نفوذ ملاهای شیعه در سیاست و دخالت آنان در حکومت، با قدرت گرفتن سلسله صفویه آغاز شد. بزرگترین علمای این دوره علاوه بر مقام وزارت، مقام شیخ الاسلامی ایران را دارا بودند و در همه تصمیمات کشوری شرکت میکردند. بعلاوه دو رکن اساسی حکومت، یعنی محاکم شرع (قضاء) و تعلیم و تربیت در انحصار آنها بود. حکام شرع در سراسر کشور با فقه نوپا و تازه مدون شده فرقه شیعه به کار قضاء مشغول شدند. ملاباشیهای دربار صفویه در شهرهای بزرگ ایران مجالس درس فقه شیعه را به راه انداخته بودند. بنیان گذار سلسله صفوی خود را به دروغ اولاد رسول الله میدانست و مدعی بود که از جانب خدا برگزیده شده تا مذهب شیعه را برقرار نماید و فرمان داد اگر حرفی بگویید، شمشیر میکشم و یک تن را زنده نمیگذارم.
بزرگترین سلطان صفویه، شاه عباس پای فرامین حکومتی مهر «کلب (سگ) آستان علی» را میزد و آخرین شاه این سلسله به توصیه ملا محمد باقر مجلسی طبق فرمانی خود را شاه نمینامید و عنوان «ملا حسین» را برای خود برازنده تر میدانست و اغلب ملاها غیر ایرانی بودند و توسط شاهان صفوی از جبل عامل، کرک، عراق و دیگر نقاط با اعطای امتیازات ویژه فرا خوانده شده بودند.
در شب دوازدهم ژانویه ۱۷۰۶ شاه سلطان حسین صفوی با درباریان خود در چهل ستون، با شکوه و جلال تمام، مشغول صرف شام بود. ناگهان یکی از ستونهای بلند چوبی قصر آتش گرفت و در مدت کوتاهی حریق به سایر ستونها و قسمتی از سقف سرایت کرد. میگویند شاه سلطان حسین به کسی اجازه نداد آتش را خاموش کند و در مقابل این حادثه گفت: " اگر اراده خداوندی بر این قرار گرفته است که این تالار سوخته شود، با آن مخالفتی نخواهم کرد". به نظر میرسد تصمیمات ملا محمدباقر مجلسی سرتاسر وجود ملاحسین (شاه سلطان حسین) را فرا گرفته بود.
نادر شاه افشار توجهی به ملاهای شیعه نداشت ولی با آمدن آقا محمدخان قاجار خونریز و سفاک که توجه خاصی به ملاهای شیعه قایل بود دوباره این جماعت قدرت فوق العادهای پیدا کرده و بر مقدرات مردم حاکم شده بودند. آقا محمدخان شیعهای متعصب بود و به روضه خوانی و نوحه خوانی رغبت فراوان داشت و هر گاه فراغتی پیدا میکرد، حتی در میدان جنگ، دستور میداد روضه خوانان برایش روضه بخوانند.
فتحعلی شاه در سال ۱۲۱۲ هجری قمری (۱۷۹۷میلادی) به تخت سلطنت نشست. در زمان او تعداد ملایان افزایش یافته و حوزه قدرت آنها در قلمرو مسایل اجتماعی و سیاسی بالا گرفت و قدرت نیمه جان آنان دوباره جان تازهای گرفت. دو جنگ خانمان سوز ایران و روس که با حکم جهاد آخوندهای این دوره به ایران تحمیل شد و موجب گردید بخش بزرگی از خاک ایران به تصرف روس درآید.
جنگ اول ایران و روس که به شکست ایران انجامید و منجر به عهدنامه گلستان گردید، به موجب آن گنجه، قره باغ، شکی، شیروان، قبه، دربند، باکو، گرجستان، شوره گل و خانات طالش
از ایران جدا و به روسها واگذار شد و حاکمیت بدون منازع ایران بر دریای خزر نیز خدشه دار شد. این پیمان در تاریخ ۲۰ مهر ۱۱۹۲ خورشیدی (۱۸۱۳میلادی) بین دو کشور ایران و روس صورت گرفت.
جنگ دوم که با فتاوی و تهدید فتحعلی شاه از سوی مجتهدین وقت، عباس میرزا مجبور به حمله به روسیه گردید ظرف چند روز از قوای روسیه شکست بزرگی خورد و روسها تا نزدیکی میانه پیش روی کردند. در نتیجه فتحعلی شاه مجبور به مصالحه شده و پیمان نامه ترکمن چای در تاریخ اول اسفند ۱۲۰۶ خورشیدی (۲۱ فوریه ۱۸۲۸میلادی) در روستای ترکمن چای نزدیک میانه بین دو کشور امضاء شده و به موجب آن ایروان، نخجوان و بخشهای دیگری از تالش زیر سلطه روسها قرار گرفت. حاکمیت ایران بر دریای خزر محدودتر شد و مردم ایران ناگزیر از پذیرش کاپیتولاسیون (قضاوت کنسولی) گردیدند و علاوه بر آن ایران متعهد به پرداخت ده کرور تومان برابر پنج میلیون تومان به عنوان غرامت جنگی به روسها شد.
