کورش عرفانی - ویژه خبرنامه گویا
با ورود جنبش اعتراضی-انقلابی مردم ایران به پنجمین ماه خود، نوعی از مکانیزم «انتخاب طبیعی» (natural selection) در بطن آن فعال شده است. این مفهوم از علوم طبیعی و زیستی به عاریت گرفته شده و حکایت از حذف موجودات ضعیف به نفع آنهایی است که خود را بهتر با واقعیت محیط تطبیق داده و از این طریق بقای خویش را تامین می کنند. در دل قیام کنونی نیز این روند در هر دو حوزه ی سازماندهی و رهبری -که ضرورت های مهم حرکت هستند- در حال روی دادن است.
1) سازماندهی
در عرصه ی سازماندهی می بینیم که جریان های مشکوکی مانند «جوانان محلات تهران» که بعد معلوم شد فقط یک اسم و حساب اینترنتی قلابی متعلق به نوکران بیگانگان در خارج از کشور است و نیز، بعضی دیگر از تلاش های مشترک ضد مردمی داخل و خارج از کشور برای پایین کشیدن فیتله ی رادیکالیسم حرکت، به تدریج رنگ باخته، افشاء و بی آبرو شده و از صحنه ی جنبش کنار زده شده اند. تمام این جریانات نتوانستند، بعد از چند هزار ساعت برنامه ی رسانه ای، به اندازه ی یک هزارم درصد از فعالیت های مبارزاتی جوانان در داخل کشور را به سوی خود جلب کنند. آیا دلیلی مبرزتر از این برای درک بی ریشگی این جریان های شیاد و هواداران ساده لوح و متوهم آنها لازم است؟
حاصل این کنار زده شدن جریان های فاقد ریشه این است که اینک تشکل ها و جریان هایی که با نیروهای عمل گرا در درون جامعه در پیوند هستند به عنوان عناصر سازمانده باقی مانده و در حال فعالیت هستند. همین نیروهای در حال سازماندهی امروز جنبش هستند که فردا هم دست بالا را در هدایت راهبردی آن، در دو سطح خرد و کلان، خواهند داشت. فرمول این امر هم پیچیده نیست: هر که سازماندهی کند رهبری می کند. به این ترتیب، روند انتخاب طبیعی در حال پیشرفت است و منطق آن را رسانه های وابسته به دولت هایی که دشمنی خود را با ایران و ایرانی ثابت کرده اند، نتوانسته اند با وجود هزینه های میلیونی و گذاشتن هزاران هزار ساعت وقت، منحرف سازند. تونل زمان پرهزینه ی آنها، در نهایت، جز به بن بست تاریکی و ناکارآمدی ره نبرد.
2) رهبری
در عرصه ی رهبری نیز همین منطق گزینشی در جریان است. تلاش های کاذبی که از جانب جریان ها و شخصیت های فاقد ریشه ی اجتماعی و مردمی در درون جامعه صورت گرفت به جایی نرسید و همگی به شکل کمدی درام در حال از دست دادن آبروی نداشته ی خود هستند. نشست دانشگاه جرج تاون یکی از این نمونه هاست که تلاش کرد تا شاید ناکامی فضاحت بار و قابل پیش بینی رهبری وکالتی را رفو کند. در این نشست عده ای فاقد دانش و صلاحیت، در راستای خودرهبرسازی، خویش را درگیر کاری کردند که نه می فهمند و نه می دانند. این ماجرا یک کف تبلیغاتی ایجاد کرده بود تا این که روز گذشته انتشار «منشور مطالبات حداقلی 20 تشکل مستقل صنفی و مدنی ایران»، با محتوایی عالی و بی نظیر، بساط توهمات خارج کشوری را به هم زد و نشان داد که با شوی سیاسی، البته می توان سرگرمی و تفریح و طنز سیاسی به راه انداخت، اما هرگز نمی توان حرفی مفید برای مردم و اوضاع پربحران آن داشت.
این جا در مورد رهبری نیز «انتخاب طبیعی» در حال کار کردن است و بساط بازی های تبلیغاتی لندن و واشنگتن و تل آویو دچار تکانه های شدید شده است. رو شدن چهره های پلیدی مانند آدمخوار معروف پرویز ثابتی نشان داد که لجن زار قبل از انقلاب دست نخورده باقی مانده و فقط در صدد فرصت است تا با همان ماهیت کثیف، باردیگر به قدرت چنگ بیاندازد. اما جامعه در حال نشان دادن عمق تنفر خویش از همه ی این پلاسیدگی سیاسی است و شکوه و جلال قلابی دانشگاه جرج تاون و پخش زنده ی آن از سه رسانه ی پربیینده نتوانست رنگ تازه ای به آن بزند. مرده، قابل زنده شدن نیست.
