Saturday, Sep 16, 2023

صفحه نخست » سروش و کدیور و شبستری ۴ دهه بعد از فتنه، ژینا و فریدون از دماوند فرو میآیند، علیرضا نوری زاده

arnz.jpgبا رستم الحکما در دماوند

آنچه دیروز ممنوعه بود و امروز مسموحه

علیرضا نوری زاده

دماوند بودیم نشستی که با بودن سپان (زنده نام محمدعلی سپانلو) احمد جان کسیلا ، اصغر واقدی برادرهمیشه شاعرم و... سایه های حضور چند غریبه را که خیلی زود رفیق شدیم ؛بیرنگ کرده بود .سپانلو از کیفش کتابی بیرون آورد.و شروع به خواندن فصلی کرد . "وقتی شاه سلطان حسین به قدرت رسید شهر دلگشای خلدآسای دارالسلطنه اصفهان از فرط معموری و آبادی جا و مکان خالی نداشت " اما پادشاه جمجاه قدرقدرت "رغبتی به کار ملک نداشت روز و شب در اکل و مجامعه بسیار حریص و بی اختیار بود ... از آثار زوال دولت واقبال آن سلطان جمشید نشان این بود که طبع اشرفش از اسب سواری متنفر شد و مایل خرسواری شده بود ... سپان باصدای عزیز پر طنینش احوالات شاه سلطان حسین صفوی و ملاباقر مجلسی را میخواند و ما محو ، تا سحرگاه شنیدیم و فردا در تهران به سراغ جاودان نام مرحوم جعفری به کتابفروشی امیرکبیر رفتم و رستم التواریخ آصف الحکما را خریدم و دوسه هفته بعد در برنامه رادیوئی گروه ادب امروز معرفیش کردم.

شاید اگر نسل ما و پیش و بعد ما این کتاب و رساله روح الله مصطفوی کشمیری را خوانده بودند به چاه فتنه او سقوط نمیکردند. صاحب رستم التواریخ جای جای قصه سقوط ملتی را از اوج فلک به گنداب رژیم ایدیولوژیکی باز گفته بود .شاهی که مجامعت خران را نمایش مطبوع خود و پنج هزار بانوی حرمسرایش میدانست و وقتی لشگرکان محمود افغان اصفهان در محاضره داشت دلخوش به آش أخوندها ئی بود که 90 هزار نخود را با دعای کبیره به آش ریخته بودند تا افغانها دود شوند و به هوا بروند . درواقع دولت سیصدساله صفوی چنان به زوال شد که دولت 57 ساله مقتدر پهلوی ها. داستان ظاه سلطان حسین و ملاباقرهایش بجز در دوران 50 ساله افسار و زند ، دوباره برپاشد و فتحعلیشاه و فرزندان و نوادگانش ازتیره سلطان حسین صفوی بودند که به استادان نقاش عصرش فرمان میداد بر دیوارهای علی قاپو و چهل ستون تصاویر الفیه شلفیه بکشند و مظفرالدن شاه به کمال الملک دستور میداد از ان عکسهای خوب زنان و شاهدان بر دیوارهای صاحبقرانیه ترسیم کند و کمال الملک شرافتمند پشت به او کرده و از مجلس شاهانه بیرون شده بود. رضاشاه دکان ملاها را تخته کرد تا میهنش روی أبادانی و پیشرفت ببیند .

هزار نقش زمانه را ما در این چند ساله اخیر دیده‌ایم. گو اینکه هیچکدام چنان نبوده که در آئینه آرزوهای ما تجلی یافته است .

با اینهمه می‌توانم با قاطعیت بگویم، در یک معنا، آنچه را طی چهار دهه اخیر دیده‌ایم و تجربه کرده‌ایم، و در معنای دقیق‌تر، تحولات سه دهه حکمرانی سیدعلی آقا حسینی خامنه‌ای، چنان است که از نظر تأثیر و بازتاب آن بر پهنه زندگی اجتماعی و سیاسی کمتر از رنسانسی نیست که جوامع مسیحی مذهب در ایتالیا و فرانسه شاهد آن بودند. به‌معنای دیگر انقلابی که برای مردم ما هزاران مصیبت و فلاکت و رنج و شکنجه و فقر و آوارگی به همراه داشت، در کنار سیئات، حسناتی هم داشته که به مراتب از پلیدی‌ها و سیاهی‌های این رژیم نقش و اثر بیشتری در خانه پدری و آینده ایران خواهد داشت. من به اشاره به این حسنات می‌پردازم.


