فرهاد خسرو خاور، پژوهشگر در مؤسسه مطالعات عالی علوم اجتماعی پاریس در مقاله ای که روز جمعه ۱۷ فوریه در روزنامه فرانسوی "لوموند"منتشر شد، ابراز تاسف می کند که جنبش اعتراضی ایرانیان علیه رژیم اسلامی به دلیل کمبود حمایت های گسترده در حال تضعیف است. این جامعه شناس، سرکوب گسترده رژیم، فقدان رهبری و سازماندهی، عدم شکل گیری یک اتحاد واقعی بین نیروهای اپوزیسیون خارج از کشور و خصوصاً ترس و هراس رژِیم های عربی همسایه ایران از سرایت این جنبش به این کشورها و همچنین قدرت های غربی که به جای حمایت گسترده از جنبش اعتراضی مردم ایران از رویکرد این کشورها حمایت می کنند- و تنها بر روی تحریم های مالی و سیاسی علیه رژیم اسلامی شرط بندی می کنند- را از عوامل عمده تضعیف کننده جنبش اعتراضی در ایران می داند. یادآور می شوم که تحلیل ارائه شده در این مقاله در باره جنبش انقلابی کنونی ایران نظرات آقای خسرو خاور را بازتاب می دهد و اینجانب در باره تمام موارد مطرح شده در این مقاله با ایشان موافق نیستم. در نگاه من کاهش اعتراضات در چند هفته گذشته نشانگر فروکش کردن جنبش نیست.
پیش تر در پاسخ به نگرانی های علی واعظ، مدیرِ بخشِ ایران در گروه بین المللی بحران بر این موضوع تأکید کرده بودم که حتی اگر مشاهده شود که این جنبش ظاهراً در چند هفته گذشته شتاب و گستره پیشین خود را از دست داده است، نباید نگران شد. این یک امر موقتی است. در همین رابطه پس از چند هفته آرامش نسبی در زمینه تظاهرات علیه رژیم، مردم شهرهای مختلف ایران در شامگاه پنجشنبه ۲۷ بهمن با وجود حضور سنگین نیروهای سرکوبگر، به صورت گسترده به خیابانها آمدند و یکبار دیگر با سر دادن شعارهایی عزم خود را برای سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی نشان دادند. باری، جنبشی که اکنون جریان دارد، مانند دریا است. جزر و مد دارد. ولی این جنبش تا رسیدن به اهداف خود متوقف نخواهد شد.
خود آقای فرهاد خسرو خاور به عنوان یک جامعه شناس نیک می داند که جنبش کنونی در ایران، یک جنبش اجتماعی است که در حال مبدل شدن به یک جنبش بزرگ اجتماعی-انقلابی است. این جنبش بر بستر تحولات عمیقی جریان دارد که طی چهاردهه گذشته با دید تیز نگر اجتماعی در ایران قابل مشاهده است. بی اعتبار شدن نهادِ دین و روحانیت از جمله این تحولات اجتماعی است. حسن محدثی، جامعه شناس مقیم ایران در این باره می گوید:« نهاد دین برای نخستین بار در تاریخ ایران اقتدار اجتماعی خود را از دست داده است و در همین حال سازمان روحانیت جایگاه اجتماعی خود را از دست داده است... تحولاتی که در نهادها در ایران مانند خانواده و دین رخ داده، بسیار بزرگ است...»
آقای خسرو خاور همانطور که اشراف دارید این تحولاتِ عمیق اجتماعی و تغییر نگاه جامعه نسبت به نهادهای اجتماعی مانند دین، یک شبه حادت نشده اند، بلکه محصول ده ها سال زمان و نتیجه مستقیم برخورد افکار اجتماعی با حکومت دینی مستقر در ایران بوده است. کوتاه سخن اینکه سال هاست که زمینه های تغییرات بنیادی در روابطِ مسلطِ اجتماعی آماده شده است و جنبش کنونی ایران بر این بستر قرار گفته و حرکت می کند. رژیم اسلامی حاکم بر ایران، تسلطی را که بر منابع اصلی فرهنگی، تولید دانش و قواعد اخلاقی در جامعه اعمال میشود را دیگر کلاً از دست داده است. این رژیم ایدئولوژیک مشروعیت خود را از دست داده است. این رژیم، نظامی کاملاً ورشکسته است، نظامی که در بن بست سیاسی و اقتصادی فرو افتاده است و برای ادامه بقای خود تنها می تواند از ماشین سرکوب استفاده کند. اما رژیم تا کی می تواند به این رویکرد ادامه دهد؟ در نگاه من با اوج گیری بحرانِ اقتصادی در کشور و ناتوانی جمهوری اسلامی در تمشیت امور و تأمین معاش مردم، همانطور که خود شما در این مقاله بدان اشاره کرده اید، به زودی قشرهای وسیعی از طبقات مردمی کشور به جنبش جوانان کشور خواهند پیوست و در همان حال ماشین سرکوب رژِیم که توان مقابله با امواج سهمگین مخالفان را نخواهد داشت، خاموش خواهد شد.