در سایه ی این انتخاب طبیعی در دل جنبش انقلابی، یک امیدواری واقعی در ذهن هر تغییر طلبی شکل می گیرد و آن این که نیروهای میرای صحنه ی سیاسی ممکن است از زیر قبر تاریخ گرد و خاکی به راه بیاندازند، اما در عمل جای و جایگاهی نه در میان جامعه ی زنده و جوان ایران و نه در میان ایرانیان داخل و اکثریت مطلق ایرانیان خارج از کشور نخواهند داشت.
راه روشن
به همین خاطر نیروهای اصیلی که خود را در چارچوب محتوای غنی و ارزشمند «منشور تشکل های صنفی و مدنی مستقل می یابند در عمل در یک «جبهه ی اجتماعی» گسترده قرار می گیرند. این نیروها اگر بتوانند به تدریج حول محور محتوای همین منشور، یک تفاهم فکری پیدا کنند، قادر خواهند بود به تدریج این توافق نظری را، طی یک روند مبارزاتی در دل همین جنبش زن، زندگی، آزادی و با همراهی جنبش های اعتراضی صنفی و معیشتی، به یک توافق عملی تبدیل سازند. این همان توافقی است که می تواند به راحتی بدنه ی لازم را برای ایفای نقش رهبری سیاسی جنبش و دوران گذار نیز ایفاء کند: از یک جبهه ی اجتماعی مطالبه محور به یک جبهه ی سیاسی قدرتمند.[1]
نتیجه گیری:
در این جنبش و این بار، اصالت اخلاقی و صداقت است که حرف آخر را خواهد زد. دوران رهبر تراشی از بالا، تدارک روایت جدید کودتای 28 مرداد، نسخه ی تازه ی دزدی انقلاب مردمی 57، ترویج آشکار و پنهان تجزیه طلبی و امثال آن گذشته است. تجربه ی تاریخی و عقل جمعی در اختیار ماست تا راه را بر تمامی دروغگویانی که در صدد دادن عفو عمومی به جنایتکاران رژیم آخوندی و ترکیب مهره های آدمخوار ساواک سابق با آدمکشان و جلادان ساوامای خامنه ای برای نهادهای جدید سرکوب زیر نظر موساد هستند ببندد. در حالی که لایه های کنشگر جامعه ی ایرانی خواهان یک دمکراسی مدرن مبتنی بر قدرت اجتماعی شهروندان و قدرت سیاسی تحت نظر نهادهای مردمی هستند برخی خارج نشینان در صدد احیای نظام ارباب-رعیتی برای استقرار دوباره رابطه ی دست و پا بوسی شاه می باشند. چقدر واضح است فاصله ی میان پویایی اجتماعی و ایستایی سیاسی.
آری! مردم ایران لایق ایرانی نو هستند که دو عنصر سلطنت استبدادی و مذهب خرافی را به گورستان تاریخ سپرده و به قول منشور تشکل های مستقل صنفی و مدنی، به سوی یک «انقلاب اجتماعی مدرن و انسانی» به پیش می برد.
[1] نگارنده و یارانش به سهم خود در «حزب ایران آباد» همچون برخی دیگر از احزاب و سازمان های سیاسی در اطلاعیه ای از این منشور منتشر شده توسط تشکل های صنفی و مدنی مستقل حمایت کردند.
این منطق رشد تاریخ است: نیروی میرا رفتنی است و نیروی پویا آینده را می سازد. راهی متفاوت در پیش است برای ساختن یک جامعه ی انسانی، برای بنای یک ایران آزاد و آباد. #
برای دنبال کردن برنامه های تحلیلی نویسنده به وبسایت تلویزیون دیدگاه مراجعه کنید: www.didgah.tv
جهت اطلاع از نظریه ی «بی نهایت گرایی» به این کتاب مراجعه کنید: «بی نهایت گرایی: نظریه ی فلسفی برای تغییر» www.ilcpbook.com
آدرس تماس با نویسنده: [email protected]
توئیتر: KoroshErfani@
"دریغ"، مهران رفیعی