هر صبح با غریو هزاران جان عاشق که شب با شعار "زن، زندگی آزادی" کوچههای شب را به صبحی روشن و امیدبخش پیوند میدادند! سر از بالین بر داشتن!
همراه با مهساها، حدیثها، سرود آزادی خواندن. بارهنوردان عاشق که بر سر دار از شادی یک ملت ببهای جان سخن میگفتند هم صداشدن!
رویاهای تاریخی، آرزوهای سرکوب شده یک ملت رادر قامت بپا خاسته هزاران جان عاشق که آزادی را در زیبا ترین شکل آن که همانا متجسم شده دروجود زن این یگانه دردی کش در تمامی ادوار تاریخ در سیمای مادر، همسر، خواهر و دختربود دیدن!
با تمامی وجود به زندگی وزیبائی نهفته در بطن زندگی سلام دادن. شادی حیات را که تسلط حکومت نفرت انگیز جمهوری اسلامی آنرا از مردم دریغ کرده است! صلا دادن. رقص و پای کوبی را در برابر نوحه حکومتیان نهادن. بوسه راجای گزین نفرت ساختن.
آزادی این کلام مقدس دزدیده شده توسط حکومتهای مستبد را که سرشاری حیات است و ممد ذات! امید آفرین است و رهائی بخش جایگزین خفقان، دلسردی و نامیدی کردن.
دست در دست دیگر رهپویان آزادی نهادن، تلاش کردن! وصل کردن، اتحادی زیبا وتاثیر گذاربرای گذر از سخت راه هاایجاد نمودن.
مستحیل شدن در جمع! دیدن خوددروجود دیگری که چون تو سالها با آرزوی ساختن جامعهای خالی از استبداد، خالی از رنج، زشتی و ابتذال مبارزه کرده است. زیباست! فضائی که نیروی جوانی شور و فریاد هزاران جان عاشق آنرا عطر آگین ساخته! امید آفریده و بسیار بر کنار نشستگان را بر صحنه آورده است.
این خصیصه تمامی جنبشهای مردمیست. زمانی که پایههای حکومتی از غریو جانهای بتنگ آمده از استبداد، ازفشار زندگی تحمیل شده به زور سرنیزه، از اعتبار و مشروعیت از کف داده شده به لرزه درمیآیند! جنبش مردمی اوج میگیرد. مردمان بصحنه در آمده مشتاقانه در فضای ایجاد شده دنبال رهبرانی میگردند که قادر به راندن کشتی در گردابهای حاصل از مبارزه باشند.
کسانی که بتوانند در سیمای آنها صلابت، از خود گذشتگی، پایداری به عهد، قدرت چالش در برابردامهای نهاده شده بر سر راه را که دراشکال مختلف بر سر راه مدعیان بزرگ و کوچک رهبری نهاده میشودببیند! عمل کرد آنها را در برابر وسوسه هائی که اوج گیری مبارزه و حمایت مردم در آنها بوجود میآوردعیار زنند.
در شرایط افت جنبش وسرکوب حکومتی! دلیری و ایستادگی آنها بر سر پیمان با مردم را ببیند.
برای محک زدن مدعیان رهبری یک ملاک بیشتر نیست. آنچیزی جز دیدن منافع مردم نیست. حتی شده ببهای جان. چرا که بسیار جانها قربانی آن گردیده است. دیدن استواری مدعیان آزادی است در نبرد باحکومت اصلاح ناپذیری که از هیچ جنایتی برای بقای خود فرو گذاری نمیکند.
بر آمدهای انقلابی حتی با وجود سرکوب شدن وعقب نشستن نیروهای فعال در میدان! دستاوردهای معین خود را دارد. هر مبارزه وآمدن نیروهای خواهان تغیردر جریان عمل توانائی و ضعفهای جنبش را در معرض دید قرار میدهد.
نوع برخورد احزاب و جریانهای مدعی آزادی خواهی را در عمل مشخص آنها نسبت به مبارزه با حکومت، حرکت در راستای یافتن زبان مشترک با دیگر جریانهای مخالف رژیم برای دست یافتن به وفاق ملیرا مد نظر قرار میدهد. افرادرا احزاب و سازمانها رابا قرار گرفتن در ظرف قدرت که جنبش در اختیارشان نهاده موردبررسی قرار میدهد. بر خورد آن هانسبت به مسائل بغرنج پیش رومی سنجد و اعتبار میدهد.
حال آن زمان فرا رسیده که به نقد وبر رسی عمل کرد افراد، سازمانها واحزاب پرداخته شود. به نفش کسانی که در اوج روزهای جنگ وخون در میان شعار شور انگیز "زن، زندگی، آزادی"پیچیده شدن با جسم وجان زیبا ترین فرزندان این سرزمین! شعارهای انقلابی میدادند. کسانی که اهداف بزرگ یک جنبش انقلابی را به حصارهای کشیده شده بدور منافع گروهی خود تقلیل دادند.
منشور وبیانیه دادند. هزاران امید در دل مبارزان جوان ومردم تخت ستم آفریدند. اما خود در کشاکش در گیریهای فردی ومنافع حقیر گروهی پای بر عهد داده شده نهادند. بی آن که بر حاصل کار خود نظر کنند. افسوس، افسوس. ما هنوز بیماران گرقتار شده در چنبره یک شکست، یک توهم، یک ناتوانی، یک بی بضاعتی وتفرعن تاریخی هستیم که قادرنیستیم زیر یک سقف گرد آئیم ومتحدانه برای منافع یک ملت مبارزه کنیم. شکست ما پیوسته از همین بضاعت اندک، ادعای بزرگ و عدم یک پارچگی ما بوده وهست.
از زمزمه دلتنگیم، از همهمه بیزاریم
نه طاقت خاموشی، نه تاب سخن داریم
آوار پریشانیست، رو سوی چه بگریزیم
هنگامۀ حیرانیست، خود را به که بسپاریم
تشویش هزار «آیا»، وسواس هزار «اما»،
کوریم و نمیبینیم، ورنه همه بیماریم
دوران شکوه باغ از خاطرمان رفتهست
امروز که صف در صف خشکیده و بیباریم
دردا که هدر دادیم آن ذات گرامی را
تیغیم و نمیبُریم، ابریم و نمیباریم
ما خویش ندانستیم بیداریمان از خواب
گفتند که بیدارید، گفتیم که بیداریم.
من راه تو را بسته، تو راه مرا بسته
امید رهایی نیست وقتی همه دیواریم.
حسین منزوی
ابوالفضل محققی