1ـ در سال 1357 در آستانه انقلاب، از راست ارتجاعی تا چپ انقلابی، از جبهه ملی میراث ‌دار مصدق، تا آقای مهندس شهرستانی شهردار تهران، از وکلای مجلس رستاخیز تا تئوریسین حزب توده استاد احسان طبری، از چریک سرفراز مبارز اشرف دهقانی تا زندانی نادم برادر مسعود رجوی، یکصدا ستایشگر حضرت آیت‌الله العظمی امام خمینی نویسنده تحریرالوسیله و کتاب مستطاب انقلاب اسلامی و نامه‌های کاشف‌الغطاء و... شده بودند و هر کدام از ظن خود بر این باور بودند که؛ امام حکومت عدل علی را برپا می‌کند، امام به قم می‌رود و حکومت را به ما (ملی ـ مذهبی‌ها، ملی‌ها و البته مؤتلفه‌ئی‌ها) تحویل می‌دهد، امام یک وسیله است، با او پهلوی را به زیر می‌کشیم و بعد ما (چپیها پدر کیانوری را در مقام رئیس جمهوری و میم السلطنه فیروز را در مقام نخست‌ وزیر می‌نشانیم) و ما (مجاهدین و توابع نیز برادر مسعود را به ریاست جمهوری می‌رسانیم و دولتی نیز به ریاست برادر موسی تشکیل می‌دهیم و برای اینکه متهم نشویم که دمکرات نیستیم و اهل ائتلاف نمی‌باشیم وزارت فوائد عامه را می‌دهیم به پدر طالقانی و وزارت نساجی را نیز می‌دهیم به پسر صاحب هوله برق لامع .

رستاخیزی‌ها نیز که بعد از 25 سال زبان باز کرده بودند و خفقان دیرپای خود را با فریاد زدن بر سر آنکه پاکترین و صادق‌ترین همه ما بود یعنی شاپور بختیار تلافی می‌کردند، امیدوار بودند که آقای خمینی بعد از رفتن به قم ریاست دولت را به یکی از توابین مجلس رستاخیز واگذار می‌کند و آنها مزد ناجوانمردی و عهدشکنی خود را نسبت به شاه از امام دریافت خواهند کرد. همکار روزنامه‌نویس من که از سال 32 به بعد مخبر اطلاعات در شهربانی و بعد ساواک شده بود چنان فریاد می‌زد و مرگ بر شاه و زنده باد امام می‌گفت که من بیست و هفت ساله می‌پنداشتم حتماً ایشان از رهبران ملی شدن نفت بوده و لابد بعد از 28 مرداد چندگاهی به زنجیرش کشیده‌اند. (تنها بعد از به تخت نشستن سید روح الله و انتشار اسامی 8000 ساواکی و حقوق بگیران دستگاه امنیتی بود که فهمیدیم یکی با 300 تومان در ماه علیه دوستانش در جبهه ملی خبرچینی می‌کرد و همکار ما نیز در روزنامه از 150 تومان شروع کرده بود و زمان انقلاب به 800 تومان رسیده بود و آن یکی در مقام معاون سردبیر رستاخیز به رستاخیزش رسیده بود. ـ به مشروطه نمی‌گویم که این واژه را عاشقانه دوست دارم ـ .


چهار دهه پس از آن روزها، هیچکدام از جمع همصدا (و نمی‌گویم همدل که چنین نبود) سال 57 حتی یک گروه حامی ولایت فقیه و رژیم حاکم بر خانه پدری نیست.


2 ـ روحانیت در سال 57 کم و بیش (اگر نه از صمیم دل) با انقلاب و آقای خمینی همصدا بود. می‌دانم که مرحومان شریعتمداری و حاج سید احمد خوانساری و حاج آقا مرتضی حائری یزدی و برادر بزرگوارش دکتر مهدی فرزندان بنیان‌گذار حوزه و سید رضا و سید ابوالفضل زنجانی و علامه سید رضا صدر در کنار صدها مدرس و واعظ و منبری بیزار از انقلاب و نامهربان نسبت به سید روح‌الله مصطفوی بودند اما حتی روضه‌خوان پنج‌تومانی نیز عمامه کج می‌گذاشت که فصل سلطنت فقها فرا رسیده است. واقعاً نه سید عبدالرضا حجازی فکر می‌کرد خمینی اعدامش می‌کند نه امید نجف‌آبادی.


نه حاج آقا امیر باور داشت روضه فاطمیه‌اش را رژیم اسلامی ولایتی بر می‌چیند و نه سید شیرازی گمان داشت وزیر امنیت رژیم فرزندش را به آتش می‌کشد. نه مرحوم سید مهدی روحانی در پاریس بر این گمان بود که خمینی راه دیدارش از خانه پدری را خواهد بست و نه سید ذبیحی می‌پنداشت ذوب شدگان در ولایت سید روح‌الله مثله‌اش می‌کنند.
کسی تصور نمی‌کرد چهل سال بعد، تنها عمامه به سرهای فاسدی از نوع ناصر ابوالمکارم شکرفروش شیرازی و شیخ حسین نوری همدانی فاسد و احمد جنتی و سید احمدخاتمی دزد و أعلم الهدای افسد الفاسدین سنگ رژیم را به سینه خواهند زد.