در دو عهد نامه در مجموع حدود ۲۵۰، ۰۰۰ کیلومتر مربع از سرزمین ایران جدا گشت و به روسیه واگذار شد. برخی از مجتهدین بانی و باعث دو جنگ خفت بار با روسها عبارت بودند از: محمدجعفر نجفی معروف به کاشف الغطا، سیدعلی طباطبایی، ملا احمد نراقی، میرزا ابوالقاسم قمی، سیدجعفر کشفی و سیدمحمد باقر شفتی که جنگ با روسها را در حکم جهاد اسلام علیه کفر میدانستند.
انقلاب مشروطه و ایران
جنبش بیداری ایرانیان بازتاب چند صدسال استبداد اسلامی بود و نهضتی فکری و سیاسی علیه " استبداد حکومت قاجاریه و استبداد ملاها " که سالها دست در دست همدیگر به ظلم و تعدی علیه عامه مردم ایران مشغول بودند. بهترین مصداق همراهی آخوندها با حکومت قاجاریه تمثیلی از محمد رفیع طباطبایی مشهور به نظام العلمای تبریزی در رسالهاش به نام " تحفه خانقانیه" است که در سال ۱۳۱۲ هجری قمری منتشر شده است که به تفصیل در منقبت حکومت استبدادی و سلطان مستبد قلمفرسایی میکند و اطاعت از سلطان مستبد یعنی قبله عالم ناصرالدین شاه را از فرایض دینی میشمارد و مینویسد:
اطاعت از سلطان واجب است و هر که اطاعت پادشاه نمیکند، اطاعت از خدا نکرده است.... مردم حکم گله گوسفند را دارند و حکمران شبان است. در نتیجه مهمترین عناصر فکری بیداری ایرانیان و سپس اندیشه مشروطه خواهی را میباید در تفکر آزادی خواهی، عدالت خواهی و مردم سالاری جستجو کرد.
برخی از اندیشمندان و پیشگامان مشروطه ایرانی، اصول حکومت و دولت را در اروپا و بطور کلی در غرب در احکام سیاسی اسلام جستجو میکردند و نظام مشروطیت را با «مشورت اسلامی» یکی میپنداشتند. مفهوم قرارداد اجتماعی ژان ژاک روسو را با مقوله «بیعت» و «اجماع» مسلمین یکی میشمردند. حتا عدهای از ملایان ندانسته اصول «جمهوری» را منطبق با «شریعت» فرض میکردند. از جمله این افراد میتوان از: میرزا ملکم خان، سیدجمال الدین اسد آبادی، طالبوف تبریزی، میرزا حسن خان سپهسالار، مستشار الدوله، میرزا آقاخان کرمانی را نام برد.
اما تنها روشنفکر آن زمان که تناقض فلسفه سیاست غربی و شریعت را میشناخته و آن را آشکار اعلام کرده است، میرزا فتحعلی آخوند زاده میباشد. آخوند زاده تاریخ کهن ایران، مرغ خیال ایرانیان را برای مبارزه با استبداد شاهان ترک قاجار و نایبین امام غایب که عاملین اصلی شکستهای پی در پی و اصولا عقب ماندگی و فلاکت ملت ایران بودند، به پرواز درمی آورد و شاید میخواهد به این وسیله فرهنگ و تمدن گذشته ایران را به آیندهای روشن و بهتر گره بزند.
آخوند زاده در سال ۱۲۵۳خورشیدی (۱۸۷۵میلادی) یعنی ۱۴۷ سال پیش به میرزا یوسف خان مستشارالدوله مینویسد:
شما برای اجرای عدالت به احکام شریعت متمسک میشوید، به خیال شما چنان میرسد که گویا به امداد احکام شریعت کونستسیون فرانسه را در مشرق زمین مجری میتوان ساخت، حاشا و کلا، بلکه محال و ممتنع است. آخوند زاده با استناد به اصول اول، سوم، چهارم، و هفدهم اعلامیه جهانی حقوق بشر که در قانون اساسی فرانسه هم درج و پذیرفته شده است تناقض آنها را با قوانین شرع باز مینماید و روشن میکند که تلاش مستشارالدوله در تطبیق آن قوانین با شرع منجر به تقلیل مفاهیم اصولی مشروطیت و بدفهمی آنها میشود. در نتیجه صف آرایی و زور آزمایی سنت در برابر مدرنیته یا مشروعیت در برابر مشروطیت منجربه قانون اساسی شد که در اصل هشتم متمم آن آمده است:
اهالی مملکت ایران در مقابل قانون دولتی متساوی الحقوق خواهند بود. با اینکه به ظاهر مشروطه خواهان بر مشروعه خواهان چیرگی پیدا کردند و سر سلسله مشروعه خواهان یعنی شیخ فضل الله نوری به دار آویخته شد ولی همین اصل هشتم و برخی دیگر از اصول قانون اساسی مشروطه آتشی شد زیر خاکستر و ۷۲ سال بعد دوباره مشروعه خواهان زمان، انتقام شیخ شهید را از مردم این عصر که دستی در طناب دار شیخ فضل الله نداشتند ستاندند.
