Wednesday, Jul 26, 2023

صفحه نخست » آقای رضا پهلوی، "سخن‌ها به کردار بازی بود"؟ نیکروز اعظمی

Nikrooz_Azami_5.jpgمقدماً یک حکایت و یک رویداد واقعی از فردوسی را یادآور می‌شوم. فردوسی در حکایت از سه پر نجات دهنده سیمرغ، سخن دارد. سیمرغ آنها را به زال می‌دهد و از وی می‌خواهد در صورت تنگنایی هر یک از آنها را بسوزاند تا وی به یاری‌اش آید. دو پر سوزانده می‌شود اما از پر سوم خبری نیست و مفقوده است. پر سوم سیمرغ در این داستان حماسی و اسطوره‌ای را برخی باستان پرستانِ سلطنت طلب در نزد رضا پهلوی دیده و از وی می‌خواهند تا برای نجات ایران آن را بسوزاند. و در ارتباط با آن "رویداد واقعی" نیز، فردوسی از زبان نامه رستم به برادرش در جنگ قادسیه که نگران آن است، سخن می‌گوید که چند بیت آن چنین است: از ایـــرانی و تــرک و از تــازیــان/ نژادی پـــدیـــد آیـد انــدر میان/ نــه ایــران، نـه ترک و نـه تازی بود/ سخنها بـه کــردار، بــازی بـــود. "سخن‌ها به کردار بازی بود" این بیت از شاهنامه به معنای گفتارها (سخن‌ها) با انجام (کردار) بیان می‌شود، است. هرگاه سخن با کردار همگن و همراه نباشد پای بازی سخن در میان است. "بازی" در اینجا معنی تضاد یا تفاوت میان سخن و کردار است. با طرح یک پرسش می‌پردازم به توضیحاتی چند از عملکرد منفی رضاپهلوی بر اثر فشار گروهی سلطنت طلبان. پرسش این است: امضاء رضاپهلوی حداقل زیر دو سند یکی "پیمان نوین" و دیگری "منشور مهسایی" موجود است که در آنها از دو مفهوم بسیار مهم یکی همبستگی متکثر ایرانیان به مثابه مجمعی فراگروهی و دیگری سکولاریسم سخن رفته است؛ آیا رضاپهلوی با پس گرفتن امضاء خود حداقل از "منشور مهسایی" بر اثر فشار سلطنت طلبان و ترک "همبستگی مهسایی"، می‌خواهد پر سوم سیمرغ را یکه و تنها به آتش کشد و اگر اینطور است که عملش همین را نشان می‌دهد، پس "سخن ها"یش در "پیمان نوین"، "به کردار بازی بود" اینطور نیست؟ عملکرد ایشان را سنجه می‌کنیم.

آقای رضا پهلوی، راقم این سطور کسی ست که همواره تلاش کرده تا خود را از بلوک بندی سیاسی ایرانیانِ داخل و خارج که محافظه کاری و فرقه گرایی بر آنها حاکم است محفوظ بدارد. درست به خاطر چنین محافظتی بوده که توانسته با دور ماندن از آن محافطه کاری به شناخت مستقل از عملکردِ انفرادیِ شخصیت هایی که بعداً "همبستگی مهسایی" را تشکیل داده بودند، برسد. از اینرو از این همبستگی به شدت دفاع کرده و تأثیر بسیار مثبت آن را به عینه در میان ایرانیان شاهد بود. تا این مقطع، گروه‌های ایرانی بسیاری پیشنهاد همبستگی شما مندرج در "پیمان نوین" را صادقانه دیده و با امید در ایجاد همبستگی ایرانیان، به صحنه آمدند. پرنده همبستگی بال گشود، به پرواز در آمد و در حال اوج بود که ناگه صیادِ در کمین نشسته تیرش را بسویش رها کرد و متأسفانه بر جانش نشست و از پای در آوردش. "همبستگی مهسایی" را می‌گویم.

آقای رضاپهلوی، پس از انتشار "پیمان نوین" از سوی شما، "منشور مهسایی" و نیز همبستگی به همین نام امیدهای بزرگی را در میان ایرانیان برانگیخت. ترکیب شخصیت‌ها در آن همبستگی بالحاظ خوشنامی و نفوذ اجتماعی در بستر جامعه جوان ایرانی، بینظیر بوده و در صورت ادامه کاری، شخصیت‌های دیگر را هم می‌توانست به خود جلب و جذب کند. شما تحت فشار نیروی سلطنت طلبان و برخی جمهوری خواهان که هر دوی این گروه‌ها هم دستشان خالی است و هم فهم‌شان و هم از این بابت در بازی عوامل تفرقه افکنانه حکومت همراه شده بودند، هنوز مرکب مفاد "منشور مهسایی" که خودتان یکی از تنظیم کنندگانش بوده‌اید خشک نشده بود که از آن همبستگی اعلام خروج کردید!! آیا نمی‌دانستید که همبسته شدن ایرانیان یعنی ایجاد مجمعی فراگروهی و فراجناحی که تحت همین عناوین از "همبستگی مهسایی"، خارج می‌شوید؟

