روز یکشنبه ششم فروردین ۲۵۸۲/۱۴۰۲ پخش برنامههای رادیویی بیبیسی، بنگاه سخن پراکنی بریتانیا (British Broadcasting Corporation)، به زبان فارسی پایان یافت. بخش فارسی رادیو بیبیسی در سال ۲۴۹۹/۱۳۱۹ آغاز به کار کرده بود.
هدف از راهاندازی این برنامه به گفته ریدر بولارد Reader Bullard، سفیر وقت انگلیس در ایران، مقابله با شبکه فارسیزبان رادیو برلین بود که آلمانیها از طریق آن بر ضد متفقین در ایران تبلیغ میکردند. انگلیسیها بر این باور بودند که میتوان از طریق بخش فارسی بیبیسی افکار ایرانیان را به خود جلب کرد.
هنوز یک ماه از حمله آلمان به شوروی نگذشته بود که طرح اشغال ایران و رساندن تدارکات به شوروی از طریق ایران در دستور کار متفقین قرار گرفت و به موازات آن، لحن بیبیسی نسبت به دولت ایران، و رضا شاه که نماد آن بود، تغییر کرد و شاید اغراق نباشد اگر بگوییم به صورت یک ارگان پروپاگاند علیه رضا شاه در آمد.
در آغاز، مطالب و گفتارهای رادیو بیبیسی بیشتر درباره دموکراسی و قانون اساسی بود و به مصادیق اقدامات دیکتاتورمآبانه رضا شاه میپرداخت ولی فقط چند هفته بعد، پا را فراتر نهاد و برای تخریب چهره رضا شاه و برای تحریک مردم ایران علیه او، از شایعهپراکنی هم پروا نمیکرد. ﺩﺭ ﻣﺠﻤﻮﻉ، ﺍﻫﺪﺍﻑ ﻭ ﻣﺤﻮﺭﻫﺎی ﺑﺮﻧﺎﻣﻪﻫﺎی ﺑﺨﺶ ﻓﺎﺭسی بیبیسی ﺩﺭ زمان ﺍﺷﻐﺎﻝ ﺍﻳﺮﺍﻥ ﺩﺭ ﺷﻬﺮﻳﻮﺭ ۲۵۰۰/۱۳۲۰ را میتوان ﺑﻪ ﺷﺮﺡ ﺯﻳﺮ ﺟﻤﻊﺑﻨﺪی ﻛﺮﺩ:
ـ تبلیغات علیه ﺭﺿﺎﺷﺎﻩ ﻭ ﻋﻤﻠﻜﺮﺩهای او.
ـ ﻣﺸﺮﻭﻋﻴﺖ ﺑﺨﺸﻴﺪﻥ ﺑﻪ ﺍﺷﻐﺎﻝ ﺍﻳﺮﺍﻥ.
ـ ﺷﻜﺴﺘﻦ ﻣﻘﺎﻭﻣﺖ ﺍﻳﺮﺍﻧﻴﺎﻥ ﺩﺭ برابر ﺍﺷﻐﺎﻟﮕﺮﺍﻥ.
هدف از پخش این برنامهها تضعیف و تزلزل موقعیت رضا شاه بود و زمینهسازی برای پذیرش برکناری او. از این رو، انگلستان میبایست قبل از هر اقدامی، افکار عمومی ایرانیان را برای این تغییر و تحولات آماده میساخت.
بر این اساس انگلستان از طریق برنامه فارسی بیبیسی نوعی جنگ روانی به راه انداخت. ریدر بولارد، سفیر انگلیس در تهران، در خاطراتش نوشته است که اهداف و تاکتیکهای این برنامهها توسط او و «ان لمبتن Ann Katharine Swynford Lambton»، وابسته مطبوعاتی سفارت انگلیس در تهران طراحی و به لندن فرستاده میشد.
در اجرای این طرح، رضا شاه به فساد متهم، و موارد رفتارهای غیرقانونی او مرتباً گفته و تکرار میشد. ان لمبتون یکی از ایرانشناسان برجسته انگلیسی بود که نه تنها فارسی را خوب میدانست بلکه با برخی لهجههای محلی هم آشنا بود. روزنامهنگاران ایرانی دوران جنگ جهانی دوم و دوران نهضت ملی شدن نفت، او را «میس لمبتون» خطاب میکردند.