دوران پهلویها
بعد از کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹ و پس از روی کار آمدن خاندان پهلوی، رضا شاه از یک سو تلاش دامنه داری را در سامان بخشیدن به اوضاع بهم ریخته کشور، ایجاد امنیت و تثبیت یکپارچگی کشور به ویژه کوتاه کردن دست ملاها از دخالت در امور مردم کشور و نقش موثری در ایجاد بنیادهای مدرنیته به کار بست، از دیگر سوی با زیر پا نهادن اصول قانون اساسی و استبداد حکومتی و سرکوب مخالفین و حذف تعدادی از همراهان موثر خود، زیانهایی را متوجه ایران ساخت. ماندگارترین و بارزترین دستاورد رضا شاه ایجاد زیر بناهای مدرنیته است که پایه و اساس دیگر نهادهای مدنی بود که امروز بعد از گذشت حدود یک سده مردم ایران از همه آن دستاوردها محروم هستند.
پس از فاجعه تحقیر آمیز شهریور ۱۳۲۰ و برکناری رضا شاه در کنفرانس تهران، روسای سه کشور متفق با روی کار آمدن پهلوی دوم موافقت کردند.
نگاه پهلوی دوم به ملاها بر عکس رضا شاه بود و اکثر آخوندهایی که از ترس رضا شاه کنج عزلت گزیده و یا به عراق فرار کرده بودند، توسط پهلوی دوم به کشور فراخوانده شده و از آنها استمالت به عمل آمده و دوباره امکان دخالت آنها در امور کشور و مردم فراهم گردید. علاوه بر این کودتای ۲۸ امرداد سال ۱۳۳۲ که با عوامل اجرایی: دربار، نظامیان، ملاها (با تجهیز لاتها و فواحش) و با برنامه ریزی آمریکا و انگلستان عملی شد و به حاکمیت دیکتاتوری و تکیه بر مجالس فرمایشی و توسعه بی عدالتی و انسداد سیاسی منجر گردید.
اینک فهرست وار و خلاصه به عواملی که موجب سلطه کامل ملاها در ایران شد اشاره میشود:
۱. محمد رضا شاه در سال ۱۳۲۵، خطاب به گروهی از روحانیون مسلمان گفت:
آقایان بهترمی دانندکه ایران دو دسته پادشاه داشته است. سلاطین خوب و سلاطین بد. دستهی اخیر هم دو تیره بودهاند. آنها که بدی کردند و آنها که موفق به بدی نشدهاند.
به نظر من مسئولیت آن دسته که بدی کردهاند بیشتر متوجه ملت و مردم است که اجازه بدی به زمامداران دادهاند زیرا ملت نباید نسبت به اعمال زمامداران خود بی طرف و ساکت بماند بلکه اگر دید دولتها حقوق او را پایمال کرده و قوانین را نقض مینمایند باید قیام کند و به زمامداران اجازه ندهد که به حدود و حقوق وی تجاوز کنند.
آری ملت باید به حقوق خود آشنا باشد تا در هنگام تجاوز بتواند از آن جلوگیری کند.
یکی از وظایف عمدهی آقایان حجج اسلام هم بیدار کردن مردم و آشنا ساختن آنان به حقوق قانونی خویش است تا در نتیجه دولتها و زمامداران نتوانند به اعمال بی رویه و خلاف قانون مبادرت کنند.
توفیق آقایان را در این وظیفه ملی و سعادت و خوشبختی ملت ایران را خواستارم.
• شاه در یکی دیگر از سخنرانیهای خود میگوید:
تعالیم مقدس و دستورهای جامعی که در هزار و سیصد و کسری سال پیش پیغمبر بزرگ اسلام به پیروان خود داده به اندازهای بلند پایه است و با روح ترقی و تعالی بشری وفق میدهد که پس از این مدت با همه ترقیات و تحولاتی که در عالم بشری دست داده بدون تردید این تعلیمات یگانه عامل سعادت معنوی بشری به شمار میرود. در متن سخنرانی ادعا کرد که هر وقت مردم مسلمان به احکام و فرایض اسلام عمل کردهاند به اوج سعادت و ترقی رسیدهاند.