3 ـ چهار دهه پیش یک سوم مردم ایران ایمان مطلق به دین و مذهب داشتند. یک سوم دیگر ته دلشان به نور ایمان روشن بود و یک سوم دیگر نیز ماه رمضان و شبهای عزای حسینی عرق نمی‌نوشیدند و اگر از ساکنان قلعه نفرینی بودند پذیرای مشتری در این شبها نمی‌شدند حالا اما به برکت اسلام ناب انقلابی محمدی (به قول اکبر عبدی بازیگر) در همه کشور قلعه‌های نفرینی ریز و درشت برپاست و اتفاقاً در شبهای قدر و عزا رونق این قلاع بیشتر از شبهای دیگر است. حتی در قم به گفته استاندار پیشین برادر عباس محتاج، 5000 خانه فساد دایر است و چنان اصفهان دوران سلطان ابد مدت و نایب امام زمان ، هم خانه‌های عفت زنانه بسیار دارد و هم اَمرَدخانه، بگذریم که زیر سایه مقام معظم رهبری پارک ساعی امروز به کانون دگرباشان جنسی تبدیل شده است. و کار به جائی رسیده که رقاص مربوطه با شجاعت به رادیو فردا از عشق ناکام خود می‌گوید و افسوس می‌خورد با آنکه برای طرف هم در دبی آپارتمان خریده و هم گرین کارد برایش گرفته اما او دل به خسرو دیگری می‌بندد و رهایش می‌کند.


4 ـ چهل سال پیش اگر به کسی می‌گفتی یک روحانی کارخانه لاستیک دنا را که 600 میلیارد تومان می‌ارزد به ثمن بخس 10 میلیارد آن هم 2 میلیارد نقدی وعده‌ای و 8 میلیارد سفته خریده و چهار ماه بعد به قیمت 900 میلیارد تومان در بورس تهران فروخته است، بلافاصله جملاتی از این نوع را می‌شنیدید که ساواک آریامهر می‌خواهد به ساحت روحانیت متعرض شود و مقام روحانیون را زیر سؤال ببرد. مگر می‌شود یک روحانی پول ملت را بالا بکشد. حالا اما می‌گوئیم، تصویرشان را نشان می‌دهیم و آبرویشان را هم می‌بریم.


5 ـ چهار دهه پیش اگر دهان کسی می‌چائید و مثلاً اشاره می‌کرد بعضی از آیات، در رابطه با زندگی خصوصی و روابط و علائق پیامبر اسلام نازل شده، گریبانش را نه فقط ارباب عمائم بلکه دستگاه دولت نیز می‌گرفت که ای کافر حربی این چه مزخرفاتی است که می‌گوئی، حالا اما فیلسوف نامدار اسلامی، عضو نخستین شورای انقلاب فرهنگی استاد عبدالکریم سروش به صراحت در آسمانی بودن قرآن تشکیک می‌کند و کتاب آسمانی را حاصل ذهنیات پیامبر اسلام می‌داند. استاد محمد مجتهد شبستری از انقلاب فکری در عرصه اسلام سخن می‌گوید و دکتر محسن کدیور ولایت فقیه را بدعتی نامبارک می‌داند که طوق بندگی بر گردن ملت ما انداخته است. حتی کاشف ولایت و بدعت‌گذارش، آیت‌الله حسینعلی منتظری نیز پیش از خاموشی ،از این بدعت اعلام برائت کرد و دکتر ابراهیم یزدی، یکی از ستونهای فتنه سید روح‌الله، به صراحت پیش از وصال حضرت مرگ اعلام کرد ؛ دیروزیان انقلاب، امروز می‌گویند کاش پای ما قلم شده بود و به خیابان نمی‌رفتیم تا رژیم شاه را براندازیم و... (سید مصطفوی را به جایش بنشانیم).


6 ـ در چهار دهه، نهاد هزارساله مذهب جعفری و دکان پررونق سیصد ساله ارباب عمائم همه اعتبار و منزلت خود را از دست داد. مرحوم علامه طباطبائی در همان هفته‌های نخست انقلاب به مهندس بازرگان که نزد او شکوه کرده بود ؛ این آقای خمینی پدر ما را درآورده و با اصرار بر اعدام دولتمردان و نظامیان رژیم گذشته مردم را نسبت به دین و رأفت اسلامی بدبین کرده است گفته بود این انقلاب یک شهید دارد و آن هم مذهب اهل بیت و اسلام است.


