فرزانه روستایی
بسیاری از کسانی که در این سالهای سیاه درگیر معادله های کلان و پر تنش کشور بودند همیشه از این وحشت داشتند که ایران تبدیل به پاکستان دوم شود، در حالیکه همه عوامل تبدیل کشور به حکومت نظامیان پاکستان هم در ایران فراهم بود.
به رغم اینکه سرداران سپاه خیلی تقلا کردند تا سایز پوتین های خود را حداقل با سایز پوتین های ژنرال صیأء الحق یا پرویز مشرف هماهنگ کنند، هر چه گذشت بیشتر شبیه گماشته ها و پادوهای افسران ارتش شاه شدند تا یک مقام نظامی ارتش پاکستان. هر چند سپاه در ایران مانند ارتش پاکستان ـ طبق نظر چت جی پی تی ـ یک بازیگر سیاسی مهم بود، در معادلات اقتصادی حرف اول را زدند، بدون نظر آنها هیچ انتخاباتی برگزار نشد، و در همه مسائل سیاست خارجی دخالت کردند، اما محبوبیت ژنرالهای پاکستانی به سراغ آنها نرفت که نرفت.
با این حال، سپاه که عملا نقش ارتش ایران را بر عهده دارد به دو ویژگی دست یافت که ارتش پاکستان به هیچ وجه به آن نزدیک هم نشد. اولین ویژگی این بود که سپاه در سرکوب و شکنجه مردم نقش بازی کرد و به همین دلیل در ردیف ارتش های کودتاچی بد نام کشورهای آفریقایی قرار گرفت تا در کلاس ژنرالهای دانشگاه افسری دیده ارتش پاکستان.
دومین ویژگی که سپاهی ها در ایران به آن دست یافتند تجارت همه چیز و همه کس بود و مشارکت در غارت منابع ملی و چپاول حیرت انگیز ثروت مردم ایران. این ویژگی سپاه را در ردیف ارتش دست کج کشورهای نابسامان آفریقایی قرار داد، در حالیکه ارتش پاکستان هیچگاه تا این حد درگیر فساد اقتصادی نشد. بر اساس این دو ویژگی می توان گفت که سپاه در ایران هیچگاه مستعد این نشد تا هم عرض ارتش پاکستان به حساب بیاید و به همین دلیل، ایران به جای اینکه به سرنوشت پاکستان دچار شود مستقیما درگیر تجربه افغانستان شد.
با این حال، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی هر چه گذشت به کسوت نیروهای نظامی شبیه طالبان در آمد و گرایشات داعشی آن هر روز بیش از پیش خودنمایی کرد. وقتی سپاهی ها سرمایه های ملی را خرج ماجراجویی های بیهوده فرامرزی می کنند و از قبل آن، به بودجه های کلان و بی حساب و کتاب نظامی ناخنک می زنند نتیجه اش این می شود که برای ارعاب مردم، در جریان حمله شیمیایی به مدارس دخترانه یا نقش اصلی را برعهده بگیرند یا با سکوت از کنار آن رد شوند.
تحت حاکمیت سپاه به صدها مدرسه دخترانه حملات شیمیایی شد و هزاران دختر ایرانی مسلمان با لبخند رضایت آمیز آقایان سپاهی شیمیایی شدند. به همین دلیل قضاوت عمومی نسبت به سپاه این است و این شد که سرداران سپاه نه تنها از مردم نیستند بلکه مترسک روسها هستند که برای ماندن در قدرت و حفظ امتیازهای سیاسی-اجتماعی خود حاضرند حتی کشور را به قربانگاه بفرستند.
این همان نقطه ای است که پروژه افغانستان شدن کشور بدست نظامیان تسبیح به دست ایران رقم خورد و صد البته که خشکسالی سراسری و مهاجرت بخش بزرگی از مردم باعث شد تا سپاه پا در جای پای طالبان ملاعمر و انتحاری های جلال الدین حقانی بگذارد.
این ویديو توضیح می دهد که مجموع رفتار جمهوری اسلامی از نظر فساد ساختاری، و نیز خشکسالی فراگیر زمینه هایی را فراهم می آورد که ایران را بسیار شبیه افغانستان می کند. این شباهت از پنج وجه به سرعت دارد کشور ما را به استانداردهای افغانستان از هم فروپاشیده نزدیک می کند:
از نظر فرار شهروندان از کشور،
فقر فراگیر بی سابقه،
سرکوب همه جنبه های زندگی عادی برای مردم عادی در زندگی شهرنشینی،
اداره شدن کشور از سوی گروههای مافیایی بی شناسنامه مشکوک که ربطی به دولت ندارند،
و نهایتا به حال خود رها شدن مردم و کشور.
***
میروم بالای درخت! ابو مالش