• و یا سید احمد کسروی در صفحه ۵۲ و ۵۳ کتاب دادگاه مینویسد:
فروغی آن مرد بدخواه کهن کار که پس از سوم شهریور سال۱۳۲۰ نخستین کابینه را او پدید آورد، چون در کار خود استوار گردید گام نخستین در راه سیاست شوم آن بود که گردنکشان ایلها را که در زمان رضا شاه کوچانیده و در شهرهایی نشیمن داده بودند، به سر جایشان بازگردانید. بازگردانید که بروند و نافرمانی و یاغیگری آغازند. گام دومش این بود که برای بازگشتن ملایان و روضه خوانان و زنجیر زنان و قمه زنان و گل مولاها زمینه چیده در نشست نخستین که روزنامه نویسان را پذیرفته بود چنین گفت: «باید به مسئله دین اهمیت داد. در بیست سال گذشته یکی هم دین از میان رفت»..... آقا حسین رضوی (قمی) که در پیش آمد «رفع حجاب» به تهران آمده بود تا رضا شاه را ببیند و از او خواهشی درباره برداشته شدن حجاب کند و رضا شاه پروایی نکرد و به نزد خود راه نداد و او نیز ایران را گذاشت و به نجف رفت. در این هنگام شنیده شد که به ایران میآید. رادیوی ایران آن دستگاه شوم که در دست کمپانی خیانت، افزار برندهای گردیده، تا مرز ایران به پیشواز او شتافت و حضرت آیت الله با ملتزمین حضور از مرز ایران گذشته وارد قصر شیرین شدند. حضرت آیت لله وارد کرمانشاه شدند، اهالی با تجلیل بسیار پیشواز کردند. بدین سان به جلو آقا افتاد و گام به گام او را در پیش آورد تا با تجلیل و تعظیم مومنین و علاقه مندان به دین، به تهران رسانید. تو گویی آقا قهرمان لنینگراد بوده و از جنگ فیروز مندانه باز میگردد که رادیوی ایران بدین سان خودکشی میکند و راه را برای او باز میکند و کسی نیز نپرسید: آمدن و رفتن یک مجتهد چه تواند بود و چه سودی از آن برای مردم بدبخت به دست تواند آمد که رادیوی ایران به این اندازه به آن میپردازد؟
چند روز بعد از بازگشت به مشهد که مسکن و منزل اصلیاش بود، آیت الله قمی نامهای به استاندار خراسان نوشت و خواستار اقدام فوری در زمینه مسائلی شد که با شاه درمیان گذاشته بود. طولی نکشید که نامه دیگر این بار به نخست وزیر وقت مملکت علی سهیلی نوشت، لحنی سخت آمرانه داشت و به ضرورت اجرای مسائلی که دربارهشان با شاه مذاکره و گفتگو کرده بود اشاره کرد. بالاخره در ۲۷ امرداد ۱۳۲۲ آیت الله قمی نامهای از نخست وزیر دریافت کرد. در آن آمده بود که همه درخواستهایش برآوده خواهد شد. یکی از خواستهای اصلی قمی لغو قانون منع حجاب بود. خواست دوم قمی به اوقاف مربوط میشد و از شاه خواسته بود که در همه مواردی که روحانیون متولیان وقف بودند و رضا شاه از آنها سلب قدرت کرده بود دستورات شاه سابق لغو و اداره این وقفها به روحانیون باز پس داده شد. خواست سوم آیت الله قمی که آن هم مورد قبول شاه قرار گرفته بود مربوط به تعلیم شرعیات در مدارس ایران آنهم تحت نظارت روحانیون بود. آنها بودند که مضامین این دروس اجباری در همه سطوح مدارس مملکتی را میبایستی تعیین میکردند. آیت الله قمی در عین حال خواستار تعطیل مدارس دخترانه - پسرانهای بود که در واپسین سالهای سلطنت رضا شاه در مملکت به راه افتاده بود. همه خواستههای قمی مورد قبول شاه جوان قرار گرفت.
در واقع همه رشتهها و تدابیر ۱۶ ساله (یا به عبارتی بهتر ۲۰ ساله) رضا شاه پنبه گردید. در نتیجه کارنامه غالبا سازنده و مدرنیته او توسط فرزندش به بایگانی تاریخ سپرده شد و امروز جماعتی به دنبال مقصر جلوه دادن ۵۷ ایها (روشنفکران، دگراندیشان و مردم عادی یعنی دو میلیون نفری که از فرودگاه مهرآباد تا بهشت زهرا دنبال کسی رفتندکه برخی از آنها پیش تر عکسش را در ماه دیده بودند) هستند.
• کرنش دولت احمد قوام در برابر ملاها که خواهان حذف فیزیکی احمد کسروی و همراهی سازمان یافته وزارت فرهنگ و دادگستری در قتل ناجوانمردانه یکی از روشنفکران و ترقی خواهان برتر ایران که در تاریخ ۲۰/۱۲/۱۳۲۴ به دست آدمکشان مذهب شیعه یعنی فدائیان اسلام با عاملیت امامی آنهم حین بازجویی در دادگستری دولت شاهنشاهی که باعث ننگ ابدی برای نظام قضایی آن دوران محسوب میشود و گوش به فرمان بودن حکومت را در برابر آخوندها نشان میدهد.
