محمد جعفری - ویژه خبرنامه گویا (بخش نظرات)
که آید از آن بوی یوسفم // ترسم برادران غیورش قبا کنند
گر سنگ از این حدیث بنالد عجب مدار // صاحبدلان حکایت دل خوش ادا کنند
چرا باید همه چیز از قبل روشن باشد و یا چرا اینقدر تأکید می شود که باید همه چیز از قبل برای ملتی که در جنبش است از قبل روشن باشد؟ چرا باید اهداف بعد از سقوط رژیم از پیش روشن باشد؟
چه ضرورتی است که نوع حکومت و هدف باید از هم اکنون روشن باشد. این تأکیدها بدان علت است که متأسفانه ما عادت کرده ایم و یا ما را عادت داده اند، بین خوب و خوبتر که با فطرت آدمی عجین است به دنبال انتخاب نگردیم واز ترس بدتر به دنبال انتخاب بد بگردیم که قطعاً نتیجه اش را که بدتر را در بر خواهد داشت بدست می آوریم، در تجربه دیده ایم که در بطن انتخاب بین بد و بدتر ماندن در استبداد، از برقراری استبداد دیگری حکایت می کند. در حقیقت اینکه ما از ترس بدتر به دنبال انتخاب بد بگردیم، این هدف قدرت مداران و کسانی است که هدفشان قدرت است. آیا وقت آن نرسیده ما این لباس ترس را از تن به در آورده و از این دایره بسته انتخاب بین بد و بدتر که استبداد برای ما ساخته و پرداخته خارج شویم و به افق روشن خوب و خوبتر رهنمون شویم؟
بارها نوشته و گفته ام که مجاهدین، اصلاح طلبان و سلطنت طلبان، هرسه دسته قدرت را اصل می دانند و با هم همانی دارند. (1) اما مجاهدین که ماهیت آن ها از پیش برای ملت ایران مشخص شده است در حال حاضر نیازی به توضیح ندارد. در جنبش «زن، زندگی، آزادی» که هنوز به نوعی کم و زیاد در جریان است، به روشنی خود را نشان داد - اگر چه بعد از جنبش سبز در سال 88، در جریان خیزش مردم در 96 و 98نشان داده شده بود- که از اصلاح طلبی در رژیمی که سرطان فساد، غارتگری، تخریب و جنایت سر تا پایش را فرا گرفته، کارساز نیست. و باید از بنیاد با حکومتی متضمن جمهوری دموکراسی ملی، بر آمده از رأی آزاد آحاد ملت ایران جایگزین آن شود.
اما مختصری در مورد سلطنت طلبان:
انگلیسها برای ادامه تسلط خود بر منابع کشور، بویژه منابع عظیم نفت، علیه حکومت مشروطه که تازه بر اثر انقلاب ملت ایران داشت پا میگرفت و حکومت قانونی که میرفت بر قرار شود، کودتای 3 اسفند 1299 را طراحی و رضا خان میرپنج قزاق را بر تخت سلطنت نشاندند و حکومت استبدادی مطلق را جانشین حکومت مشروطه سلطنتی ساختند. زمانی که تاریخ مصرف استبداد سیاه رضا شاهی، ازدید انگلیسها به پایان رسید، به او امر کردند که باید روانه تبعید گاه شود. (2) اما او با خفت و خواری تن به تبعید داد.(3) بنابر قولی، پیش از سوار شدن به خودرو برای رفتن به تبعید، درکاخ گلستان درتالار آینه، و بنابر قول دیگری، در کرمان، رضا خان، در حال قدم زدن، مرتب زمزمه میکرده است:« اعلیحضرت قدر قدرت قوی شوکت. بعد هم خود، به خود میگفتهاست: زکی! » (4)
شاه جوان در اوایل سلطنت، چنان وانمود میکرد که «حافظ قانون مشروطه و حکومت قانون»، عمل خواهد کرد. (5) ولی بتدریج ماهیت خود را نمایان کرد. ولی وقتی نهضت ملی ایران، قدرتطلبی او را متوقف کرد. بر ضد حکومت ملی دکتر محمد مصدق همگام و همراه شد. ثمره نامیمون وتلخ کودتای 28 مرداد 1332 این بار با چهرۀ اصلی خود به تخت سلطنت مطلقه باز گشت و یک روز پس از بازگشت، در ملاقات با کرومیت روزولت خطاب به وی گفت: «من تاج و تختم را مدیون خداوند، ملتم، آرتش و شخص شما هستم» (6).