در زیر برگردان مقاله جدید فرهاد خسرو خاور را می خوانید:
«جنبشِ اعتراضی ایران که از اواسط شهریور ماه و پس از مرگ مهسا امینی با شرکت گسترده زنان ایرانی آغاز شد، اکنون در بحران است. اعتراضات در شهرهای بزرگ کشور با سرکوبِ گسترده رژیم کم و بیش فروکش کرده است. آنهایی که هنوز مشعل اعتراضات را روشن نگاه داشته اند، اغلب شب ها، روی پشت بام ها علیه رژیم شعار می دهند و گاهی اوقات ده ها یا صد ها جوان در خیابان ها تجمع می کنند و رژیم اسلامی را به چالش می کشند . تنها در دو منطقه کشور: کردستان (در غرب) و بلوچستان (در جنوب شرقی) مردم همچنان علیه رژیم مبادرت به تظاهرات می کنند، اما آنها نیز به طور فزاینده ای به حاشیه رانده شده و اعتراضات آنان در سایر نقاطِ ایران بازتاب لازم را پیدا نمی کند.
برای چندمین هفته متوالی، جنبشِ اخیر ایرانیان برای دموکراسی تحت فشار و سرکوب گسترده رژیم (بیش از ۵۰۰ کشته، حدود ٢۰ هزار بازداشت)، دچار وقفه شده است. به محض ظهور رهبران محلی، آنان توسط نیروهای سرکوبِ رژیم به سبک سوری دستگیر و یا به قتل می رسند. مسدود کردن دسترسی به اینترنت توسط حکومت، بسیج مردمی را که از وحشیگری سرکوب و فقدانِ چشمانداز خسته شدهاند، مشکل تر میکند. راهبردِ رژیم اسلامی اکنون به جای بر طرف کردن مشکلات اجتماعی و پاسخ دادن به مطالبات به حق مردم برای گشایش سیاسی، از بین بردن و خنثی کردن نخبگان یک نسل است( نسل جوان کشور)، تا [ به خیال خود] بتواند با قربانی کردن آنها، یک صلح نسبی را در جامعه تضمین کند.
جامعه ایران فقیرتر می شود
این جنبش از ابتدا به دلیل فقدانِ رهبری و سازماندهی لازم شکننده بود (سرکوب رژیم تحقق این دو موضوعِ مهم را عملاً غیرممکن کرده بود). با این حال، این جنبش پیش از اینکه تضعیف شود، طی هفته ها با مقاومت قهرمانانه خود رژیم آخوندها را به شدت تضعیف کرد و عدم مشروعیت این رژیم را به جهانیان نشان داد. رژیم با سرکوب بی رویه و گسترده به سبک سوری نسلی از کنشگران کشور (به ویژه جوانان و نوجوانان) را اگر نگوئیم بی سر، اما، وادار به سکوت کرده است.
در مورد نسل اولی ها و نسل دومی ها، یعنی پدربزرگ ها و مادربزرگ ها و والدین این جوانان که در خیزش های قبلی در سال های(٢۰۰۹، ٢۰١۵، ٢۰۱۶، ٢۰۱٨) مورد سرکوب گسترده رژیم قرار گرفتند، این بار از ترس از دست دادن کار و زندگی خود، جرات نکردند در کف خیابان ها به جوانان انقلابی بپیوندند. شورش جوانان به تنهایی برای به زانو درآوردن رژیم بیش از حد مسلح آیت الله ها در ایران کافی نیست. رژیمی «تاناتوکراتیک»* که تنها نهادهای کارآمد و مؤثرش، نهادهای سرکوب فیزیکی و بازداشت های غیر قانونی و زندان هستند.
با این وجود، جامعه ایران هرگز تسلیم این رژیم منفور نمی شود. رژیمی که تظاهرکنندگان آن با شعار «مرگ بر دیکتاتور» خواهان سرنگونی آن هستند. »
رژیم اسلامی تلاش می کند تا با زندان، تبعید یا اعدام قشر کنشگران جوان انقلابی کشور[ که بدنه اصلی جنبش اخیر را به وجود آورده اند] را خنثی کند. با گذشت هر روز جامعه ایران بیش از روز قبل فقیرتر می شود ( طی مدت چهار ماه، ارزش دلار در برابر ریال تقریباً ۵۰ درصد و نرخ تورم نیز به همان میزان افزایش یافته است). در چنین شرایطی، طبقات متوسط جامعه ایران که از کمبودها و افزایش شدید قیمت ها رنچ می برند به ورطه هولناک فقر فرو افتاده اند.