رسواتر اینکه عبدالحسین هژیر، وزیر دربار ظرف چند روز قاتلین را از زندان آزاد میکند. بی حکمت نیست همین افراد در تاریخ ۱۳/۰۸/۱۳۲۸ خود هژیر را در مراسم محرم که در مسجد سپهسالار برگزار بود به قتل میرسانند. این رویداد نشان از پیشروی خاموش ملاها در تحمیل افکار و اندیشههای عقب مانده مشروعه شیخ فضل الله نوری به جامعه ایران دارد.
• شاه میگوید «روحانیون همه در ته قلب سلطنت طلبند» و انتقال مرجعیت شیعه از نجف به تهران و عیادت شاه از آیت الله بروجردی در بیمارستانی در تهران آغاز دیگری شد برای سلطه بیشتر ملاها در صحنه سیاسی و اجتماعی کشور.
• در زمان سلطنت من، آستان قدس رضوی و مرقد مطهر حضرت رضا به اوج عظمت و اعتلاء رسید و در شمار مهمترین بنیادهای مذهبی جهان اسلام قرار گرفت.
• من از نوجوانی به اهمیت و تاثیر اعتقادات مذهبی و راز و نیاز با خداوند، البته نه تنها به صورت جملات تکراری و اجباری، پی بردم.
• اندکی بعد از تاجگذاری پدرم، من مبتلا به حصبه شدم و در اوج بیماری بود که شبی علی ابن ابی طالب را به خواب دیدم. با وجود خرد سالی میدانستم که علی امام اول شیعیان را به خواب میبینم. در رویای من، علی در دست راست خود شمشیر دو دم معروفش ذوالفقار را داشت و در دست چپش جامی، محتوی یک مایع، که به من داد تا بنوشم و من چنین کردم. فردای آن شب تب من فرو نشست و حالم رو به بهبود رفت. اندکی بعد در تابستان، هنگامی که به زیارت مرقد امام زاده داود میرفتیم، از اسب بزیر افتادم و بیهوش شدم، همراهان تصور کردند مردهام، ولی حتی خراشی برنداشتم. در حال سقوط از اسب بود که شمایل حضرت عباس ابن علی را مشاهده کردم که دستم را گرفته حفاظتم میکند. به این دو واقعه اتفاق دیگری را باید افزود. چندی بعد در کاخ تابستانی، تصویر امام دوازدهم، امام غایب را دیدم. این قبیل رویاها و اندیشههای اسرار آمیز طبیعتا برای کسانی که از اعتقادات مذهبی عمیقی برخوردار نباشند، قابل تصور و فهم نیست.
بی جهت نبود که ایرانیان نیز به تبعیت از پادشاه خود، عدهای دوربین به دست و عدهای دست روی پیشانی نهاده و در ماه تابان، عکس خمینی را میدیدند. نگارنده در اوایل بهمن ماه ۱۳۵۷ شاهد درگیری لفظی شادروان آقای حسن میر محمد صادقی بزرگوار با عباس شیبانی مرحوم بودم و آقای میر محمد صادقی به عباس شیبانی میگفت.... تو که علم پزشکی خواندهای، چگونه عکس خمینی را در ماه میبینی و او پاسخ داد.... خودت هستی، چون، دیده بصیرت نداری نمیتوانی عکس او را در ماه ببینی. بلی؛ آقای شیبانی هم مثل پادشاه خود از اعتقادات مذهبی عمیق (در واقع خرافات عمیق) برخوردار بود و عکس امام خود را در ماه میدید و این کار برای آقای میر محمد صادقی قابل تصور، قابل قبول و قابل فهم نبود.
۲. پهلوی دوم بعد از کودتای ۲۸ مرداد سال ۱۳۳۲ بطور کامل مشی قانون ستیزی اختیار کردند و به آرمانهای مشروطه پشت پا زدند. در قانون اساسی مشروطه شاه باید سلطنت میکردند نه حکومت ولی ایشان هر دو را یکجا در اختیار گرفتند. بهترین مصداق این امر در گوشهای از سخنرانی مهم شاه در باشگاه ملی مطبوعات آمریکا که در ۱۴ آوریل ۱۹۶۲ (۲۵ فروردین۱۳۴۱) زمان ریاست جمهوری کندی ایراد شد، هویدا است. تاکید میکنند: " اگر بیش از حد بر او فشار وارد کنند، یا بخواهندکه او صرفا به نقش نمادین سلطنت آن چنان که اقتضای قانون اساسی بود بسنده کند و از دخالت در امور سیاسی دست بکشد او از سلطنت کناره خواهد گرفت. "
عبد المجید مجیدی رئیس سازمان برنامه شاه در مصاحبهای با حبیب لاجوردی میگوید: " اگر فرض کنید نخست وزیر مملکت کسی که به حساب، رئیس قوه مجریه است مسئولیت داشت، جوابگو بود که این کارها باید هماهنگ شود و حرفش را دستگاهها میخواندند و خیلی کارها منظم انجام میشد، تا اینکه نخست وزیر اسماً نخست وزیر باشد ولی عملا تمام تصمیمات در سطح بالاتر گرفته شود و عملا سطح بالاتر غیر مسئول باشد، میبینید نمیشود. یعنی ما یک گرفتاری به حساب بنیادی داشتیم.
