Monday, May 29, 2023

صفحه نخست » دلشوره من، سیروس فیروزیان

aghvam.jpgدر آغاز، آنچه می نویسم بدور از ذره ای تعصب و جانبداری، برامد نگرانی و دغدغه ای جدی، و تنها برگرفته از صمیمیت قلبی من است؛ صداقت و خلوص من به آرمان ملی و تواضع و احترام به اراده ملت بزرگ ایران. روشن است که خواست منطقی و طبیعی همه اقوام ایرانی بویژه هموطنان فهیم کرد و بلوچ و آذری، چیزی جدای از خواست ملت یکپارچه ما نیست. هر آینه، ارادت صادقانه من به شاهزاده رضا پهلوی از آنروست که این بزرگوار همواره خواسته ملی و فراجناحی باشد تا مبادا شائبه تک روی و کیش پرستی سد راه انقلاب بشود. امید من همانا همفهمی و همگرایی میان پادشاهی خواهان، جمهوری خواهان و احزاب قومی ماست.

حال، آنچه با اپوزوسیون رژیم می خواهم بگویم:

این روزها رفتار ناشایست و بدور از ادب مدنی و منطق سیاسی از سوی دو باند کوچک - به اصطلاح- اپوزوسیون، به فضای بی اعتمادی در بدنه کنشگران درون و بیرون کشور دامن زد. تارگت اصلی، زدن دو سرمایه سیاسی انقلاب بوده است؛ شاهزاده رضا پهلوی و یک رهبر کرد ایران. نمی دانم، چرا برخی خودشان را بچه پیغمبر دانسته و تنها بدنبال خرده گیری از دیگرانند. به چه بها و بهانه باید شک کرد که باطن شاهزاده بیگانه از گفتار و رفتار ظاهر اوست؛ جدا از منش صمیمی، ملی و دمکراتیک ایشان؟ به کدام نشانه کردهای ما را ضد ملی و ضد ایرانی می خوانند؟ پشت این فضا سازی مسموم چه نیتی نهفته است؟ آیا گیر کار و دلیل واگرایی اپوزوسیون از سوی شاهزاده و یاران ایشان است؟ آیا اصرار اقوام ما بر حقوق محلی خود در چارچوب دولت-ملت ایران، انگیزه وسواس بیمارگونه است؟ نقادی خوب است؛ اما، این ریز بینی ها رنگ و لعاب نقادی ندارد؛ جدال دشمنانه و بهانه تراشی است.

اگر رادیکالیسم منفی راست پادشاهی خواه استخوان در گلو شده، آیا به همان اندازه نباید افراط گرایی چپ را بهانه نزاع و واگرایی اپوزوسیون دانست؟ با رجز خوانهای متعصب که خود را نمایندگان اتنیک ایرانی می دانند و شاهزاده را با تحقیر پالانی می خوانند و از حوادث شوم سال‌های ضعف دولت- ملت ایرانی با احساسات مزورانه صحبت می کنند و از حذف می گویند چه باید کرد؟ آیا می توان آنها را ناچیز و نادیده گرفت و تنها از رضا پهلوی، جداسری از افراطی های شاه الهی را انتظار داشت؟

امروز، رادیکالیسم منفی با نقاب ناسیونالیزم ملی و ناسیونالیزم قومی، آگاهانه یا ناآگاهانه، مانع همگرایی انقلابی شده است.

من در کناره پایانی اپوزوسیون، دورادور فعالم و نمی دانم چه نوع گفتگو و ارتباطی بین عقلای مشروطه خواه و جمهوری خواه پیگیری می شود و اینکه آیا حزب مشروطه تا چه میزان روی شاهزاده و افکار و تصمیمات ایشان نفوذ دارد. روشن است که شاهزاده هم مقبولیت نوستالژیک دارد و هم ویژگی های خوب شخصیتی که باید روی آنها تأکید شود.