اسکندر صادقی بروجردی، پژوهشگر و استاد دانشگاه در انگلستان، در کتاب «تاریخهای بنیادی خاورمیانه Radical Histories of the Middle East» مینویسد: «... یادداشتی که ان لمبتن برای ریدر بولارد، سفیر بریتانیا نوشت، بر سیاست انگلستان در مورد رضاشاه عمیقاً تأثیر گذاشت. در این یادداشت، ان لمبتن استدلال کرده بود که اگر آلمانیها بتوانند در قفقاز شوروی را شکست دهند و به مرز ایران برسند، وجود رضا شاه در قدرت، برای منافع بریتانیا مرگبار خواهد بود زیرا اکثریتی از ایرانیان از ارتش آلمان استقبال خواهند کرد. برای پیشگیری از چنین اتفاقی، بریتانیا باید هرچه زودتر برای برکناری رضا شاه و تبعید او از ایران اقدام کند».
به نوشته صادقی بروجردی، وینستون چرچیل نخست وزیر و آنتونی ایدن وزیر خارجه انگلستان، سه هفته پیش از اشغال ایران، تحلیل لمبتن را پذیرفتند و تصمیم به برکناری و تبعید رضا شاه گرفتند.
در برنامههای بخش فارسی بیبیسی، مالاندوزی رضاشاه و دستاندازی او به املاک خانها و بزرگ-مالکان بزرگنمایی میشد و مورد انتقاد قرار میگرفت.
هم بیبیسی و هم مخالفان پهلوی در آن زمان میگفتند و تکرار میکردند که رضا شاه دهها و حتی صدها میلیون پوند در بانکهای خارجی پول دارد. کار به جایی رسید که دولت فروغی با استناد به گزارشهای بیبیسی در مورد یک حساب شش میلیون پوندی رضا شاه، از دولت انگلستان درخواست کرد این پول را توقیف کند و به ایران بازگرداند؛ که البته نه حسابی وجود داشت و نه پولی که بتوان توقیف کرد.
به گمان مسئولان سخنپراکنی انگلستان در آن زمان، متنفرکردن مردم از رضاشاه باعث میشد که نسبت به انگلیس نظر مثبت پیدا کنند و کمی از بدبینی آنها نسبت به این کشور کاهش یابد. در آن زمان بیبیسی با انتقاد هر چه بیشتر از رضاشاه، در حقیقت افکار عمومی را از پرداختن به مسئله اشغال کشور منحرف میکرد.
آنها رضا شاه را متهم میکردند که به آلمان هیتلری نزدیک شده و، به این ترتیب، برای انگلستان و شوروی خطر بالقوه ایجاد کرده است. این اتهام به کلی بی پایه و دروغ بود. در آغاز جنگ جهانی دوم، دولت ایران بیطرفی میان متفقین از یک سو، و آلمان و متحدانش از سوی دیگر، را با دقت بسیار رعایت میکرد. تا پیش از حمله به ایران، انگلستان و شوروی حتی یک یادداشت اعتراض به عدم رعایت بیطرفی به دولت ایران تسلیم نکرده بودند. تنها در هفتههای آخر پیش از حمله، از حضور اتباع آلمان در ایران ابراز نگرانی کردند.
مسئله حضور آلمانیها در ایران بهانهای بیش نبود. تبلیغات انگلستان و شوروی از خارج و در داخل کشور ادعا میکرد که هزاران مأمور آلمانی مشغول فعالیتهای سیاسی، جاسوسی و خرابکاری در ایران هستند ولی در واقع، جمع کل اتباع آلمان که در تابستان سال ۲۵۰۰/۱۳۲۰ در ایران اقامت داشتند، ۶۹۰ نفر بود که بیشتر آنها مهندس، تکنیسین، آرشیتکت و نمایندگان مؤسسات صنعتی و بازرگانی بودند. گزارشهای اطلاعاتی انگلستان هم همین آمار را منعکس میکنند و خودشان اعتراف دارند که رقم هزاران و دهها هزار آلمانی مقیم ایران اغراقآمیز است. در همان زمان، تعداد انگلیسیها در ایران ۲۵۹۰ نفر و تعداد اتباع شوروی ۳۹۰ نفر بود، یعنی در مجموع چهار برابر بیشتر از آلمانیها.
