هرچه تبر زدی مرا
زخم نشد ترانه شد
امروز این یادداشت را نه در مورد سروش مقیم بلاد کفر، مشهور به نواندیش دینی، بلکه در مورد سروشی مینویسم که بیش از چهار دهه قبل، شخصیتی بود قدرتمند، کارگزارنظام دینی، چهرهای در متن حاکمیت ولایی، جوانی در هیات یک حزب اللهی سوار بر ارابه قدرت نظام شیعی، در جوار فقهایی در لابیرنت قدرت سیاسی، ساکنام القرای تشیع تهران. بعدها درمواقعی چهرهای معتقد به پل زدن میان دین و مدرنیته، مامور بلند مرتبه یک رژیم آپارتاید و فردی که مدام متفرعنانه سخن میگوید و خود حق پنداری میکند. و در مورد سروشی سخن گفته میآید که در عمل دگر اندیشان معترض را سرکوب میکرده است.. در مورد سخنرانی که در بحبوحه انقلاب بر آن بود که "دانشگاهها باید عطر اسلامی بدهند". نویسنده این سطور معلمی بود گرفتار در دالانهای آموزش و پرورش تبریز، آذربایجان شرقی، همراه دیگر آموزشگرانی که دوران سخت انقلاب ضد فرهنگی را میگذراندم. مدارس و موسسات آموزشی تعطیل شده بودند و فقهای شیعه و حامیان آنها مشغول اسلامیزه کردن محیط تعلیم تربیت بودند که یکی از تاریکترین دورانهای زندگی همنسلان من به حساب میآید. سروش نه در قامت یک نواندیش دینی بلکه به عنوان بوروکراتی متفرعن وابسته به نظام ولایی، که سرزمینی به نام ایران را تحت سیطره خویش داشتند. من و همکارانم که از اواخر دهه چهل در آموزش پرورش نظام غیر دینی در شهرهای آذربایجان شرقی تدریس کرده بودیم برای ما محقق شده بود که کشتیبان را سیاستی دگر آمده و دوران پر التهابی در انتظار است. چرا که هنوز مدارس گشایش نیافته، معلمی شغل انبیا شده بود و بر دیوار مدارس شعار معروف خمینی"با تمام گرفتاریهایی که داریم با جهان برخورد مکتبی خواهیم کرد" حک شده بود. در مدارس تغییراتی داده میشد و به جای تابلو معروف کلاسهای نظام پیشین که خدا شاه میهن بود، خدا و میهن حذف شده بود و فقط خمینی جایگزین شده بود. نه خدا نقشی داشت و نه حرف و حدیثی از ایران بود، ترم وحدت کلمه رایج بود، و خمینی جای خدا را گرفته بود و اسلامی کردن هم مستمسک هر نوع سرکوب، کشتار و زندان محسوب میشد. اگر امروز سروش نواندیش دینی داستان روزهای اولیه قدرت خویش را منکر میشود هم نمیتواند در برابر تاریخ و آن چه بر معلمین گذشت و نقش فعال خود را پنهان نماید. در آن وضعیت سروش جوانی است در پیکره قدرت و شخصیتی مهم در عرصه فرهنگ و سیاست. با اینکه آموزش تعطیل بود اما ادارات کم و بیش کار میکردند و جایگزینیها آغاز شده بود. کارمندانی که ما را میشناختند اخبار هیئتهای پاکسازی را به بیرون درز میدادند. ما این دوران را زندگی کرده و راقم این سطور به جهت یکی از نمایندگان معلمین اخراجی بودن نقش این جوان تازه به دوران رسیده عاشق خمینی را با پوست و گوشت و استخوانم شاهد بودهام.. دوران خشونت پراکنی "عارف نماز شب خوان" را میگویم که سروش جوان عاشقش بود.