تمام امور بستگی به شخص اعلیحضرت پیدا میکرد، در نتیجه یک جایی که یک وقتی ترکی حاصل میشد، یک شکاف حاصل میشد، یک شکستگی حاصل میشد، تمام برمی گشت به روی شخص شاه.
۳. تشکیل و برآمدن نهضت آزادی از دل جبهه ملی ایران و همراه شدنش با آخوندها به ویژه در بلوای ۱۵ خرداد سال ۱۳۴۲ که در واقع سهم خواهی ملاها از مشارکت و همراهی با دربار در کودتای ۲۸ امرداد بود و نقطه عطفی شد در تمرکز نیروهای اسلامی و ارتجاعی در جهت تحقق هدفهای شیخ شهید فضل الله نوری، عزت الله سحابی فرزند دکتر یدالله سحابی و از شاخصین نهضت آزادی میگوید:
ما خواهان حکومتی هستیم هم چنانکه نواب صفوی روی کلت خود نوشته بود و خواهان احکام دینی هستیم.
۴. همراهی جریان چپ وابسته به ویژه حزب توده با ملاها و دمیدن هر دو گروه در بوق دروغین ضد امپریالیستی و نفرت پراکنی برعلیه حکومت.
۵. دانشگاه تهران نمادی ارزشمند از مدرنیته بود که توسط رضا شاه برپا شده بود. در سال ۱۳۴۵ پهلوی دوم درست در وسط محوطه این دانشگاه با منارهای بلند مسجد میسازد و خودش آن را افتتاح میکند که نمادی است از سنت و عقب ماندگی و ستیز با مدرنیته.
۶. ساخت و ساماندهی و حمایت از برپایی حسینیه ارشاد توسط ساواک به ویژه فراهم ساختن میدان داری به علی شریعتی که در صدد تخریب مدرنیته بود.
۷. همگامی شریعتی با خوانش بازگشت به خویشتن خویش با جلال آل احمد معلم سرگردان و از چپ برگشته در مخالفت آشکار با دستاوردهای مدرنیته و بسط و توسعه اسلام گرایی سنتی و برگشت به عقب.
شریعتی میگوید: اگر قرار باشد من بین ابوذر غفاری و ابن سیناها یکی را انتخاب کنم، ابوذر را انتخاب خواهم کرد.
یا جلال آل احمد درباره مشروطیت مینویسد:
" جنجال مشروطیت را شرکت انگلیسی نفت به راه انداخت و قانون اساسی یک سند کهنه بی مصرفی بود....
۸. انتصاب سیدحسین نصر، نوه دختر شیخ فضل الله معدوم، از بستگان نزدیک کیانوری (عامل ک. گ. ب در ایران) و یار غار مرتضی مطهری و دیگر تئورسینهای حکومت اسلامی به مشاغلی از قبیل: رئیس دانشکده ادبیات دانشگاه تهران، رئیس دانشگاه آریامهر (شریف)، رئیس انجمن شاهنشاهی فلسفه ایران و رئیس دفتر مخصوص ملکه ایران در حالی که از سالها پیش با برنامه ریزان وبرقرار کنندگان حکومت اسلامی برمبنای نظرات جد سر بر دارشان همکاری تنگاتنگ داشته، امروز هم با خود شیفتگی وقیحانهای همراه پسرشان ولی الله نصر در صف سینه زنان حکومت اسلامی میباشند که هر دو دارای ژن شیخ فضل الله نوری میباشند.
۹. گماردن بهشتی و باهنر در کنار بانو فرخ رو پارسا برای تدوین کتابهای درسی و گنجانیدن مطالب ایدئولوژیک اسلامی برای دانش آموزان.
۱۰. انسداد کامل فضای سیاسی درنتیجه روی آوری مجاهدین خلق و فدائیان خلق و برخی از تشکلهای اسلامی به عملیات مسلحانه و ایجاد تشنج در جامعه و بهره برداری جریانهای اسلامی از فضای حاکم بر جامعه.
۱۱. یکه تازی ساواک و دستگاه امنیتی برعلیه جریان چپ و دانشجویان و پرونده سازیهای ناروا و زندانی کردن و اعدام برخی از آنان.
۱۲. گسترش عملیات چپ کشی، مجاهد کشی و دگر اندیش کشی با احکام بی دادگاههای نظامی به کارگردانی ساواک به بهانههای واهی و مضحک برای مثال، کشتار بی رحمانه و وحشیانه بیژن جزنی به همراه ۸ تن از زندانیان اوین با برنامه ریزی و عاملیت جنایتکاری به نام پرویز ثابتی به دلیل کاملا نا باورانه و مفتحضانه فرار از زندان.
