Wednesday, May 3, 2023

صفحه نخست » ضعف گفتمان پنجاه و هفتی و رشد گفتمان ملی

qf.jpgاپک تایمز - عرفان قانعی فرد

این دوران شش یا هفت ماه اخیر را شاید بتوان گفت که نقطه عطفی بزرگ در تاریخ معاصر ما بود. خیزش‌‌‌‏ها و رستاخیز ملی، شکل جامع‌‌‌‏تری به خود گرفت. گرچه رسانه‌‌‌‏های مافیای پنجاه و هفتی در اروپا و آمریکا، با کمک گرفتن از تجزیه طلب‌‌‌‏ها و اصلاح طلبان حکومتی و چپ‌‌‌‏های پنجاه و هفتی، تلاش کردند که مطالبات سیاسی بیشتر به سمت و سوی مورد نظر آنان هدایت شود، اما نشد. نسل جوان باهوش، مانند نسل قبل در دوران ۵۷، سواری نداد و در میانه هیاهوهم حتی عروسک تراشیده و گفتمان جعلی ساخته و پرداخته را نپذیرفت. وقتی هم به مجاهد و تجزیه طلب و جمله مخالفان رهبری واحد ندادند، تو گویی که دست پشت پرده را دیدند.

قصد مافیای رسانه‌‌‌‏ای و نهادهای امنیتی وابسته به اصلاح طلبان، روشن بود. کالای فریب را تحویل دادن و همه را به حاشیه راندن و گوی سبقت را بردن و ۵۷ را دوباره رنگ کردن؛ و از اساس هم جریان موسوم به جمهوری‌‌‌‏خواهی می‌‌‌‏خواستند که بنا به رویا و دلخواه‌‌‌‏شان چیزی را معرفی کنند که حتی چهره‌‌‌‏ای و گفتمانی معتبر نداشت. اما کم کم ، عیان شد که زبان و فکر جوانان شیفته گفتمان ملی، چنین نیست. تو گویی نسل نو، شریک فکری شیادان از جمله تجزیه‌‌‌‏طلب و اصلاح‌‌‌‏طلب و ملی مذهبی و پنجاه و هفتی را نمی‌‌‌‏خواهند که حقه ساز کنند و در تاریکی استبداد نو، نگهشان دارد.

خواسته نسل جوان شرکت کننده در رستاخیزملی، بازیافت غرور ملی و هویت ملی ایرانی و ایرانی ماندن است. دیدند که نام شاهزاده و شخصیت و تفکر او، از حاشیه رانده شدن و به روز شدن را به همراه دارد و اینکه نماد پادشاهی‌‌‌‏خواهی ایرانی را با یک انسجام فکری دنبال کنند. درک کردند که این نماد قوی، بیانگر تفکر ملی است که در داخل کشور، رشد کرده است. قبل از بلوای ۵۷، مجتمع جنایت و خیانت همراهان خمینی، با دُهل و سُرنا، به دنبال عبا و نعلین یک مُلای حقه‌‌‌‏باز راه افتادند تا گفتمان ملی ایرانی را نابود کنند؛ اما نشد. بارها هم در تاریخ ۱۴۰۰ ساله، چماق به دستان دیگر، کردند اهتمام و نشد!

شاهزاده، یک ضد انقلاب است نه یک رهبر انقلاب ساخته و پرداخته شده توسط پنجاه و هفتی‌‌‌‏ها

امروزه روز هم جوانان به نیکی دریافتند که تغییر رژیم بر اساس گفتمان ملی امکان پذیر است وهمانطور که بارها گفته و نوشته‌‌‌‏ام، با اسلحه ایران دوستی و ناسیونالیسم می‌‌‌‏توان به جنگ گفتمان مذهبی و اسلامی مُلایان و اختاپوس مذهبی رفت. در این آشفته بازار و مافیای قوم یاجوج و ماجوج، این گفتمان ملی گرایی است، که رمز پیروزی است. بارها هم در تاریخ، جواب داده است.

راستی چه کسی به ایرانیان جوان غرور ملی و هویت ملی دوران پرشکوه تاریخ را باز می‌‌‌‏گرداند؟ بازرگان، بنی صدر، مصدق، رجوی، یزدی، خاتمی، منتظری، کروبی ، موسوی، نگهدار، مهاجرانی، فدائیان خلق، ستاره سرخ، لاجوردی، شریعتی، سروش، موحدین اسلامی و ...؟ هیچ کدام!