او با تکیه بر سرنیزه و با اتکاء به خارجیها، آنهم فقط پیشاروی مردم ایران، صدا به هل من مبارز، بلند میکرد. در برابر اربابانش ذلیل بود. چنان خود را حقیر میدید که وقتی از ایران گریخت، نوشت مرا مثل موش مرده بیرون انداختند. در دوران ذلت و دربه دری خود، وی در مصاحبهای گفت: جرج براون و ویلیام سولیوان که قبلاً وقتی شرفیاب میشدند تا کمر خم میشدند و ادای احترام میکردند، ولی این بار دم درب ایستاده و به ساعت خود نگاه میکردند و میگفتند اعلیحضرت کی از ایران خارج میشود. او، در کتاب «پاسخ به تاریخ»، مینویسد: « پس از آن که من ایران را ترک کردم، ژنرال هایزر باز چندین روز در ایران اقامت داشت. در این هنگام چه گذشت؟ تنها چیزی که میتوانم بگویم این است که ربیعی فرمانده نیروی هوائی ایران طی "محاکمه" اش به "قضات" گفت: " زنرال هایزر شاه را مثل یک موش مرده به خارج از کشور پرتاب کرد» ( 7) آگر شاه خود را شاه ایران میدانست و متکی به ملت خود بود، وقتی به او میگفتند باید کشور را ترک کند. باید به آنها میتوپید و میگفت: سرنوشت من و کشور به شما چه مربوط است و آنها را از کاخ بیرون میانداخت. و به عرف دیپلماسی دستور میداد که ظرف 24 ساعت خاک وطن را ترک کنند. او خوب می دانست که حالا قدرت ندارد که فرمان اربابان را گردن نگذارد و به آنها گفت به کجا بروم. من بعنوان یک ایرانی از حرف ذلت باری که شاه در مورد خود گفته خجالت میکشم. ولی این قانون طبیعت است که هر قدرتمدار و دیکتاتوری در برابر ملت بیسلاح و مستضعف خود، قلدر است و در برابر قدرتمندان بیچاره و ذلیل و خوار.
هنوز برای بخشی از عاشقان قدرت، و بعضی از ساده اندیشان بویژه در خارج از کشور و با ضرب و زور تبلیغات تلویزیون های جیره خوار بیگانه پرست، من و تو ، اینترنشنال، صدای آمریکا و بی بی سی و فضای مجازی در اختیار، درماهیت رژیم سلطنت و شخص رضا پهلوی به دلیل اینکه او در ایران نبوده و عملی انجام نداده است، کوشش بی حد و حصری در جا اندختن او برای رهبری ملت ایران و بنیاد سلطنت، به راه انداخته که گوش فلک را هم کر کرده است و تمامی هم غم خود را به کار برده که با حمایت و پول بیگانگان نشان دهند، که دوران پهلوی، پدر و پسر دورانی طلائی بوده و آمریکائیان گوش او را گرفته و از کشور بیرون انداخته اند.