سروش هنوز وارد عرصه نواندیشی دینی نشده بود و مشغول رتق و فتق فرمان کلی امام و سخنانش در مورد درس و تحصیل بود، سخنانی که مدام از رسانهها پخش میشد. و حالا هم فکر میکنم هنوز در رسانههای اینترنتی قابل دسترسی باشد. این سخن سروش درقالب کلیپی در آن روزهای پریشانحالی پخش میشد مبنی بر اینکه که انقلاب اسلامی واقع شده و حضرت امام فرمودهاند که در حیطه آموزش و پرورش تعهد بر تخصص ارجحیت دارد. (نقل به معنا) این همان سخنی است که خمینی در مورد دانشگاهها هم بارها بیان کرد. این سخن کوتاه در تبریز بین معلمین و اهالی فرهنگ پیچید و خبر از تصفیه حسابها آورد. کسانی که قرار بود این حکم را در عمل اجرا کنند و خیل عظیم معلمین را تفتیش عقاید کنند هم به هیئتهای موسوم به پاکسازی سپرده شده بود. این هیئتهای پاکسازی از افراد حراست و عوامل امنیتی بودند که بیشتر اجلاسهایشان در پشت درهای بسته صورت میگرفت. عواملی که بایستی در تنفیذ سخن سروش وارد عمل میشدند که آموزشگران متعهد را برگزینند. ترجیع بند کلام سروش که بارها بر زبان رانده بود همان واژه تعهد بود که اندیشههای شخصی افراد را مورد تفتش قرار میداد..
نگرانیهای معلمین هم روز به روز افزایش مییافنت. وقتی خبر ورود سروش به دانشکده ادبیات تهران و برخوردهای او با اساتید سینه به سینه پخش شد (کل مطلب در خاطرات دکتر محمد رضا باطنی قابل دسترسی است). روشن گشت که اخراجها جدی است و باید دنبال شغل دیگری برای معیشت خود باشیم. پارهای از معلمین که احساس خطر کرده بودند بنا به ضرورت در پی کسب و کار جدیدی بودند. معلمانی که سالها بدون نگرانی زندگی شرافتمندانهای داشتند، طبق اخباری که همکاران شجاع شاغل در کارگزینیها به ما میرساندند حالا میبایستی به مشاغل دیگر رویمی آوردند. وقتی سروش همراه با عضو دیگر ستاد ضد انقلاب فرهنگی وارد دانشکده میشود همان کلام معروف را تکرار میکند و بر انقلاب اسلامی و تعهد تاکید میکند. دکتر باطنی که دانش آموخته زبانشناسیام آی تی امریکا بود به سروش جواب میدهد که انقلاب فرهنگی در دانشگاه محلی از اعراب ندارد وو. بعد اعضا ستاد انقلاب فرهنگی عصبانی جلسه را ترک میکنند. دکتر باطنی دیگر تدریس را خاتمه یافته میبیند و بقیه ماجراها. (کل ماجرا در خاطرات دکتر باطنی زنده یاد قابل دسترسی است)
سروش همانکونه که ذکرشد شخصا مرید خمینی بود و او را امامی نماز شب خوان و فقیهی وارسته میشناخت (همان فقیهی که فتوای قتل عام زندانیان را سال ۶۷ صادر کرد و ژنوساید هولناکی افرید)، هر چه در توان داشت به عنوان جوانی انقلابی انجام وظیفه کرد و کار جهادی نمود. ما معلمین تبریز و نمایندگان انتخابی معلمان اخراجی کاملا با عملکرد این جوان انقلابی آشناییم. سروش در بین خانوادههای فرهنگیان مشهور شده بود و حتی در قهوه خانههای تبریز نیز نام سروش مطرح میشد. در سالهای اول انقلاب جایگاه سروش در میان معلمان و آموزشگران همان قدر مشهور بود که که خلخالی در میان زندانیان. این حقایق زندگی ما قربانیان آپارتاید فرهنگی بود که سروش هم از پیغمبران آن وقایع بود. معلمینی که خانوادههایشان تار و مار شد.
