قصد آن داشتم که نقدی مفصل بنویسم بر این ادعای عبدالکریم سروش که اعضای ستاد انقلاب فرهنگی منصوب خمینی تنها برای جلوگیری از زیادهرویها مسئولیت این ستاد را پذیرفتند و گویا خیرخواهانه موفق شدند که دانشگاهها را پس از سه سال بازگشایی کنند.
قصد داشتم با سند و مدرک نشان دهم که عبدالکریم سروش بیشرمانه انکار میکند که دانشگاهها تنها زمانی بازگشایی شدند که همراهان فداکار وی دهها هزار دانشجو را بازداشت و شکنجه و هزاران تن را در زیر شکنجه کشته یا اعدام کرده بودند و در جریان بازگشایی صدها استاد و دهها هزار دانشجو اخراج شدند.
اما به این نتیجه رسیدم که بهتر است خیرخواهی عبدالکریم سروش و خیرخواهی حسینعلی نیری و مصطفی پورمحمدی، دو تن از چهار عضو هیئت مرگ تهران که در تابستان 67 در کمتر از شش هفته بیش از 1500 تن را در زندانهای اوین و گوهردشت اعدام کردند، را بدون هیچ شرحی برای اطلاع و مقایسه بیاورم:
از نوار گفتگوی حسینعلی منتظری، قائممقام وقت رهبری با اعضای هیئت مرگ تهران در 24 مرداد 1367:
نیری: و شما این را مطمئن باشید اگر گروه دیگری غیر از ما بود آمار[معدومین] تهران سه برابر بود. ....
مصطفی پورمحمدی: ... روز چندم بود من هم حضور نداشتم. قم یه روزی بودم گفتند سریع بیا و من هم کارم چیز دیگهای بود و احساسم همین بود که این [منظور حکم خمینی مبنی بر قتلعام زندانیان سیاسی] دست هر کسی بیافته ممکنه تندروی بشه ...
از پاسخ عبدالکریم سروش به انتقادات در مورد نقش او در انقلاب فرهنگی:
چنانکه بارها گفتهام خلاصهی ماجرا این است که دانشگاههای بسته را ... در خرداد ۱۳۵۹ تحویل ما هفت نفر دادند (ستاد انقلاب فرهنگی) تا بازگشایی کنیم و ما هم که مشتاق خدمت به انقلاب مردمی ایران بودیم چنین کردیم و نگذاشتیم که دانشگاهها به مدت طولانی بسته بمانند (بعضی میخواستند دانشگاهها را تا بیست سال بسته نگه دارند). ورود ما به عرصه، پس از وقوع واقعه بود، نه به عزم ایجاد واقعه. یعنی بستهشدن دانشگاهها نه به علم ما، نه به اذن ما، و نه به امر ما انجام شد. ما آمدیم تا تندرویها را بزداییم...
چرا و چگونه ایران زیر سلطه اهریمنان درآمد، ش. بابکان
ایرانی بودن یعنی چی؟ ابراهیم باران