تشکیلات مافیایی رسانه‌‌‌‏های لندنی هم در گِل ماندند. لیست سانسور و فهرست سیاه مهمانان هم پاسخ نداد. طرح‌‌‌‏های شوم سردبیران اصلاح‌‌‌‏طلب و ملی مذهبی و چپ و تجزیه‌‌‌‏طلب هم پاسخ نداد. تماس مستمر و مستقیم جوانان با گفتمان ملی، همه آن نقشه‌‌‌‏ها و حقه بازی‌‌‌‏ها را به هم ریخت. حتی آرایش صحنه سیاسی به هم خورد و باز هم جنبش پادشاهی‌‌‌‏خواهی سربلند ماند و همه شیفتگان ۵۷ در پشت یک قارچ یک شبه پنهان ماندند تا شاید تفکر پادشاهی ایرانی را حذف کنند. اما زهی خیال باطل!

شاهزاده، شهریار ایران و نماینده سامانه کهن پادشاهی ایرانی و یک نماد ملی و شخصیت استثنایی است. یعنی در تاریخ جهان، هر کسی - لایق نبوده که تاج سلطانی را به عنوان شهریار زمان بر سرش داشته باشد.

گاه در یک شخص می‌‌‌‏توان هم آرزوها را یافت و هم حاکمیت مردم در ایران (مردم سالاری) را دید. نمی‌‌‌‏شود یک اندیشه معتبر تاریخی را با شامورتی‌‌‌‏بازی رسانه‌‌‌‏ای و سانسورو گروه بازی، حذف کرد. ساختار پادشاهی ایرانی، توسط مُلای وحشی هم از بین برده نمی‌‌‌‏شود؛ عرب و مغول و تاتار و ترک و خزر و روس و صدام هم نتوانستند.

شاهزاده، یک ضد انقلاب است نه یک رهبر انقلاب ساخته و پرداخته شده توسط پنجاه و هفتی‌‌‌‏ها. بطور مشخص و مجزا هم باید گفت: بضاعت امروز دشمنان طیف ملی و پادشاهی توام با مغزشویی رسانه‌‌‌‏ای چیست؟ هیچ!... جریان فراگیر و نیرومند طیف ملی و ایران‌‌‌‏گرا را نمی‌‌‌‏توان مختل، مضحمل یا گمراه کرد. پرچمداران و وفاداران به گفتمان پنجاه و هفتی هم می‌‌‌‏دانند که رسانه‌‌‌‏های هدف‌‌‌‏دار خواستند عروسک جا بیاندازند و به جای تشکل مردمی و تفکر حمایتی، نمایشنامه‌‌‌‏ای را قالب کنند. اما زمان براندازی که مشخص نیست، هست؟ مهار در دست چه کسی است؟ گروه دارای فلسفه سیاسی. نه عروسک رسانه‌‌‌‏ای و کوتوله سیاسی دولت‌‌‌‏های اجنبی. بازی اتحاد نیم بند و شُل هم ره به جایی نبرد و نمی‌‌‌‏برد. چون از اساس، مقوایی است که در هر حرکت شطرنج، فرو می‌‌‌‏ریزد. آنچه ریشه دارد، خواهد ماند.

آخر الامر، نهاد اشغالگر و پر سفسطه پنجاه و هفتی و لباس ناموزون جمهوری اسلامی، فرو می‌‌‌‏پاشد. در این فضای پر آشوب و آشفته، برقراری حاکمیت مشروطه و قانون‌‌‌‏مداری را باید در کجا جست؟ کدام روشنایی فانوس است که خاموش نمی‌‌‌‏شود؟

رابطه‌‌‌‏ای بین اسلام پنجاه و هفتی و تمدن ایرانی نبود. ضحاک‌‌‌‏نام زشت‌‌‌‏روی یا مُلای شیعه ، میدان‌‌‌‏دار شد... برخی هم لباس ناموزن جمهوری به تن او کرده‌‌‌‏اند ... و دم از عقلانیت اسلام و مشروعیت پنجاه و هفت زدند ... کوره راهی را نشان دادند ... اما شاهراه تمدن ایران را منحرف کردند و خود در کشورهای پادشاهی جهان، پناهنده شده‌‌‌‏اند. بیماری پهلوی ستیزی در شیفتگان سانسور و بایکوت فرهنگ پادشاهی مدعیان مکتب نرفته سیاسی که معنی رابطه پادشاهی‌‌‌‏خواهی و وطن‌‌‌‏پرستی و قانون را نمی‌‌‌‏دانند، شگفت نیست. بوالعجب، جملگی شیفته و شیدای ۵۷ هستند و بس! گروهی هم با شعار بی‌‌‌‏معنی، بدون داشتن هر اصول اخلاقی و انسانی و تعهد به آب و خاک ایران، بخاطر عدم تجربه سیاسی و عدم درک سیاسی، شیفته هیاهوی سیاسی و غوغاسالاری رفته‌‌‌‏اند. در غوغا سالاری هم نمی‌‌‌‏شود فرهنگ سازی کرد، نمی‌‌‌‏شود به رد پای فرهنگ و اصالت فرهنگ و تمدن یک جامعه حمله کرد.