خوب فرض محال محال نیست! و فرض می کنیم که چنین بوده که اینها می گویند و دوران پهلوی ها دوران طلائی بوده. و تمامی کتابها و اسناد منتشر شده کودتا، همه داده های تاریخی، هزارن کسانی که زنده اند و در آن دوران شکنجه شده اند، این همه جنایات خلل ناپذیری که در آن دوران واقع شده، این همه مبارزین راه آزادی و استقلال و حقوقمداری که در آن دوران سوخته، کشته و شکنجه دیده اند، این همه اموالی که غارت شده و این خانواده در خارج از کشور بدون حتی یک روز کار به حیف و میل آن پرداخته اند، و این همه.... همۀ اینها رؤیا، شبه و تخیلاتی است که اجنه ها ساخته و پرداخته اند. اما سلطنت طلبان بر این امر متفقند که گوش شاه را آمریکائی ها گرفته و از کشور بیرون رانده اند. خوب شاهی که گوشش را بیگانه ای بگیرد و از کشور بنا به نقل خودش مثل موش از کشور بیرون بیندازد، به درد لای جز هم نمی خورد، چه اینکه پادشاه باشد. خوب آنها که هر دو شاه را آورده بودند، خودشان هم بردند، پس به شما چه مربوط و بهتر است که تا بوی این حقارت همه جهان را فرا نگرفته است، خاموش و ساکت باشید. به حکم تجربه من تا این حد تأکید بر روشن بودن و دوپهلو و مبهم نبودن آینده پافشاری می کنم. قدرت مداران و قدرت پرستان علاوه بر این که از ترس بدتر، انتخاب بد را القا می کنند، آنها بالانس زدن های پی در پی را دگراندیشی و نوآوری تلقی و وانمود می کنند. به چنین آدمهائی نواندیش گفتن توهین به نواندیشان واقعی است و هرگز نمی شود به چنین آدمهائی اطمینان و امور اجتماعی را به آنها واگذارکرد.
از به نعل و به میخ زدن و حرفهای مبهم و چند پهلوی آقای رضا پهلوی در سالهای گذشته که بگذریم درسخنان همین چند ماهه اخیر وی روشن است و دست خود را کاملاً رو کرده که وی چه می گوید و خواهان چیست؟ در جائی در مورد کودتای 29 مرداد می گوید: «کودتا از پایین به بالا رخ می دهد و نه از بالا به پایین.» یعنی، چه کشکی و چه پشمی، در جای دیگر مردم را به مثابه پیاده نظام شطرنج می معرفی می کند که حتی رخ و وزیر و سربازان و همه مهم برای حفظ و نگهدار شاه آفریده شده اند و در جای دیگر می گوید «شاید بتوان راه نوآورانهای برای انتخاب مقام سلطنت پیدا کرد» و عاشقان سینه چاک سلطنت هم در تظاهرات خارج از کشورهمه جا از سلطنت رضا پهلوی سخن می رانند و او هم نه تنها آن را تأیید می کند بلکه با شادی و سرور به میان آنها ظاهر می شود و به جشن و سرور می پردازد. و این آخری «من وکالت میدهم» که به مضحکه خاص و عام تبدیل شد. و به دنبال آن به دست گرفتن «رهبری دوران گذار از جمهوری اسلامی» و بعد هم با یک هواپیمای اختصاصی به ایران برگردند و برایشان فرش قرمزی پهن کنند و ارتجاع سلطنت را که ملت ایران قی کرده، برگردانده و چرخه استبداد را با دست ثابتی ها و فرومایگان نویسندگان لجننامه در دامگه حادثه و و شاگرد بحق و واقعی شکنجه گر و معاون ساواک چون پرویز ثابتی دوباره فعال کنند. افزون بر اینها وی که در پارلمان بریتانیا در باره آینده ایران صحبت می کرد، خود را آلترناتیو رژیم ایران خواند(8)
و غافلند از اینکه این ملت ایران و در داخل کشور است که باید با دست خود چنین حکومت مطلقه غارتگری را از اسب قدرت به زیر آورد. اینان اینقدراز خود بیگانه و غافلند که از غربی ها و در رأس آنها از آمریکائی ها رهبری جنبش «زن زندگی آزادی» را تکدی می کنند، غافل از اینکه ملتی که خود جنبش را در داخل کشور پیش برده و هدایت کرده، خود هم قادر است که «رهبری دوران گذار از جمهوری اسلامی» و بعد از آن و تا رسیدن به حکومت جمهوری دموکراسی ملی، بر آمده از رأی آزاد آحاد ملت ایران که در آن همه اقوام ایرانی از زن مرد و با هر دین و مرام و مذهبی از حقوق برابر برخوردار باشند و در آن بنیاد دینی از بنیاد سیاسی و اداره کشور جدا باشد را هدایت و در دست داشته باشند. آمریکائی دست به تغییر رژیم نخواهند زد و به نفعشان هم نیست که دست به چنین اقدام نظامی خطرناکی در خاورمیانه بزنند. و به فرض محال که آمریکائی ها چنین کردند، وضعیت و سرنوشتی جزشبیه عراق، افغانستان، لیبی و یا سوریه برای ملت ایران در بر خواهد داشت و برای خود غرب هم ذلتی چند باره.
