فشار به تلویزیون ایران اینترناشیونال و بستن دفتر آن در لندن از سوی دولت انگلیس به جای تأمین امنیت آن که از سوی جمهوری اسلامی مورد تهدید واقع شده، و همزمان تحمیل دیپلماسی امریکا به آلمان و انگلیس و بطورکلی به اتحادیه اروپا برای قرار ندادن سپاه پاسداران در لیست تروریستی، باز میگردد به سازش پشت پرده رئیس جمهور امریکا با جمهوری اسلامی از طریق میانجیگری قطر و عمان. این میانجیگری در ظاهر امر برای توافق بر سر مبادله زندانیان شهروندان دو کشور صورت میگیرد اما بنظر میآید توافقهای دیگر از جمله بر سر فعالیتهای هستهای ایران و روح بخشیدن به "برجام"، در راه باشد. ترور مخالفان جمهوری اسلامی در خاک اروپا و نقض خشن حقوق بشر و وضعیت فلاکت بار زندگی معیشتی و نیز مسئله آزادی و دموکراسی ایرانیان، مسئله رئیس جمهور امریکا نیست. هدف امریکاییها بهره برداری از انقلاب ۱۴۰۱ ایرانیان بعنوان ابزار برای امتیاز گرفتن از جمهوری اسلامی است.
بنظرم سه موضوع اساسی در کار است تا اروپائیان از قرار دادن سپاه پاسداران در لیست گروهای تروریستی خودداری کنند؛ یکم، همین فشار دیپلماسی امریکا به اروپا ست که توضیحش کردیم و دوم، در داد و ستدهای اقتصادی و تعامل سیاسی میان "جمهوری اسلامی" و کشورهای اروپایی، این کشورها با سپاه پاسدارانی روبرو هستند که همه جوانب و ابعاد اقتصاد ایران را چه در درون و چه برون مرز در چنگ خود دارد و سوم، اپوزیسیون ایرانی تبدیل به چنان نیرویی نشده تا مقبولیت و میزان تأثیرگذاریاش باعث تغیر دیپلماسی اروپایی نسبت به جمهوری اسلامی شود.
این سه مورد بهم مربوطند و ارتباط تنگاتنگ با یکدیگر دارند. اروپائیان صرفاً به سمت منافع اقتصادی مطلق خود حرکت میکنند و نه اینکه به فکر این باشند که ایرانیان در چه وضع وخیم حقوق بشری و زندگی معیشتی، بسر میبرند. این منافع، تأثیر معین در صحنه سیاسی میان اروپا و "جمهوری اسلامی" و اپوزیسیون دارد تا جائیکه اروپائیان با اگر و مگر نوع رابطهای ضعیف با اپوزیسیون برقرار کنند و همزمان موضوع قرار گرفتن سپاه پاسداران در لیست گروهای تروریستی کن لم یکن شود و یعنی، بر نقض خشن حقوق بشر اغماض گردد. بعبارت دیگر، از یک سو ضمن برخی تحریمها نسبت به سران حکومت و سپاه (که آنهم بخشاً به دلیل ارسال پهباد سپاه به روسیه در جنگ با اکراین صورت میگیرد) اما حاضر نیستند با وجود پیگیری خیزش انقلابی زن زندگی آزادیِ ایرانیان، سپاه را در لیست گروهای تروریستی قرار دهند و از سوی دیگر، وانمود میکنند که حامی این انقلاب هستند! دیپلماسی اروپائیان نسبت به جمهوری اسلامی و اپوزیسیون ایرانی با دودوزه بازی همراه شده است. اراده و توانایی ماست که قادر میشود این دیپلماسی را خنثا کند.
همه چیز به میزان قدرت همبسته ما ایرانیان بسته است:
با وجودی که فرایند همبستگی ایرانیان داخل و خارج در انقلاب مهسایی علیه جمهوری اسلامی تا کنون بینظیر بوده، اما تا برآیند شدنش فاصله داریم. از اینرو این همبستگی میتواند با شکنندگی تفرقه روبرو شده و یأس و ناامیدی بر آن چیره گردد. گروهای سکت با شعارهایی نظیر "مرگ بر ستمگر چه شاه باشه چه رهبر" یا حمل عکس هایی از پرویز ثابتی رئیس سابق ساواک در راهپیمایی بزرگ ایرانیان در بروکسل که بسیار تحریک کننده بوده و هر دو مورد مشکوک بنظر میآیند، بر این همبستگی خدشه وارد کرده و عملاً در دام نفاق افکنی جمهوری اسلامی میافتند. من در هر دو سوی چنین شعارها و حمل بی معنی پوستر پرویز ثابتی، سکت گروهی و دستان تفرقه انگیز و پلید جمهوری اسلامی میبینم که این دومی میتواند به سهولت از سکتاریسم آن اولی، به نحو احسن بهره برداری کند. غلبه بر سکتاریسم گروهی و دستان تفرقه این نظام در حال سقوط، لازمهاش همبستگی بزرگ ایرانیان داخل و خارج و اهتمام ورزیدن به "شورای رهبری جمعی" که قادر باشد انقلاب زن زندگی آزادی را نمایندگی کند، میباشد. فقط با چنین نیروی بزرگ و معتبر میتوان دیپلماسی اروپا و غرب را نسبت به جمهوری اسلامی تغیر جهت داده و بتبع، سقوط نظام اسلامی را نزدیک کرد.
نیکروز اعظمی
نامهی یک جمهوری خواه به میرحسین موسوی، حنیف یزدانی