در حوزه منتظر تربیت مرجع نباشید اما قصه باجناقها زیاد است
علیرضا نوریزاده - ایندیپندنت فارسی
در لحظات جنون انقلاب، حوزه علمیه قم (منهای چند مدرس و مرجع سیاستنزده) تسلیم خمینی شد. آنها که مثل مرحوم آیتالله شریعتمداری خمینی را میشناختند و با افکارش آشنا بودند، تلاشهایی کردند اما ملت مسحور و در عین حال انقلابزده این تلاشها را ناکام گذاشت. ۴۴ سال بعد، حوزه زیر نظر ملاهای دین و دنیا فروخته و کاسهلیس ولایت جهل و جور و فساد به دعاگویی و کشف معجزات «قائد معظم» مشغول است. نماینده ولی فقیه از لحظه خروج یاعلی گویان او از زهدان مادر میگوید و رئیس مجمع مدرسین از خلوت شبانه «آقا» با صاحب عصر و زمان خبر میدهد. طلبهها هم مشق شغلهای بعدی را میکنند و از طلبههای نماز شبخوان اثری نیست.
سالها پیش یک روحانی سرشناس درباره روزهای دیرودور برایم نوشت که امروز از جمله مسائل و مشکلات اساسی که حوزه گرفتار آن است، کممایگی مدرسان و استادان رده میانی و در نتیجه بیسواد بار آمدن طلبههایی است که مقدمات را تمام میکنند و به دروس سطح میرسند.
به گفته او، در گذشته، استادان حتی اگر از نظر فضل و تقوا به جایگاه مرجعیت میرسیدند، آنقدر مثلا برای تدریس مکاسب اعتبار و اهمیت قائل بودند که قدم به جاده مرجعیت نمیگذاشتند و تا پایان عمر به تدریس ادامه میدادند. در نتیجه در قم یک دسته استادان و مدرسان سطح داشتیم که حقا در کار خود بیبدیل بودند. طبیعی است طلبهای که از زیر دست چنین استادانی بیرون میآمد، خود بعد از طی دوره سطح عالی که آن هم استادانی عالیقدر داشت، واقعا یک مجتهد بهتماممعنی و یک مدرس آگاه بود.
مطالب بیشتر در سایت ایندیپندنت فارسی
فراتر از اینها، عامل دیگری در بین اغلب (هرگز نمیگویم همه) اهل حوزه در رفتار و منش و گفتار وجود داشت که همانا ایمان و اعتقادات مستحکم و قلبی بود. طلبه جوان برای تظاهر نماز شب نمیخواند، بلکه از صمیم دل رو به قبله پروردگار رحمان و رحیم میکرد. در آن روزها، گو اینکه حکومت اسلامی نبود، اما حتی آن را که طاغوتش میخواندند، هنگام سفر تا دعای سیدحسن امامی، امام جمعه، در گوشش طنین نمیانداخت، از پلکان هواپیما بالا نمیرفت. من خود هنگامی که در خدمت مرحوم کفایی بودم، در یکی از سفرهای شاه به مشهد، چهره او در کنار ضریح حضرت را از نزدیک دیدم که در آن از جبروت آریامهری اثری نبود؛ بلکه در چهرهاش همان را میدیدی که در چهره کربلایی عباس نعلبند کوهسنگی به گاه زیارت امام رضا میدیدی؛ خلوص و تضرع.
میگفتند حتی رضا شاه که به عبا و عمامه و امامزادهها اعتقادی نداشت، همه فرزندانش را با یک پسوند رضا نظرکرده امام رضا کرد، دربارش هر سال در ماه محرم روضهخوانی برپا میکرد و روز عاشورا خود او هم اغلب در مجلس حاضر میشد. حتی یک بار مهاجرانی واعظ (مرحوم دکتر عباس مهاجرانی) در روضه دربار، انتقادهایی تندوتیز از اوضاع کرد و شاه هم گوش داد و چیزی نگفت. در هر صورت مردم اعتقاداتی داشتند و از شاه تا گدا خطقرمزهایی را در عرصه دین رعایت میکردند.