۱۳. افزایش قیمت جهانی نفت و اجرای برنامههای نادرست اقتصادی و سیاستهای مالی انبساطی و پول پاشی به قشر خاصی از اقلیت جامعه در نتیجه ایجاد تورم و گسترش فقر و خروج بخش عمدهای از پول نفت با دلار ۷۰ ریالی از کشور به خارج و حاتم بخشی قسمت بزرگی از این پولها به برخی از کشورها.
" مثلا آن جایی که صحبت از این میشد که بنادر کشش ندارند. نمیدانم، دویست کشتی معطل شده، ما میرفتیم میگفتیم باباجان شما بایست به نسبتی جنس وارد بکنید که ظرفیت ورودی کالاها در مملکت اجازه میدهد، اگر شما در مجموع بیش از یک میلیون تن نمیتوانید از بنادر جنوب وارد کنید بیشتر نخرید، آن را هم کسی گوش نمیداد باز میرفتند و جنس سفارش میدادند.
... به این جهت ما هیچ وقت پول زیادی نداشتیم، ما همیشه تعهدمان بیشتر از آن چیزی بود که امکانات مان به ما اجازه میداد و در عمل هم همیشه از نظر خزانه دولت کمبود داشتیم. و در مورد وام و کمک به کشورهای مصر، فرانسه، انگلستان و پاکستان و... والله یک مقدارش سیاسی بود مثل مورد مصر، طبعا مذاکرات و این جور چیزها بین نخست وزیر مملکت مربوط یا رئیس جمهور مملکت مربوط و اعلیحضرت خیلی در سطح بالا انجام میشد... هم آن بود و هم به منظور کمک کردن به این کشورهایی بود که به علت بالا رفتن درآمد نفت یک مقدار گرفتاری پیدا کرده بودند، کمبودهای مالی داشتند، بله.
گفتم [به شاه] درآمد بیشتری دلمان میخواست که مملکت را بسازیم، یک دفعه درآمد نفت که آمد مثل سیلی بود که تمام زندگی ما راشست و رفت، اعلیحضرت خیلی از حرف من خوششان نیامد و ناراحت شدندو پاشدند و جلسه را تمام کردند و رفتند بیرون.
۱۴. استفاده همه جانبه ملایان از اخبار و اطلاعات مربوط به فساد اخلاقی و مالی اکثر اعضای خانواده پهلوی و وابستگان به دربار به ویژه اشرف پهلوی که شهره آفاق بوده و نادیده گرفتن تخلفات آنها از سوی شاه و تحریک مردم از سوی ملاها در جهت اهداف خودشان. ضمنا طرح فساد خاندان پهلوی در خارج از کشور توسط دانشجویان و فعالین سیاسی مخالف مزید بر علت میگردید.
۱۵. اجرای نادرست اصلاحات ارزی و سرازیر شدن بخش بزرگی از روستائیان به تهران و دیگر شهرهای بزرگ و ایجاد محلههای تهی دست نشین و حاشیه نشین مانند: زور آباد، حلبی آباد، شور آباد، حصیرآباد و آبادهای دیگر. در نتیجه خلق معضلات اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی و بروز سیاستهای خیابانی با نام جنبش تهی دستان در ایران.
۱۶. تشکیل حزب رستاخیز با فرمان شاه در اواخر سال ۱۳۵۳ و اخطار به ایرانیانی که حاضر به عضویت در آن نیستند کشور را ترک نمایند.
۱۷. از بهمن ۱۳۵۵ تا امرداد ماه ۱۳۵۶ تمام رهبران موتلفه اسلامی و دیگر یاران خمینی به دستور شاه و توصیه ساواک از زندان آزاد شدند. همه اینها پس از یک سال، رهبری اعتراضات را به عهده گرفتند و زمینه رهبری خمینی را فراهم ساختند.
۱۸. همراهی احزاب و سازمانهای سیاسی چپ و چریکی و دیگر گروههای سیاسی با اسلام سیاسی با هدف خیالی ضد امپریالیستی آن.
۱۹. پذیرش مظلومانه انقلاب مردم از سوی شاه و انتشار آن از رادیو تلویزیون و مطبوعات داخل و خارج که متن آن را سید حسین نصر نوشته بود و میدان دادن خطرناک به آخوندها برای پیشروی بیشتر.
۲۰. انتصاب شریف امامی فاسد و فراماسون امتحان داده به نخست وزیری به منظور مماشات و باج دهی بیشتر به انقلابیون مذهبی.
۲۱. انتصاب اذهاری عقب مانده ذهنی به ریاست دولت نظامی که منجر به تسلط بیشتر ملاها شد.
