگاهی انتخاب های زیاد هست تصمیم گیری دشوار می شود.
در امر سیاسی نیز وضع به همین منوال است.
معمولا برای افراد عادی و ساده اندیش، تنها جبهه ی خودی و جبهه ی دشمن وجود دارد.
افراد عادی، حتی کسانی را که با خط فکری شان کلا اختلاف دارند چون در مقابل جبهه دشمن قرار دارند، داخل جبهه خودی می دانند یا اصرار به وارد کردن آن ها به جبهه خودی دارند.
از این ها دائم می شنویم «امروز فقط اتحاد». «کسی که مخالف اتحاد است، در جبهه حکومت نکبت است». «هر کس با هر طرز فکری مخالف حکومت است، امروز در جبهه ی خودی هاست».
ظاهرا کار این طور راحت تر است ولی در اثنای عمل، اختلافاتی بروز می کند که شدت آن گاه مبارزه با جبهه ی دشمن صاحب قدرت سیاسی را تحت الشعاع قرار می دهد.
در اینجاست که فریاد ها به هوا بلند می شود که الان چه وقت اختلاف است و الان وقت اتحاد علیه دشمن است.
اما واقعیت که معمولا کار خود را می کند و به شعار و خواسته های سطحی توجه ندارد در دوره های مختلف اختلاف های حاد را نمایان می کند.
چه باید کرد؟
باید ابتدا قبول کرد که در مبارزه ی سیاسی فقط دو جبهه وجود ندارد و مبارزه می تواند در واقعیت در چند جبهه صورت بگیرد.
ممکن است گفته شود تکلیف دشمن اصلی با ضعفی که در چند جبهه کردن به وجود می آید چه خواهد شد؟
اِشکال این سوال در این است که تصور می شود «جبهه ها را اشخاص یا گروه های سیاسی به وجود می آورند، حال آن که این جبهه ها خارج از اراده ی ما وجود دارند».
اگر این جبهه ها وجود دارند پس مقابله با جبهه ی دشمن اصلی، در واقعیت به همین اندازه می تواند باشد که هست.
حال می توان راه حلی به دست آورد. طیف های خاکستری همسایه ی هم، می تواند در کنار هم قرار گیرند. فاصله ها از هم که زیاد باشد، این طیف ها باید جدا از هم کار کنند.
اکنون ما در فضای سیاسی ایران، یک جبهه اصلی متعلق به حکومت نکبت اسلامی داریم که درون این جبهه نیز پاره پاره و شقه شقه است.
یک جبهه متعلق به مخالفان حکومتی که خواهان استقرار حکومتی آزاد و مدرن در ایران یک پارچه هستند.
یک جبهه متعلق به مخالفان حکومتی که خواهان تجزیه ایران هستند.
یک جبهه متعلق به مخالفان حکومتی که خودشان تمامیت خواه اسلامی منتها از نوع دیگر هستند یا تمامیت خواه ایدئولوژیک از جنس غیر اسلامی.
یک جبهه متعلق به مخالفان حکومتی فرصت طلب وابسته به قدرت های خارجی که خواهان به دست آوردن قدرت به هر شکل و به هر صورتی بیشتر به خاطر منافع خارجی و منافع شخصی خود هستند.
در این مدل فرضی در مقابل حکومت نکبت چهار جبهه قرار دارد.
سوال این است که این ها باید برای سرنگون کردن حکومت با هم عمل کنند؟
قطعا خیر چون در اساس و بنیان کار مثلا تمامیت ایران یا تجزیه آن، جایگزین کردن رهبری فرصت طلب با رهبری بر آمده از انتخاب واقعی مردم، رهبری تمامیت خواهی که شاید بد تر از تمامیت خواهی حاکمان امروزی باشد و امثال این ها اختلاف در سطح دشمنی وجود دارد.
لذا اگر چه نیروها در این حالت تحلیل می رود و تقسیم می شود، اما به هر حال باید در چند جبهه تواما مبارزه کرد هر چند نوع مبارزه با حکومت به خاطر در دست داشتن قدرت سیاسی و اقتصادی و قضایی و اصولا قدرت سرکوبگر، کلا متفاوت خواهد بود و اولویت کامل و قدرت بیشتری را طلب خواهد کرد.