در حوزه، واقعا اغلب طلاب و مدرسان در حالی که به نان شبشان محتاج بودند، مرتکب مناهی نمیشدند و حاضر نبودند نان جو طلبگی را با تهچین بریان عملگی دستگاه قدرت عوض کنند. چنین بود که حوزه صفایی معنوی داشت و وقتی صحبت از مراجع میشد، از این بزرگان اغلب با احترام یاد میکردند.
نکته بعدی، در رابطه با مسائل بعد از اجتهاد است. آن روزها طرف که مجتهد میشد، بعضی شئون را خیلی رعایت میکرد، مثلا به حمام عمومی نمیرفت و برای خرید مایحتاج خانه به دکان خواربارفروشی و قصاب مراجعه نمیکرد. طلبهها نیز شئونی داشتند که با اوضاع امروز از زمین تا آسمان فرق کرده است.
اوضاع امروز
به گفته این دوست، امروز در حوزهها دینداران واقعی در اقلیتاند. مراجع عظام هم امروز جیرهخوار سیدعلیاند. ناصر ابوالمکارم (شکرفروش شیرازی) و وحید خراسانی و شبیر زنجانی همانهاییاند که پیش از انقلاب دروس سطح و سطح عالی را در حوزه تدریس میکردند. متاسفانه آنها جانشینانی شایسته برای استمرار بخشیدن به عمل و سیره خود تربیت نکردند. در نتیجه دروس میانی دیگر میدان بحث و فحص و نقد طلبهها و مدرسان نیست و غور و تامل در متون شیعه به مباحثی بیرنگ و بو تبدیل شده که جذابیت ندارد و حوصله را سر میبرد.
نکته مهم دیگری که در گفتوگو بین استاد و شاگرد همیشه مطرح بود، ذکر علما و نویسندگان درگذشته با احترام و طلب رحمت بود. مثلا اگر طلبهای مسئلهای را مطرح میکرد که استاد پاسخ آن را از مرحوم ارباب و صدر نقل میکرد، فاتحهای برای آنها میخواند و طلبه نیز چنین روشی داشت. اما حالا طلبههای جوان علمای صدر مشروطیت را که خواستار تجدد و آزادی بودند لعنت میکنند و برای شیخ فضلالله مفسد کلاش صلوات میفرستند.
حوزه به وضع غریبی، از هویت و اصالتش دور افتاده است و بعضی از اسامی هم ممنوعهاند. مثلا اگر شاگردی در جلسه درس از مرحوم منتظری یاد کند یا از مرحوم شریعتمداری سخنی به میان آورد، زیر نظر میرود، نمره قبولی نمیآورد و درها به رویش بسته میشود.
از طرفی، نوکران سیدعلی آقا از مدتی پیش اینجا و آنجا تبلیغ میکنند که «حضرت رهبر» مدتی است متصل شده؛ یعنی اینکه در آمدوشدهایش به جمکران به حضرت حجت وصل شده و حالا چیزی نمانده که آبدهان مبارکش را هم در شیشههای عطر و گلاب به زوار بفروشند که بخر از این آبدهان شفابخش که غفلت موجب پشیمانی است.
بازار خرافه رواج بسیار دارد و طلبههای شارلاتان از این وضع نهایت استفاده را میکنند. مثلا یک روز شایع میکنند که سیدیوسف طلبه اهل نجفآباد که در قم درس میخواند، نیمهشب حضرت را به خواب دیده که برخیز و قیام کن و او هم اکنون در مدرسه فیضیه بست نشسته است. فردا خیل دردمندان و بیماران به سوی مدرسه روان میشوند تا با این طلبه نظرکرده دیدار کنند. دو روز بعد هم دکانی در کنار فیضیه تکهپارچههایی را به عنوان قطعهای از لباس طلبه نظرکرده به مردم مفلوک میفروشد و... .
با اینکه بسیاری از مردم از دین برگشتهاند، هنوز دکان بعضی متظاهران به دین مثل وحید و شبیر و مکارم که عنوان العظمی هم بر خود گذاشتهاند، پر رونق است، چون هم از توبره میخورند و هم از آخور. در باب فقه مظفر هم باید بگویم هنوز هم در بعضی از مدارس از پذیرش این کتاب به عنوان جانشینی برای قوانین میرزای قمی پرهیز میشود.