در خارج از کشور، در غرب، جایی که بیش از ۳ میلیون ایرانی زندگی می کنند، مخالفت دیرینه بین سلطنت طلبان و جمهوری خواهان، گروه های چپ و راست مانع از تشکیل یک جبهه متحد می شود. هرچند که رضا پهلوی، فرزند شاه، اخیراً در جمع آوری برخی از مخالفان موفقیت هایی داشت. اما این موفقیتی دیررس بود. در همین حال، رژیم «تئوکراتیک» در ایران وحدت خود را به ویژه در سطح ارگان های سرکوب کاملاً حفظ کرده و همچنان برای خاموش کردن این جنبش اعتراضی از سلاح اعدام و شکنجه استفاده می کند.
تحریم های نمادین اروپا علیه رژیم اسلامی
تحریمهای اروپا علیه رژیم قبل از هر چیز جنبه نمادین دارد: ممنوعیت سفر به اروپا به سختی بر روی شخصیتهای رژیم اسلامی تأثیر میگذارد. آنها میدانند که از غرب بریده اند. در مورد آمریکاییها، آنها بین تمایل خود برای رسیدن به یک معاهده منع گسترش سلاحهای هستهای با رژیم اسلامی و کمک به جنبش دموکراتیک اخیر ایران در نوسان هستند. آنها تا کنون نتوانستهاند وسایل ارتباطات اینترنتی مورد نیاز ایرانیان را که توسط رژیم قفل شده، تأمین نمایند. با این حال، آنها تلاش می کنند تا میزانِ فروش نفت ایران (که چین همچنان با تخفیف خرید می کند) را کاهش دهند، همچنین با نظارت بر کشور عراق مانع از ایجاد تسهیلات ارزی برای جمهوری اسلامی شوند.
اما استراتژی آنها به سرعت به محدودیت هایی برخورد کرده است. در واقع، رژیم اسلامی اکنونی به خوبی میداند که چگونه با معاملات در بازار سیاه ممنوعیتهای غرب را دور بزند (تجار ترکیهای نفت ایران را با تخفیفهای قابل توجه میخرند، و همچنین همدستانش در امارات متحده عربی، روسیه و ... در این زمینه فعالیت می کنند). رژیم اسلامی در حال حاضر به اندازه کافی ارز خارجی برای تامین مالی بقای خود و همچنین ادامه کار نیروهایی که جامعه مدنی ایران را سرکوب می کنند، پیدا میکند. و همچنان دیدیم که چگونه پهپادهای ایرانی مورد استفاده روس ها در جنگ اوکراین دارای قطعات ساخت آمریکا و یا کشورهای اروپایی هستند.
جمهوری اسلامی در اتحاد خود با "هلال شیعی" (سوریه، حزب الله لبنان و عراق) تضعیف شده است، اما در ظرفیت آسیب رسانی خود در منطقه، حتی بدون ارائه کمک مالی، مقاومت می کند و هنوز بسیار قوی ارزیابی می شود.
در همین حال، رژیم های اقندار گرای عرب منطقه به نوبه خود، اگرچه از رژیم اسلامی متنفرند و از آن می ترسند، اما با اقدام خود تداوم این رژیم را تأمین می کنند. آنها از سرایت جنبش دموکراتیک ایران به کشورهایشان هراس دارند. آنها می ترسند که در صورت وقوع [ یک انقلاب دمکراتیک در ایران که زنان در خط مقدم آن باشند]، هژمونی مردسالارانه این کشورها به خطر بیافتاد. آنها کنترل مالی و سیاسی رژیم اسلامی به سرنگونی حکومت جمهوری اسلامی ایران که می تواند منطقه را بی ثبات کند، ترجیح می دهند. این طور به نظر میرسد که غرب نیز در این نقطه از آنها پیروی میکند، رویکردی که با ناخشنودی شدید کنشگرانِ جنبش دموکراتیک ملت ایران روبرو شده که به دلیل عدم کمک قابل توجه، در حال تزلزل است.
* «تاناتوکراتیک» به رژیمی اطلاق می شود که قدرت خود را برای سرکوب گسترده و جنایات جمعی مردم کشورش بکار بگیرد.
"دریغ"، مهران رفیعی