یک زمانی، با فروریزی کاخ ساسانی، خرد‌‌‌‏گرایی و دانش و فلسفه از کشور رفت. در ۵۷ هم هویت ایرانی را فراموش کردیم. ایران بی‌‌‌‏هویت شده است. برای یافتن حلقه مدنیت کهن در تاریخ در زیر خاک باید گشت. حلقه اتصال تمدن ما کجاست؟ در تاریخ تمدن گم شده؛ در عظمت تمدن این جغرافیا دنبال چه هستیم؟ شاه اسماعیل صفوی که ۳۰ هزار نفر را به عنوان محاربه با خدا کشت؟ یا امیر تیمور گرگانی -حافظ قرآن در سلسله تیموریان- در ۴۷ قتل عام به نام اسلام ۴۰ هزار تن را سر برید و مناره ساخت و ۷۰ هزار نفر را در اصفهان کشت؟ یا شاه سلطان حسین،ننگ تاریخ شاهی ما؟

ایران در بربریت گم شده و در آتش ایدئولوژی، سوخته و اکنون، خاکستری برجای مانده است. نسل جوان فرزانه فانوس به دست به دنبال این گمشده باید باشد.

شاید اغراق نباشد اگر بگویم توضیحِ جامعه‌‌‌‏ی ایران بر اساسِ مقولات و درکِ اروپاییِ آن نه تنها به شناخت از تاریخ و فرهنگمان کمکی نکرده است؛ بلکه به آشفتگی فکری بیشتری دامن زده و ما را از یک نتیجه‌‌‌‏گیری تاریخی و حقیقی دور کرده است و متعاقباً راهگشای حکومت‌‌‌‏های جبّار بوده است.

فردوسی، خیام، سنایی، نظامی و ناصر خسرو عمق فاجعه را فهمیدند. به آن تاریخ و ادب اشاره کنیم: فرزانگان بزرگ ایران جانمایه حیات ما هستند و باید زیر ساخت جامعه برای رویش تمدن باشد نه اینکه به آن آسیب برساند و نابودی تمدن را شاهد بود. اما شیفتگان و وفاداران ۵۷ چنین کردند.

متاسفانه با این ماجراهای تلخ تاریخی، ایران به سمت نابودی و تاریکی پیمود و سیر قهقرایی را طی کرد. بنا به تاریخ ما: پادشاهی ایرانی، در واقع عصاره تمدّن ایرانی است. اما انگار در عظمت تمدن این جغرافیا، اندیشه پادشاهی ایرانی در تاریخ تمدن ما گم شده است و شاید در اعماق اقیانوس باید جست.

ایران جایگاه خاصی در چرخه تمدن و دانش جهان داشت؛ اما از ۱۳۵۷ از گردونه خارج شده است. آن هم در یک خودکشی دسته جمعی با توطئه مشتی تروریست و دست‌‌‌‏بوس اجنبی. مدارس را خالی و گورستان‌‌‌‏ها را پر کردند. در بازار پاک باختگان هم دم اسلامی می‌‌‌‏زنند!

اما ایجاد گفتمان پادشاهی‌‌‌‏خواهی، بدان خاطر است که دارای برنامه است و تفکر مشخص و انسجام فکری دارد و پادشاهی‌‌‌‏خواهان، بنا به پادشاهی ایرانی و آئین شهریاری، در مقابل بقیه این جریان‌‌‌‏های مسموم است. از نظر فکری باید با این افکار مخرب، مقابله کرد و ثبات قدم داشت تا کم کم جامعه جوان، آگاه‌‌‌‏تر شوند. موقعیت نابی است این ایام.

باید نسل جوان بدانند که در پشت پرده نمایش بی وطن‌‌‌‏ها، عوامل اجنبی و استبداد زمانه خُفته‌‌‌‏اند. چون از "گفتمان ملی؛ ظرفیت‌‌‌‏های جنبش پادشاهی‌‌‌‏خواهان برای عبور از نظام شرّ؛ تغییر آرایش نیروهای سیاسی پس از فروپاشی منشور"، احساس خطر کرده‌‌‌‏اند. هیچکدام از اردوگاه‌‌‌‏های سیاسی مقابل جریان وطن‌‌‌‏پرستی، یک پارادایم پساجمهوری اسلامی [چشم انداز پس از فروپاشی] نداشته و ندارند. واقعیت آنجاست که، وطن پرستان پادشاهی‌خواه، تجربه زیستی و الگوی تاریخی دارند؛ نه مجموعه اصلاح‌طلبان، ملی مذهبی، تجزیه‌طلبان، مشروطه جعلی و چپ‌‌‌‏های تروریست که در پی تولد دوباره جمهوری اسلامی و عدم عبور از گفتمان هرز پنجاه و هفتی و عدم توسعه فکری هستند.



Copyright© 1998 - 2024 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: info@gooya.com تبلیغات: advertisement@gooya.com Cookie Policy