وقتی که احکام به دست معلمین رسید همه به متن حکمها دقیق شدند. در احکام نه نام امضا کننده بود و نه مشخصات اداره صادره و نه آدرس پاکسازی کنندگان. صادر کنندگان احکام نه با قربانیان خویش ملاقات کردند و نه دادگاهی تشکیل شد. نه حق مدافعه به معلمین دادند و نه اجازه دادند وکیل مستقلی از معلمان دفاع کند. جناب سروش که حالا بر صدر مصطبه نواندیش دینی تکیه زده هنوز خصیصههای سروش جوان را با خود حمل میکند. چرا که هر گز آن دوران را نقد نکرد. برای جناب نواندیش دینی خاطر نشان میکنم که تاریخ شفاهی این انقلاب در مورد معلمین اخراجی روایت هولناکی دارد. هنوز استبداد عبا و نعلین مانع شده که معلمین دادخواه بتوانند اقامه دعوا کنند و از آن چه بر آنها رفت سخن برانند.
وقتی سروش تعهد را با صدای بلند خواند، یعنی این که فرمان خمینی را واجب الاجرا دانست. وقتی سروش احکام را دید و وقتی احکام خوانده شدند بی آن که به محکومین فرصت دفاع بدهند یعنی سروش در تنفیذ امر امامش کوشید و چشم بر ظلم و سرکوب ستمگری بست. سروش انقلابی شاهد این فرایند ظالمانه بود. معلمین اخراجی که در بین آنها یک فیزیک دان هم بود فقط با خنده تلج و ترژیک از خود واکنش نشان داد. محصلین طومار حمایت امضا کردند. ما نمایندگان معلمین از سراسر ایران به تهران رفتیم تا مطالبه حق بکنیم. جنگ شروع شده بود و نوعی به نجات حاکمان آمده بود که بسیج مدرسهها تشکیل شد و کسی پاسخگو نگشت.
محتوای احکام: "شما به علت داشتن عقاید الحادی از کار تدریس برکنار میشوید. (نقل به معنا) احکام نشان داد که تنها تفتیش عقاید و سرکوب اندیشه در کار است. یعنی نظام مورد دلخواه سروش جوان با انگیزه سیون قرون وسطایی خود را معنی میکند. سروش هنوز هم با همان" تعهد به انقلاب اسلامی" جهان را تفسیر میکند. امروز که نام سروش باز هم ورد زبانهاست و در گویا نیوز ۲۲ فوریه ۲۳ از ۸ مقاله چهار تا در مورد سروش نوشته شده خبر از گرمی بازار اندیشه آزاد و عطش مردم به شکستن زنجیر استبداد دینی دارد. قاصدک خبر از بهار آزادی میدهد. با وجود این که سروش مغضوب ولایت هست اما همچنان سروش کسی است که کنفرانس جرج تاون را با واژههای سخیف و زن ستیزی آشکار و تهوع آورمحکوم میکند هنوز این نواندیش دینی به گفته نراقی اگر از جمهوری اسلامی فاصله گرفته اما ششدانگ معیارهای انقلاب اسلامی را تبلیغ میکند و این که در مقاله اخیرش که در گویا نیوز موجود است اعلام میکند دانشگاههای بسته را به ما دادند، طنزی آشکار نهفته، کسی که ماهها مشغول تنفیذ فرمان امام در انتخاب افراد ملتزم به نظام دینی بود نمیتواند از ماوقع خود را بی اطلاع بداند.
کلمه آخر را که نوعی تجاهل العارف است خطاب به سروش جوان (عبدالکریم) به طور استفهامی بیان میکنم. چرا از ترور کلام رنجیده نشدی وقتی اخراج بهترین فرزندان دانش آموخته و مجرب میهنم را "پاکسازی " نام دادید؟
من آن چه شرط بلاغ است با تو میگویم
تو خواه از سخنم پند گیر خواه ملال
حمید دادیزاده
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
تمام سخنان سروش جوان و گفتگویش با نراقی در رسانههای اینترنتی قابل دسترس است.