۲۲. بی برنامه گی در اعلام حکومت نظامی در شب ۱۷ شهریور ۱۳۵۷ و شرکت نا آگاهانه مردم در تظاهرات و تیراندازی نیروهای نظامی و فاجعه کشته شدن تعدادی از مردم. این کشتار تاثیر به سزایی در به صحنه آوردن مردم عادی در اعلام عدم مشروعیت نظام سلطنتی داشت.
۲۳. نداشتن برنامه مشخص برای برخورد با معترضین و نداشتن تجهیزات مناسب و آموزش لازم برای مقابله با تظاهر کنندگان و آوردن تانکهای جنگی به خیابانها در برابر تظاهرات مردم.
۲۴. اطاعت شاه از توصیههای دستوری روسای کشورهای: آمریکا و انگلستان، فرانسه و آلمان برای خروج از کشور.
۲۵. از سال ۱۳۰۴ که رضا شاه به سلطنت رسید تا شهریور سال ۱۳۲۰ تعداد جمعیت ایران دو برابر شده بود ولی در همین زمان مساجد ایران به یک دوم کاهش پیدا کرده بود.
اما تخمین زده میشود در پایان سال ۱۳۵۷ حداقل ۵۵، ۰۰۰ و به روایتی به ۷۵، ۰۰۰ مسجد در ایران وجود داشت یعنی در سال ۱۳۵۷ فقط منابر ۷۵، ۰۰۰ مسجد به تبلیغ شرع اسلام و طرفداری از حکومت اسلامی در حال فعالیت بوده است.
۲۶. مهمترین و موثرترین عامل در فروپاشی حکومت پهلوی، شخص محمد رضا شاه و ساختار آرتش و ویژگیهای فرماندهان ارشد آن میباشد. زیرا ارتش ایران ارتش شاهنشاهی بوده نه ارتش ملی و فرماندهان عالی آن دارای هویت جمعی نبوده و فاقد قدرت تصمیم گیری بودند. با وجود رئیس ستاد ارتش که در واقع هماهنگ کننده سه نیرو میباشد نقش چندانی در ایفای وظایف خود نداشت و شاه شخصا با هریک از فرماندهان نیروها ارتباط برقرار میکرد و دستورات لازم را صادر مینمود. در واقع شاه خودش ارتش را اداره میکرد و با رفتن شاه فرماندهان قادر به تصمیم گیری نبودند. درنتیجه شیرازه آن از هم پاشید.
۲۷. همراهی کامل ارتشبد عباس قره باغی، ارتشبد حسین فردوست و سرلشکر مقدم (رئیس سازمان اطلاعات و امنیت کشور) با ملاها و عدم همکاری با نخست وزیر قانونی (بختیار) و در پایان اعلام بی طرفی ۲۶ فرمانده ارتش شاهنشاهی به معنی تحویل دربست کشور به آخوندها که در تاریخ ۲۱ بهمن راس ساعت ۱۳: ۱۵ از رادیو پخش گردید.
۲۸. تقریبا هیچ یک از سینه چاکان امروز شاه در روزهای پر التهاب سال ۵۷ در دفاع از شاه بیرون نیامدند و برای حفظ نظام سلطنتی بهایی نپرداختند و همگی دنبال این بودند که خودشان و دلارهای هفت تومانیشان را در ببرند و از ایران خارج شوند. مستندات موجود در بانک مرکزی نشانگر این واقعیت است.
و در پایان، حکومتی که وزیر خارجه و سفیرش در آمریکا و انگستان و داماد شاهش اردشیر زاهدی، رئیس ستاد ارتش آن عباس قره باغی، رئیس سازمان امنیتش مقدم، رفیق گرمابه و دبستان رهبرش فردوست، رئیس هیات نمایندگی ایران در سازمان ملل متحد زنی کم سواد (اشرف پهلوی) و از نظر افکار عمومی تجسم فساد مالی و اخلاقی و... بوده (به پیوست شماره ۲ این مقاله مراجعه شود)، استاندار خوزستانش در زمان آتش زدن سینما رکس آبادان توسط عوامل آخوندی، باقر نمازی و رئیس دفتر ملکهاش سید حسین نصر بوده و رهبرش همواره در شرایط بحرانی در حال فرار بوده، روزگاری بهتر از این نمیباید میداشت؟
یک پرسش
بعد از بهمن ۱۳۵۷ چه کسانی در برابر این نظام نکبت آخوندی ایستادند، خون دادند، قتل عام شدند، کشتارهای وحشتناک دهه ۶۰ و زندانهای قرون وسطایی و سراسر شکنجه را به جان خریدند و در برابر ارتش متجاوز عراق از این آب و خاک و مردمش دفاع کردند؟ آن روزها این سینه چاکان امروز کجا بودند و چه کردند که دنبال مقصر میگردند؟ انصاف چیز خوبی است.
پاییز۱۴۰۱
ش. بابکان
دکتر سروش و بازخوانی ارزشها، درویش رنجبر