مختصر اینکه: رژیم مطلقه ولایت فقیه در هر نوع آن با رژیم سلطنتی شاهنشاهی از هر نوع آن قدرت را اصل می دانند و در ریشه و پایه با تفاوتهائی جزئی باهم همانی دارند.
در رژیم ولایت مطلقه فقیه |
در رژیم سلطنتی پهلوی |
اصل حفط قدرت است و نه مردم |
اصل حفط قدرت است و نه مردم |
دیکتاتوری فقهی بنام خدا و رسول |
دیکتاتوری سلطنتی بنام سایه خدا و موهبت الهی برای مردم |
در کودتای امریکایی انگلیسی، مصدق از اسلام سیلی خورد |
مصدق، بر علیه شاه کودتا کرد |
ترس وتنفر حتی از مرده مصدق |
ایضاً ترس و تنفر حتی از مرده مصدق |
ترس از گذاشتن خیابانی به نام مصدق |
ترس از دفن محل وصیت شده مصدق |
مقام امنیتی وزارت اطلاعات و سپاه و لباس شخصی ها |
مقام امنیتی پرویز ثابتی و ساواک و لباس شخصی ها |
کنترل مردم توسط واواک و لباس شخصی ها |
کنترل مردم توسط ساواک و لباس شخصی ها |
خمینی و خامنه ای رهبر چماقداران و اوباشان |
شاه رهبر چاقداران و اوباشان |
خمینی:من آب و برق و اتوبوس را مجانی میکنم |
رضا پهلوی اتوبوس مجانی همه سوار شوید |
قانون اصلی فرمان رهبر است |
قانون اصلی فرمان شاه است |
گمان نمی کنم در محتوای جدول فوق که مشخصه نظام مطلقه فقیه و نظام سلطنتی پهلوی مختصر و مفید را که به تصویر کشیده، کسی شک و شبه داشته باشد. الا یک مورد که ممکن است بعضی ها از آن اطلاعی نداشته باشند و آن هم چماقداران دوران شاه است که مشهورترین آنها عبارتند از رمضان یخی، طیب، شعبان بی مخ، برادران هفت کچلان و لات و لوتهایشان که هر وقت نظام شاه نیاز داشت پول داده می شد و آنها می ریختند توی خیابان ها مردم را می زدند و در مواردی هم می کشتند، روزنامه ها و دفاترشان را می شکستند و بهم می ریختند. در همین دوران ما هم چماقداران رضا پهلوی در تظاهرات با انواع و اقسام قلدری، تظاهرات مردمی را تصاحب کرده و و با همراهی پرویز ثابتی و همکارانش و با در دست داشتن آرم ساواک، شعارهای مختلف سلطنتی از جمله
شاه، شاه جاوید شاه // ایران فقط رضا شاه یا
رهبر ما پهلویه // هرکه نگه اجنبیه را سر داده و هر کسی که خارج از آن شعاری و بویژه شعار مرگ بر ستمگر // چه شاه باشه چه رهبر و یا «نه سلطنت نه رهبری // دموکراسی برابری» و از این قبیل شعارها سر می دادند و یا اگر تابلوئی در دست داشت، مورد حمله، کتک و یا توهین قرار داده می شد. وجود آرم ساواک و پرویز ثابتی و بعضی دیگر از همکارانش در تظاهرات خود علامت و نشانه هم برای سلطنت طلبان و هم برای مردم است.