این اتهام دروغین نزدیکی دولت ایران رضا شاهی به دولت آلمان هیتلری به مذاق بعضیها آنقدر خوش آمده است که پس از گذشت ۸۰ سال همچنان آن را طوطی وار تکرار میکنند، شاید بی آن که بدانند آلت دست ان لمبتون و پروپاگاند بریتانیا شدهاند.
یک مثال دیگر؛ بر پایه گزارشهای محرمانه اطلاعاتی انگلستان که اکنون از طبقهبندی خارج شده، از نخستین روزهای اشغال ایران، شورویها از انتقال هر نوع مواد خوراکی از مناطق تحت اشغال خود، به ویژه از آذربایجان و گیلان و مازندران، به تهران و مناطق مرکزی جلوگیری میکردند و همه محصولات را به شوروی میفرستادند. انگلیسیها این را میدانستند اما بیبیسی میگفت دلیل کمبود مواد خوراکی در ایران این است که رضا شاه آنها را به آلمان فروخته و پولش را به جیب زده است! هیچ کس هم از خودش نمیپرسید در شرایط اشغال، مواد خوراکی از کدام راه توانسته است به آلمان صادر شود؟
یا، پس از استعفای رضا شاه و هنگام تبعیدش از ایران، بخش فارسی بیبیسی سروصدای فراوانی به راه انداخت که رضا شاه جواهرات سلطنتی را دزدیده و دارد با خود میبرد. مبتکر این کارزار تبلیغاتی علیه رضا شاه ان لمبتن بود. موضوع این اتهام به مجلس شورای ملی هم کشیده شد و کار به جایی رسید که شخصی مانند علی دشتی با اشاره به رضاشاه گفت: «... جیبهای او را هم بگردید».
برای رسیدگی به جنجالی که بیبیسی و مخالفان پهلوی درباره جواهرات سلطنتی به راه انداخته بودند، کمیسیونی با شرکت ۱۲ نماینده منتخب مجلس شورای ملی، ۴ نماینده از طرف دولت از جمله وزیر دارایی، رئیس دیوان محاسبات، هیئت نظارت بر اندوخته اسکناس بانک ملی ایران و رئیس بیوتات دربار سلطنتی به ریاست نصرالله تقوی، رئیس دیوان عالی کشور، تشکیل شد تا موجودی جواهرات سلطنتی را بازرسی کند. این هیئت پنج کارشناس جواهرات و سنگهای گرانبها را هم برای بررسی کیفیت جواهرات و ارائه نظر کارشناسی به همکاری دعوت کرد.
این کمیسیون نزدیک به یک ماه بعد، به مجلس شورای ملی گزارش داد که همه جواهرات سلطنتی و جواهرات پشتوانه اسکناس سر جای خود قرار دارند و همه جواهراتی که برای استفاده شاه و خاندان سلطنتی در مراسم رسمی از خزانه خارج شده، به موقع و سالم به خزانه بازگردانده شده است. علاوه بر این، رضاشاه همه هدایای نفیسی را که از دوره وزارت جنگ تا پایان سلطنت از تقدیمکنندگان داخلی و خارجی دریافت کرده، به خزانه سپرده است.
عباس میلانی، پژوهشگر و استاد دانشگاه استنفورد کالیفرنیا (Stanford) میگوید سندی را دیده که در آن، ان لمبتون به بیبیسی رهنمود میداد چگونه گزارش کمیسیون بازرسی را بیاعتبار جلوه دهند.