او در پایان اضافه کرد اینکه میگوید مدرسان میانی نادر شدهاند، به این دلیل است که جمعیشان به رحمت خدا رفتهاند، بعضی بر کرسی مرجعیت نشستهاند و بعضی دیگر به چاه مزدوری رژیم سقوط کردهاند. بنابراین تعدادشان روزبهروز کمتر میشود.
تکمله من بر توضیحات سید آشنای قمی
من به عنوان فردی که هم با حوزه آشنایی عملی داشتم و هم با بسیاری از اهل حوزه آشنا بودم و هستم، در توضیح پارهای از موارد ذکرشده در نامه این روحانی مقیم قم، یادآور میشوم که چه عیب دارد استاد میانی که هیچ، اصلا استاد فاضل سطح عالی نیز وجود نداشته باشد؟ آیا این امر به آزادی و اعتبار ایران لطمهای میزند؟ گیرم اصلا در تمام حوزه یک دکان دینفروشی هم باز نماند. آیا این امر به نفع مردم ایران نخواهد بود؟ در قرن بیستویکم هزاران انسان را روی زمین نشاندن و «ضرب زید عمرا» را به آنان یاد دادن چه باری از دوش مردم زجرکشیده ایران برمیدارد؟
اگر قرار است مباحث دینی بهویژه در مذهب جعفری به همان روال و گونه تدریس شود که ۳۰۰-۲۰۰ سال پیش تدریس میشد، این امر تخلف و دشمنی با عقل نوین و اندیشه معاصر است. در حوزه، انقلابی باید و این کار نه از منتظری ساخته بود که تا پایان عمر به سنتهای حوزه وفادار بود و نه از مجتهد شبستری برمیآید که پیش از آنکه مجال اظهار آرا و اندیشههایش را پیدا کند، عزلش کردند و راه تماس با او بسیار پرهزینه شد. این کار فردی کاردان میخواهد تا کاری کند کارستان و از گزمه و ماموران امنیتی رژیم وحشت نکند و تقیه پیش نگیرد. شاید امثال محسن کدیور اگر امکانات لازم را داشته باشند، بتوانند در آیندهای نهچنداندور چنین نقشی (مثل مارتین لوتر) را در حوزه علمیه ایفا کنند.
آقایان در قم با همه مرحمتیهای حاکم جور همچنان دکان خمس و سهم امام را باز نگه داشتهاند، چون حکومت باید مزدوران خارجیاش را نان دهد. سید مزدوران، حسن نصرالله، دبیرکل جنبش حزبالله لبنان که دستپرورده ولایت جهل و جور و فساد است، بارها ضمن تایید دریافت میلیونها دلار از سید علی گفته که «حضرت امام خامنهای این مبالغ را از محل وجوهات شرعیه به ما دادهاند و ما انتظار کمکهای بیشتری داریم». محمود الزهار، از سران حماس، هم از بذل و بخششهای تمام این سالها ستایش میکند.
اما سوال اینجا است که سید علی آقا به چه حقی ثروت ملی مردم ایران را به پای تروریستهای عراقی و لبنانی و فلسطینی میریزد؟ ما با اسرائیل و آمریکا چه دشمنی داریم که ثروت میهنمان به دست سیدعلی آقا و دولت بیبدیلش به حسن نصرالله و اسماعیل هنیه تقدیم میشود تا علیه اسرائیلیها عامل انتحاری تربیت کنند و ضد فرهنگ مرگ و نفرت و ویرانی را در خاورمیانه بپراکنند؟ آن هم با خرج کردن وجوهات شرعی در حالی که پرداخت آن به غیر شیعه جایز نیست.
به گمان من دستاندازی علی خامنهای به ثروت ملی ما هیچ زمان چنین آشکار نشده بود. سیاست کلی رژیم اسلامی ادامه حمایت از حماس و حزبالله و جهاد اسلامی است. سید علی آقای پایینخیابانی و تحفه ششکلاسهاش گویی از ارثیه ابوی سخن میگویند که چنان سخاوتمندانه ثروت ملت را نثار ابوهایی میکنند که خلیج همیشه فارس را عربی میخوانند و زیر لب از اماراتی بودن جزایر حرف میزنند و در فلسطین زیر تصاویر صدام حسین معدوم و قذافی مقبور (عین حرفهای آقایان در قم و تهران) و شیخ قطر و نه سید علی شعار میدهند و پایش که بیفتد، در دشمنی با ملت ایران کم از بقیه برادران عرب نیستند.