قصد براین بود که در مورد مسمومیت زنجیره ای که چند ماهی از شروع آن می گذرد، و بویژه دختران دبستانی، دبیرستانی و دانشگاهی را هدف گرفته است. توسط هر گروه، دسته و یا سازمانی که باشد، بدون دست داشتن رژیم مطلقه غارتگر به نوعی با چنین وسعت مدتی امکان پذیر نیست که از جمله به نوعی انتقام گرفتن رژیم مطلقه غارتگر از شرکت کنندگان در جنبش «زن زندگی آزادی» است وهم تاراج اموال عمومی کشور تحت نام مولدسازی، داراییهای دولت با مصوبه سران قوا و تأیید رهبر غارتگران ومصونیت قضایی دادن به یک هیأت ۷ نفره جهت اجرای آن و نیز هم در مورد وضعیت جنبش «زن زندگی آزادی» نکاتی ذکر شود. اما به دلیل طولانی نشدن، به نوبتی دیگر موکول می شود. و با این چند بیت سروده، به کلام خاتمه داده می شود.
این جنبشی که آید از آن حق و زندگی // اندر تصاحبند، این خود فروختگان
اندر فناست ملت قی کرده خورده را // گر خون بنالد اهل نظر باشد این روا
صادق توغم مخور که غرب پرستان بی وطن // بر گور، آرزوی سلطنت پهلوی برند
نمایه و یادداشت:
1-https://iranglobal.info/node/181783
2- یک شبه ارتش صد و سی هزارنفریاش را از درون متلاشی کردند. خوب اگر او پادشاه از طرف ملت ایران بود و آن ارتش را برای حفظ کشور و حقوق ملت ایران ساخته بود، وقتی به او گفته شد باید استعفاء کند و روانه تبعید گاه شود، آیا نباید به بیگانگان میگفت: من از طرف ملت ایران، شاه مملکت هستم و بشما نیامده است برای من تکلیف معین کنید و حق ندارید از من بخواهید از مملکتم بروم ؟ آیا نمیبایست آن ارتش را که با خون و بودجه ملت ساخته بود، برای دفاع از وطن و نه سرکوب مردم، آماده میکرد و از حق و حقوق مردم کشورو مرزهایش دفاع میکرد؟
3-اگر عرق وطنداری داشت و شخصیت ملی، مرگ برای او در قیاس با آن تبعید خفتبار، شربتی گوارا بود. و او از امریه بیگانگان اطاعت کرد و خود را در اختیار آنها گذاشت تا به تبعیدگاهی ببرند که خود تعیین کرده بودند. او خود بهتر ازهمه میدانست همان کسان که او را بر اریکه سلطنت نشاندند، اینک به او دستور میدهند برود.
4- در سفر به کرمان و بندر عباس برای رفتن به تبعید گاه، شب هنگام به قم میرسد. حتی تولیت آنجا به او اجازه توقف نمیدهد. چنان مینماید که این خانواده به خدمتگزاری بیگانه خو کردهاند. چون پایه دستگاهشان را بیگانگان گذاشتهاند، خفت و خواری در برابر بیگانه، در رگ و خونشان جریان دارد. گویی پذیرش خفت و خواری و با بیگانگان هم دست شدن در این خانواده بصورت امری مستمر در آمده است.
5- ملت و سیاسیون هم با چشم دیگری به او نگاه میکردند. مثل بعضی از امروزیها که میگویند بر گذشته صلوات، آنها هم گفتند: گذشته گذشته است - برگذشتهها صلوات! نتیجه این شد که باز هم گذشته تکرار شد، منتها به دست کسان دیگر ولی با همان محتوی و با شکلی و سبکی دیگر.
6- جنبش ملی شدن صنعت نفت و کودتای 28 مرداد، سرهنگ غلامرضا نجاتی،- شرکت سهامی انتشار- 1366 - چاپ سوم، ص 481 .
7- پاسخ به تاریخ، محمد رضا پهلوی، ص 274.
8-آقای رضا پهلوی که در تاریخ 8 اسفند 1401 برابر با 27 فوریه 2023 در پارلمان بریتانیادر باره آینده ایران صحبت می کرد، گفت « به خاطر داشته باشیم که در 43 سال گذشته این اولین بار شه که دنیا با کسانی صحبت می کند که آلترناتیو رژیم ایران هستند. تا به حال همه گفتگوها با خود رژیم و نماینده هایش بوده و ما هم می گفتیم که برای پیدا کردن راه حل یک مشکل نمی شود با کسانی صحبت کرد که خودشان بخشی از آن مشکل هستند.»