واقعیت آن است که ایشان بارها حساب خودش را با حساب افراطی های سلطنت طلب جدا کرد و همیشه آنها را شماتت کرد. شاه الهی ها یعنی همان گروه کوچک بی مغز، بی منطق، بی مطالعه، بی تجربه و بی مسؤلیت که علم سلطنت تمامیتگرا را بر دوش می کشد دارد به انقلاب مدرن ملت ضربه می زند. دارد آب به آسیاب رژیم می ریزد. اما، من حساب این دسته ناچیز را از جمع بزرگ مشروطه خواهان عاقل و سالم جدا می دانم.

من در متن گفتگوها و تماس ها نیستم تا بدانم گره کار کجاست. نگرانم که آیا خیال شومی، فتنه ای، باز ساخت دیکتاتوری در کار است؟

کودکی، نوجوانی و جوانی نسل من با دست بدست شدن دیکتاتوری شاهی و ولایی بباد فنا رفت و ما نمی خواهیم دو کابوس تمامیت خواهی شیخ و شاه بازتولید شود. همچنین، نگرانم که در گرد و خاک دعوای بی سرانجام و بدفرجام چپ و راست اپوزوسیون، بندبازان رژیم، فرصت یابند تا نقابشان را عوض کرده خود را متاعی غلط انداز به ملت بفروشند؛ ملتی که خسته و درمانده شده و شاید در این برهه از زمان، بیشتر حوصله و توان استقامت انقلابی ندارد. بهوش باشیم که اگر چنین باشد، روس و اروپا، و شمال و جنوب خاورمیانه، در فقدان عزم یکپارچه ما، بدش نخواهد آمد و شاید خوشش هم بیاید که آنچه ما نمی خواهیم بشود؛ یک تغییر چهره با کمی رتوش روش حکومتی در ایران!

من یک جمهوری خواه هستم؛ اما نه خواهان باز تولید یک الیگارش فاسد، یک جمهوری مذبذب، زایش نوعی معیوب از جمهوریت و ملی گرایی صوری از شکم ولایت نکبت.

اینجاست که می گویم، شاهزاده نباید درنگ کند و شایسته است بی پرده و بی تعارف و سخت تر از پیش در برابر فاشیست های شاه الهی موضع بگیرد و با تند ترین واکنش، آنهایی را که نمی خواهند از روش حذفی و مطلق گرایی دست بکشند از شخص خودش دور کند و از آن دسته بیزاری بجوید. اما اینکه کسی بگوید شاهزاده بجای افراطی ها و برای کارهایی که هیچ دخلی در آن نداشته عذر خواهی کند، خواسته ای بدور از انصاف و اجحاف آمیز است.

حال که صف بندی ها روشن می شود، راست و دروغ روی سطح می آید؛ و ملت، دوست و دشمن را می شناسد. باری، یک انقلاب آگاهانه، زمانبر است. انقلاب مشروطیت هم دست کم دو نسل تمام را هزینه کرد. اما، ما در کجای این زمان، بروز خواهیم شد؟ من نگرانم از آنروزی که در پی این سال‌های بر باد رفته، از پس این ایستایی بیمارگونه، پیران انقلاب تکیده شوند و ناگاه کار بیافتد دست کسانی عصبی احساسی، از قماش آنها که از دیوار سفارت پریدند و ریدند به همه آرزوها و آرمان های صد ساله ملت.

آیا عقلای قوم نمی بینند برخی که نیاتشان بسیار مشکوک است و معلوم نیست سرشان به کدام آخور بسته شده، در هر دو طیف چپ و راست افراطی، عزم جزم کرده اند تا به سبک خودشان شاهزاده را بدنام سازند؟ در همین فضای مسموم، رهبران کرد ما نیز از تیر کین بدخواهان خشک مغز در امان نبوده اند. اگر چنین بماند، فردا نوبت چهره های دیگر اپوزوسیون خواهد بود و این صد در صد به ضرر انقلاب ملت و بسود رژیم نکبت است.