آقای رضاپهلوی، آن رویش تبدیل به ریزش شد و اکنون فقط انگشت شمار افراد در قامت نیروی فشار که با عربده مستانه زمینه خروج شما را از آن همبستگی فراهم آورده بودند، شده‌اند آدمهای دور و برتان! همچنین با خروج برخی دیگر از آن همبستگی و نهایتاً زمینگیر شدن آن، همان آدم‌ها لمپن وار بازی "کلاغ پر" راه انداخته‌اند. بسیاری از کسان که فکر همبستگی ایرانیان بعنوان فعالیت سیاسی فراگروهی، را در سر می‌پروراندند و هم از این بابت از "پیمان نوین" و "همبستگی" و "منشور مهسایی" حمایت کردند، اکنون با شکست دادن این همبستگی از سوی شما، از شما روی برتافتند. آیا این را متوجه هستید؟ آنچه حداقل برای خودم مطرح بوده صرف شخصیت سکولار و آزادیخواه شما نبوده که کم نیستند چنین شخصیت هایی بلکه موقعیت خانوادگی شما بوده، که این موقعیت می‌توانست راه را برای همبستگی ایرانیان و نجات ایران از شّر هیولای اسلامی بگشاید.

آقای رضاپهلوی، یکی دیگر از همین آدم‌های فشار اصلاً همبستگی ایرانیان را منکر شده و بنام قانون اساسی مشروطه، شما را شاه می‌خواند که گویی "انقلاب زن زندگی آزادی" موظف است تا این شاهی را پذیرفته و با دست خود تاج را بر سرتان کند! از تب ایرانیت چنان گُر گرفته که حتا واژگان جهانشمول چون "سکولاریسم" را برای آینده نظام سیاسی ایران منکر است! تفرقه از این بالاتر؟

آقای پهلوی، آنچه در ایران امروز می‌گذرد از یک سو وضعیت انقلابی زن زندگی آزادی است و از سوی دیگر تحمیل روش‌های آنارشی حکومت اسلامی در جامعه برای مغلوب کامل این انقلاب. اما در هر صورت، این حکومت است که به دلیل ناتوانی در تحقق امیال نسل‌های جوان ایرانی در خصوص به دست گرفتن سرنوشت زندگی فردی و اجتماعی خود، در حالت شکننده قرار گرفته است. همبستگی بزرگ ایرانیان هم می‌تواند روند این شکنندگی را تسریع ببخشد و هم خلاء قدرت سیاسی ناشی از سقوط نظام اسلامی را پُر کند. در حالیکه فقدان همبستگی در روند سقوط نظام و خلاء قدرت برآمده از آن، می‌تواند به ظهور فاشیسم در هر شکل و شمایل‌اش بیانجامد. با منزوی کردن عوامل فشار و تفرقه به راه همبستگی ایرانیان جهت تقویت و ارتقاء انقلاب زن زندگی آزادی بازگردید. و به سهم خود در ایجاد آن همبستگی و خنثا کردن نیروی احتمالی فاشیسم، بکوشید. به خاطر آوریم فاشیسم روبسپیر در فرانسه به دلیل فقدان همبستگی گروه‌های سیاسی و کشمکش‌های بی حاصل آنها در دوره انقلاب فرانسه، سر برآورده بود. فقط نیروی قدرتمندِ همبستگیِ سکولار دموکرات و متکثر می‌تواند مانع جدی فاشیسم در زمان خلاء قدرت شود. تجربه انقلاب فرانسه و برخی کشورهای دیگر نشان می‌دهد که در یک وضعیت فوق بحرانی، فاشیسم می‌تواند از هر سو و جناحی از جمله از جناح سلطنت طلبان سر بر آورد.

در خاتمه، همانطور که در ابتدای این خطابیه آورده‌ام اینجانب جز همبستگی ایرانیان به مثابه مجمع متکثر فراگروهی، از هر گونه وابستگی سیاسی به این یا آن گروه مبرا هستم. تأکیدم به این موضوع بدین جهت است تا به دور از هر گونه محافظه کاری حاکم بر گروه‌های سیاسی که جز فرقه‌گرایی و به‌تبع تفرقه‌افکنی هنر دیگر نیست، با شما سخن گفته باشم.

نیکروز اعظمی



Copyright© 1998 - 2024 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: [email protected] تبلیغات: [email protected] Cookie Policy