دکان حزبالله لبنان نیز دستگاه عریضوطویل پرخرجی است که سالانه چندصد میلیون دلار برای ملت ما هزینه برمیدارد. حسن نصرالله بعد از ماجراجوییاش با اسرائیل خبر داد که به هر شیعه که خانهاش ویران شده، ۱۲ هزار دلار بابت یک سال اجاره، پنج هزار دلار برای خرید وسایل اولیه خانه و ۳۰ هزار دلار برای تعمیر خانهاش پول پرداخت میکند. پدر حسن نصرالله میوهفروش دورهگردی در بخش قرنطینه بیروت بود. پس او این پولها را از ارث پدریاش نمیدهد. ما میگفتیم ایران ۴۰۰ میلیون دلار به حزبالله میدهد، خبرنگاری آمریکایی مدعی میشد که خیر؛ کمکهای ایران کمتر از ۵۰ میلیون دلار است. حالا خود حسن آقا اقرار کرده که فقط در سال گذشته ۹۰۰ میلیون دلار ناقابل از ولی امر مسلمانان چهارراه آذربایجان پول حلال دریافت کرده است.
هزینه ساخت ۱۰ هزار خانه ۷۰ متری در بم طبق ارزیابی کارشناسان، ۱۰۰ میلیون دلار میشد اما این خانهها تا امروز ساخته نشدند؛ در حالی که سید علی آقا در پرداخت پول برای بازسازی خانههای شیعیان لبنان لحظهای درنگ نکرد (از پول حلال، وجوهات و البته پترو دلارها).
بخش عمدهای از این پولها البته نصیب آقازادههای رهبران حزبالله و ایلوتبارشان میشود. ۲۰ هزار موشک نیز مطابق آخرین تحقیقات دراختیار حزبالله گذاشته شده است تا لحظهای از فتنهانگیزی و ویرانگری درنماند.
یک شرکت هواپیمایی حاشیه ایرانایر، برای برقراری پرواز بین تهران و موگادیشو، پایتخت سومالی از راه استکهلم شرکتی تاسیس کرد. این کار نه فقط برای کسب سود از راه انتقال هزاران آواره و پناهنده سومالیایی به کشورشان و کشورهای محل اقامتشان بود، بلکه رژیم با گروه محاکم اسلامی و حرکت شباب ارتباط برقرار کرد و تحت پوشش شرکت هوایی توانست مدتی به طور مستقیم سلاح و کارشناس نظامی به سومالی بفرستد. حالا سازمان ملل رد پای ۷۰۰ رزمنده سومالی را در جمع حزبالله لبنان پیدا کرده و رژیم جمهوری اسلامی و دوقلوی سوریاش را به ارسال سلاح و آموزش دادن جنگجویان بنیادگرای سنی محاکم اسلامی متهم کرده است که با کمک این دو کشور و اخوان المسلمین و جنبش سلفیها میخواهند طالبستان دیگری در سومالی برپا کند.
لابد سید علی آقا کمکها به سومالی را نیز از صندوق وجوهات مرحمت کردهاند اما آیا زمان آن نرسیده که همه ما در یک حرکت گسترده به غارت ثروت ملی کشور و هزینه کردن آن برای مساعدت به تروریستها و پیروان اسلام ناب انقلابی از دو نوع ولایت فقیهی و طالبانی و بنلادنی آن اعتراض کنیم؟
فکر نکنید که در ایران پاسداران و رزمندگانی که با خونشان نیاخاک ما را از گزند دشمنان و سردار قادسیه دوم حفظ کردند، با دیدن جنایات رژیم و غارت ثروت ملی ما سکوت کردهاند.
به جای حوزه در خواب و غرق فساد، میلیونها جوان ایرانی قلب دشمن فاسد خدافروش را هدف قرار دادهاند. حوزه دیگر اعتباری ندارد و ملا به سراشیبی سقوط افتاده است و دور نیست که ملت ما پرونده حوزه را برای همیشه ببندد.