خیلی ساده بگویم، باید سه گانه حزب مشروطه، شورای تصمیم و شورای گذار خطر نزاع را جدی گرفته و اگر باید شاهزاده را آگاهی دهند، وقت را تنگ ببینند و نگذارند کار به دست افراطی ها بیافتد.

می خواهم بگویم هیچ جریان سیاسی به تنهایی نمی تواند با رژیم هار آخوندی-سپاهی درافتد. اگر چنین بود، تا کنون صد بار می بایست رژیم فرو می افتاد. باور کنیم تا روزی که بتوانیم در ایران گردآییم، هیچ حزب و طیف سیاسی نمی تواند در قامت آلترناتیو رژیم برآید؛ چنین خیالی نه درست است و نه شدنی. در وضعیت کنونی و تا فروافتادن رژیم، هیچکدام از دو طیف سلطنت طلب و جمهوری خواه نمی تواند اقبال اکثریت ملت را بدست آورد. اقبال ملی آنروز بدست خواهد آمد که در فرایندی آزادانه و متمدنانه مواضع ساختاری در پیشگاه ملت به بحث گذاشته شود و در انتخاباتی سالم، ملت به خواست خود رأی دهد.

من بعنوان یک جمهوری خواه فدرالیست، یک ایران امروزی می خواهم. ایران زمان رضا شاه در وضعیتی بود که اراده آهنین و حکم رضا شاهی تنها راه نجاتش بود؛ و آن بود که عقلای ملت، یکدست، سیاستش را پسندیدند تا تاریخ مدرن ما او را رضا شاه بزرگ بخواند. بنظر من، اکنون زمان آن است از اشتباهاتی که دست کم از دهه پنجاه به اینسو، از دو سوی ملت و سلطنت، شده درس بگیریم و دوباره خوابی نبینیم که تعبیرش جدایی ها و دربدری ها بشود! امیدوارم روزی بیاید که مثلا یک کرد سنی و یا بی دین بتواند ریاست دولت ایران را بدست بگیرد و یک بلوچ در جایگاه سخنگوی مجلس ملی باشد. برفراز پارلمان ها و دولت های استانی، پرچم های ملی و محلی افراشته شود. هر استان و شهرستان ما هویت بومی خود را همسنگ هویت ملی، آزادانه و متمدنانه پاسداری کند و بتواند بخواست مردم بومی و با بودجه محلی خود مدارس به دو زبان ملی و محلی برگزار کند.

پیشتر گفتم و باز هم می گویم، من نگرانم که اگر اپوزوسیون خودش را اصلاح نکند و نجنبد، عناصری از درون رژیم بازی را بدست گیرند؛ یک کودتای سیاسی مرموز وابسته، با نام و بزکی نو برای این جمهوری نفرین شده؛ حالا یا با مدل یلتسینی که در نهایت الیگارش پوتینی را بر کشور حاکم خواهند ساخت و یا با مدل گورباچفی یک گذار مذبذب بی ریشه را پی خواهند گرفت تا شاید زمان بخرند و ببینند چه می توانند بکنند.

مردم خسته و کلافه اند و دیگر حوصله و وقت آن را ندارند که به بازی های جاه‌طلبانه و فرصت سوزانه اپوزوسیون دلخوش باشند!

آیا اپوزوسیون از ناکامی اصلاح طلبان، همان منافقان حکومتی، درس نگرفته است؟ آیا اپوزوسیون می خواهد مانند اصلاح طلبهای رژیم، وقت کشی و فرصت سوزی کرده به حضور جانانه و امید ملت خیانت کند؟!

مردم می گویند آیا اپوزوسیون براستی می خواهد به انقلاب آنها کمک کند و قدمی درست بردارد؛ یا به غرب نشینی و سخن سرایی بیهوده دلخوش است. چرا اپوزوسیون نمی تواند روی طرحی درست و فراگیر برای برون رفت از این ایستایی توافق کند؟ اگر نمی خواهد و یا نمی تواند، پس ملت را به خیر آن امید نیست، شر مرساند!



Copyright© 1998 - 2024 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: [email protected] تبلیغات: [email protected] Cookie Policy