رضا شاه پیش از ترک ایران تبلیغات بیبیسی و اتهامات علیه خودش را شنیده بود. به همین دلیل، به نوشته محمود جم که رضاشاه را تا کشتی انگلیسیها همراهی کرده بود (در سالنامه دنیا ۲۵۲۰/۱۳۴۰)، و همچنین به گفته فریدون جم که با رضا شاه به جزیره موریس رفت (در گفتگو با پروژه تاریخ شفاهی ایران)، رضا شاه در بندرعباس به رئیس و مأموران گمرک دستور داد همه جامهدانهای او و همه همراهانش را با دقت بازرسی و همه اشیائی را که با خود میبردند، صورت مجلس و ثبت کنند تا روشن شود که هیچ نوع جواهراتی همراه شاه نیست و «... فردا نیایند بگویند که از ایران چیزهایی را برداشتند و بردند و حرفهایی دربیاورند». رئیس گمرک گفته بود من چنین جسارتی نمیکنم. رضا شاه گفت: «نخیر؛ اصلاً دستور میدهم که باید این کار را بکنید». فریدون جم میگوید: «ما همه چمدانها را در اتاقی حاضر کرده بودیم. مأموران گمرک آمدند همه را نگاه کردند و صورتجلسه کردند».
یک سال پس از اشغال ایران و استعفا و اسارت رضا شاه، به ان لمبتن، به سبب خدمات مهمی که انجام داده بود، نشان «امپراتوری بریتانیا Order of the British Empire» اعطاء شد.
در اجرای رهنمودهای ان لمبتن، در برنامههای رادیو بیبیسی بهزبان فارسی همچنین سعی میشد با تحقیر رضا شاه، حرمت او را در افکار عمومی بشکنند. یک بار مجتبی مینوی، کارمند بیبیسی، شعری، ظاهراً از یک شنونده، خواند که در آن از رضا شاه با عنوان «شاه صیفیکار بادمجانفروش» یاد شده بود. همین تاکتیک را ۳۸ سال بعد، در گرماگرم آشوبهای منتهی به انقلاب اسلامی، بار دیگر از بیبیسی شنیدیم که از محمدرضا شاه و شهبانو فرح با عنوان «شاه و عیالش» یاد کرده بود.
در خرداد ۲۵۱۰/۱۳۳۰، ان لمبتن بار دیگر به ایران بازگشت تا برای سرنگون کردن یک ایرانی دیگر برنامهریزی و فعالیت کند؛ برای سرنگون کردن محمد مصدق، نخستوزیر وقت که بر سر ملی کردن نفت ایران با انگلستان در افتاده بود.
در سال ۲۵۲۲/۱۳۴۲، وقتی آیتالله روحالله خمینی با اصلاحات ارضی و اعطای حق رأی به زنان به مخالفت برخاست و بازداشت شد، عدهای از هواداران او از جمله آیتالله مرتضی مطهری، آیتالله محمود طالقانی و مهدی بازرگان در قم جمع شده بودند تا کاری کنند که آیتالله خمینی به عنوان آیتالله العظمی و مرجع تقلید شناخته شود و به این ترتیب، دولت ناچار شود او را آزاد کند. ان لمبتن در پشتیبانی از مواضع و خواستهای این جمع، مقالهای در شماره ۲۰ مجله «مطالعات اسلامی» نوشت و منتشر کرد که آن زمان سروصدای فراوانی به راه انداخت.
Ann K. S. Lambton, "A Reconsideration of the Position of the Marjaʿ Al-Taqlīd and the Religious Institution," Studia Islamica, No. 20 (1964), pp. 115-135.
و سرانجام، ان لمبتن که در ۲۸ سالگی برای سرنگون کردن رضا شاه و در ۴۰ سالگی برای سرنگون کردن مصدق فعالیت میکرد، در ۶۵ سالگی موافق انقلاب اسلامی از کار در آمد.
از همان اوایل سال ۱۳۵۷/۲۵۳۷ بود که مردم برای آگاهی از وضعیت کشور به بخش فارسی بیبیسی روی اوردند و بنگاه سخن پراکنی بریتانیا شد تنها رسانه هدایت کننده افکار عمومی در ایران. نقش بیبیسی در انقلاب اسلامی را تنها در چند سطر نمیتوان توضیح داد. در این باره میشود یک کتاب جداگانه نوشت. خلاصه این که بخش فارسی بیبیسی دو کار را به موازات یکدیگر انجام میداد؛ بی اعتبار کردن محمدرضا شاه و تشجیع انقلابیون. در آن سالها، به پیروی از محمدرضا شاه که به روابط خارجی زیادی اهمیت میداد، برای مردم هم مهم بود که بدانند شاه از پشتیبانی خارجی بهرهمند هست یا نه. بیبیسی هر روز، به اشکال مختلف، به مردم ایران میفهماند که شاه دیگر مورد حمایت غرب نیست.