یادتان باشد ملت ما حتی پس از حمله محمود افغان و مشاهده فساد و سستی مرشد کامل شاه سلطان حسین، وقتی که نادر کشور را از چنگ اشرف افغان به در آورد و ایران را یکپارچه ساخت و به نوشته رستم‌الحکماء صاحب رستم‌التواریخ با تمهیداتی آلودگی و عیاشی و فساد و انحراف طهماسب پسر شاه سلطان حسین را پیش روی کدخدایان و بزرگان کشور نهاد، همچنان در پی فریب بزرگ "ذریه زهرا" بودن صفویه، سینه می‌زد و نادر ناچار شد برای حفظ ظاهر یک چند بچه دو ماهه طهماسب میرزا را با عنوان شاه عباس سوم به تخت بنشاند و خود در مقام للـه‌باشی و نایب‌السلطنه چندی مماشات کند. به عبارت دیگر شفای مردم از میکرب اندیشه‌های صفوی، تا دوران قاجاریه میسّر نشد. اما شستن روح و اندیشه از ولایت فقیه و مذهب دست پرورده سید روح‌الله و اصحابش در کمتر از 4 دهه صورت گرفته است. از این پس کمتر بتوان مردمانی حتی از جنس ذوب شدگان در ولایت سیدعلی را پیدا کرد که رژیم را نماد راستین اسلام و مکتب اهل بیت بدانند.

نسل من به همراه نسل پیش و پس از من در این انقلاب بسیار باختیم. بهترین سالهای عمرمان آتش گرفت و خاکستر شد، اما از اینکه می‌بینم چشم‌انداز فردای ایران روشن است و بساط دکانداران دین به سرعت از رونق می‌افتد، حس می‌کنم ارزش آنچه فرزندانمان به دست می‌آورند، بسیار بیشتر از چیزی است که ما از دست داده‌ایم. تردیدی ندارم فردا دیگر ساحری نخواهد توانست دستاری به سر پیچد و با کشیدن عکس مار و حواله دادن مردم به چاههای جمکران، آنها را فریب دهد و بار دیگر نظامی هم چون رژیم ولایت فقیه یا هر نظام دیگری که صبغه دینی داشته باشد به ملت ما تحمیل کند. امروز ما دچار ارتجاعی‌ترین، فریبکارترین، فاسدترین، شقی‌ترین و آدمخوارترین نظامی هستیم که تاریخ طولانی ما به خود دیده است. چنین نظامی روز به روز وجه حقیقی خود را بیشتر آشکار می‌کند. می‌توان گفت وقتی مبارزی خسته چون ابوالفضل قدیانی باکیف أماده برای رفتن به زندان؛ علی خامنه ای را نماد جنایت و فساد میخواند و ضرورت سرنگونیش رال به فرزندان و نوادگانش گوشزد میکند و پرده از تاریکخانه ارکان نظام سیدعلی آقا برمیدارد باید امیدوار بود که او و در سطحی پائین تر مهدی نصیری و سردار حسین علائی ، نمایدگان قشری هستند که جنبش سبز و بعد خیزشهای آبان و دی و سپس شهریور1401 ، باعث لرزش جان و جهانشان شد .


خامنه ای مثل همه جباران تاریخ و در ملغمه ای از شاه سلطان حسین و باجناقها و برادر زنها و اهالی فاسد حوزه و سپاه و حکومت و مجتبی جان ، گمان میبرد که میشود خاطره مهسا و شکاری و رهنورد و نوید افکاری و کودکان معصومی را که به فرمانش به قتل رسیدند و یا کورشدند و بعضی خانه پدری به اجبار رها کردند ؛ به فراموشی محکوم کرد. حال أنکه مادر و پدر ژینا (مهسا ) بر مزارش کردانه آواز میدهند ژینا جان تو زنده به عشق ایرانی . شاه سلطان حسین در مزبله آلودگیهایش با همه قدسی مآبی و نخود صد قل هوالله خوردن در اصفهان، جان باخت . قذافی با تپانچه طلائی اهدائی امیر قطر ره به دوزخ برد ، و صدام حسین با طناب دار تقدیمی پل بریمر به نوری المالکی ؛ جان باخت . آیا سرنوشت سیدعلی و نورچشمی سید مجتبی به لون و شکلی دیگر رقم زده خواهد شد؟ بگذارید این روزهای سنگین سرشود ، و فریدون و ژینا از البرز فروآیند.



Copyright© 1998 - 2024 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: info@gooya.com تبلیغات: advertisement@gooya.com Cookie Policy