سالها بعد، در فرصتی که پیش آمده بود، این نقش ویرانگر را به باقر معین، رئیس وقت بخش فارسی بیبیسی یادآوری کردم. او قویاً تکذیب کرد و، برای اثبات حرف خودش، گفت میزان دقایقی که سخنان شاپور بختیار از بیبیسی پخش شد، بیشتر از خمینی بوده است. سخن باقر معین مغلطهای بیش نیست زیرا در اینگونه محاسبه، دقایق آنتن هواداران آیت الله خمینی و همه تحلیلگران مخالف شاه و بختیار هم باید در نظر گرفته میشد.
پسانترها فهمیدیم که خود محمدرضا شاه هم از رفتار بیبیسی به ستوه آمده بود و مرتباً از سفیر انگلستان، آنتونی پارسنز Anthony Derrick Parsons میخواست جلوی بیبیسی را بگیرند. او هم پاسخ میداد که در انگلستان رسانهها آزادند و دولت (که در آن زمان همه بودجه بیبیسی را تأمین میکرد) نمیتواند در کار رسانهها دخالت کند.
در آن زمان هنوز اینترنت و شبکههای اجتماعی و تلویزیونهای ماهوارهای وجود نداشت. به ویژه آنکه سر ساعت پخش اخبار از تلویزیون ملی ایران، اگر هم کارکنان انقلابی در پخش خبر اخلال نمیکردند، کارکنان انقلابی شرکت توانیر (تولید و انتقال نیرو) برق شهرها را قطع میکردند تا مردم نتوانند اخبار تلویزیون ایران را ببینند. تنها منبع خبری مردم ایران در آن ماههای پرآشوب انقلاب اسلامی، بیبیسی لندن بود. در چنان شرایطی، به راحتی میتوانید اهمیت نقش بیبیسی را دریابید. بیبیسی حتی فراخوانها و روز و ساعت و محل برگزاری تظاهرات علیه شاه را هم پخش میکرد، کاری که با ضوابط روزنامه نگاری حرفهای و بیطرفانه مغایرت دارد. این را من خودم شنیدم.
محمدرضا شاه خودش گفته بود: «بیبیسی بیداد میکند». سپهبد عبدالعلی بدرهای لرستانی، فرمانده گارد شاهنشاهی، توسط امیراصلان افشار، رئیس کل تشریفات دربار، به شاه پیام داده بود که ارتش امکانات فنی لازم برای پارازیت فرستادن و قطع برنامههای بیبیسی را دارد و اجازه خواسته بود چنین کند. شاه پاسخ داده بود: «به بدرهای بگویید که این کار در شأن ما نیست».
تا زمانی که در درون کشور سانسور برقرار باشد و رسانههای داخلی نتوانند واقعیتها را به آگاهی مردم برسانند، ایرانیان برای آگاهی از آنچه درون کشورشان میگذرد، ناگزیرند به رسانههای بیگانه روی بیاورند. آیا هیچ اندیشیدهاید که چرا فرانسویها، بلژیکیها، آلمانیها یا اتریشیها هیچ وقت به برنامههای فرانسه یا آلمانی رادیوهای خارجی گوش نمیکنند؟
رادیوی فارسی بیبیسی پس از ۸۲ سال سخنپراکنی به زبان فارسی بسته شد ولی تلویزیون فارسی بیبیسی، در کنار یک دوجین تلویزیون رسمی و غیر رسمی دیگر، همچنان به زبان فارسی برنامه پخش میکند و همه این شبکهها مخاطبان فراوان دارند. در چنین شرایطی، تنها توصیهای که میتوان به ایرانیها کرد این است که "شنوندگان عاقل"ی باشند.
آرمان مستوفی
"چه کند با دل چون آتشِ ما، آتش تیر"، مسعود نقره کار
این گوی! این میدان! ابوالفضل محققی