امنیت اسرائیل سالهاست که بر قدرت بازدارندگی، واکنش سریع و تبحر سازمانهای جاسوسی آن استوار بود، که توانسته است تا حالا در محاصره کسانی که آرزوی نابودیاش را دارند سرپا بماند. حمله غافلگیرانه داعشگونه اسلامگرایان حماس با ادوات ابتدایی و کشتار نزدیک به هزار و پانصد نفر غیرنظامی با قساوت تمام و به اسیر گرفتن نزدیک به دویست نفر اعم از کودک و پیرزن و پیرمرد تا حدی این هیمنه و هیبت شکستناپذیری اسرائیل را درهم شکسته است، و اسرائیل را در موقعیت خطرناکی قرار گذاشته و آسیبپذیرتر جلوه دهد.
اینکه آیا حماس لجستیک، تمرین و برنامهریزی این حمله را با همکاری ایران انجام داده یا به تنهایی برای ما مجهول است، و بعنوان انسانی که از پشت پرده وقایع خبر نداریم شاید هم هیچ وقت روشن نشود؛ اما چیزی که روشن است حمایت همه جانبه جمهوری اسلامی از این حملات بود. تا جایی که رهبر انقلاب روز اول حملات از خوشحالی عکس فرار نوجوانان و تازه-جوانان از کنسرت را در حساب ایکس (توتییر سابق) به اشتراک گذاشت، و سرمست از قتل و جنایت این را مقدمهای برای نابودی اسرائیل معرفی کرده بود. این درگیری و حملات تاثیرات عمیقی بر آینده ایران و اسرائیل و منطقه خواهد گذاشت که تا سالها ادامه خواهد داشت، و بررسی تمام این تاثیرات شاید احتیاج به مقالهای بلند داشته باشد؛ در اینجا من سعی خواهم کرد که تاثیر آن بر سرنوشت ما مردم ایران را بصورت کوتاه توضیح بدهم.
از روزی که سرطان جمهوری اسلامی ایران به روی کار آمد، نه فقط سرنوشت مردم ایران عوض شد بلکه بر سرنوشت مردم کشورهای منطقه هم تاثیر عمیقی گذاشت. رشد قارچگونه گفتمان اسلامگرایی و گروههای سیاسی و شبهنظامی اسلامی در منطقه از عراق، یمن، افغانستان تا پاکستان و نیجریه با الهام گرفتن از جمهوری اسلامی و یا دخالت مستقیم جمهوری اسلامی برای ایجاد این گروهها موید این ادعا است. قفل شدن مسئله فلسطین و اسرائیل همراه با شعار نابودی اسرائیل توسط جمهوری اسلامی ایران کاتالیزوری بر این اسلامگرایی و جلب توجه تودههای مسلمان منطقه به سمت اسلامگرایی سیاسی بود؛ اما از سویی دیگر ناکارآمدی جمهوری اسلامی ایران در داخل کشور بهمرا تحقیر جمهوری اسلامی ایران به عنوان حامی و الگوی این گروههای اسلامگرا با عملیات اسرائیل در داخل خاک ایران و زدن پایگاههای حکومت در سوریه تا حدی شک و شبهه به کارایی اسلامگرایی برای مقابله با اسرائیل را ایجاد کرده بود. با این عملیات حماس در داخل اسرائیل و کشتار مهیبی که راه انداخت و به عمد به صورت عمدی از شبکههای اجتماعی خود پخش کرد، حماس تلاش کرد که چهره شکستناپذیر اسراییل را مخدوش بکند و اعتبار آنرا به خودش بعنوان گروهی اسلامگرا منتقل بکند. این همانکاری بود که رسانههای جمهوری اسلامی هم بصورت دقیقه به دقیقه انجام میدادند، و در تصویری بزرگتر اسلامگرایی سیاسی و مقاومت اسلامی از نوعی که جمهوری اسلامی تبلیغ میکند را تنها راه حل مسئله فلسطین معرفی کردند. در واقع این حمله را اگر بخواهیم در تصویر بزرگتری در نظر بگیریم، هدف استراتژیکاش نه اسراییل بلکه زیر و رو کردن و تغییر چهره کل منطقه است. طراحان این حمله بهتر از هر کسی میدانستند که وارد کردن این ضربه سهمگین به اسرائیل و پخش مستقیم این وحشیگریها بطور مستقیم واکنش سهمگین اسرائیل را بدنبال خواهد داشت، و معلوم است که با محاسبه این واکنش پیشبینی شده دست به حمله زدهاند. این حمله مصداق آن جمله است که 'ز هر طرف که شود کشته، به سود اسلام است' هست. با قتل و خونریزی داعشگونه اهالی اسرائیل که بیشباهت به گسترش اسلام توسط مسلمان صدر اسلام نبود؛ توده مسلمان احساس خوشی و مستی میکنند و اعتبار گفتمان اسلامگرایی و گروههای اسلامگرا افزایش پیدا میکند. در نقطه مقابل این، بعد از این حمله وحشیانه؛ اسرائیل برای آنکه بتواند در آن صحرای محصور در بین دشمنانش زیست بکند مجبور به واکنش سخت خواهد بود: در اینجا دستگاههای پروپاگاندای اسلامی با همکاری چپ پروگرسیو غربی شروع به مظلومنمایی و ادای قربانی درآوردن میکنند، و توده مسلمان را درگیر حسی از اراده و خشم میکنند که بترتیب از پیروزی و شکست اخیر بدست آمده است. بهترین مقصد این توده احساساتی گروهای اسلامگرا است که یا مانند فاطمیون افغانستان، حزبالله لبنان و حشدالشعبی عراق و غیره تحت تسلط مستقیم ایران هستند، و یا مانند حماس، و حوثیها تحت تسلط غیرمستقیم ایران هستند. واقعیت این است که پیروز اصلی این جنگ جمهوری اسلامی ایران و ایدئولوژی شیطانی آن است، و در چند سال آینده ما شاهد آن خواهیم بود که گروههای اسلامگرا در ایران و منطقه روحیه و قوت قلبی مضاعف گرفته و چند برابر قبل نسبت به ناامنی و بیثباتی ایران و منطقه اقدام خواهند کرد.
اینکه تعدادی از ایرانیها در این جنگ در طرف اسرائیل ایستادهاند باید از این منظر نگاه کرد، که اولاً این ایرانیان بخاطر درد و رنجی که این سالها از اسلامگرایان متحمل شدهاند، بصورت آگاهانه یا ناآگاهانه درک کردهاند که رشد اسلامگرایی در منطقه در نهایت به ضرر ایران و ایرانی و بنفع اشغالگران کنونی ایران خواهد بود.
دوماً، حمله وحشیانه حماس حافظه تاریخی از چگونگی مسلمان شدن ایرانیان بدست لشکریان صدر اسلام را مانند فیلمی زنده کرد، و ایرانیان آنچه بر اهالی اسرائیل را رفت همانند واقعهای تصور کردند که هزار وچهارصد سال قبل بر پدران و مادرانشان رفته است، و با اسرائیلیها احساس همدردی کردند.
سوماً، اسلامگرایان ایرانی در داخل ایران هم بعد از جنبش 'زن، زندگی، آزادی' روحیه خویش را باخته بودند، با این توحش حماس، اسلامگرایان داخلی هم روحیه خواهند گرفت، و برای سرکوب ایرانیان مخالف اسلامگرایی مصممتر خواهند شد. این مسئله را هم نباید فراموش کرد که جمهوری اسلامی در روز مبادا با کم شدن محبوبیت خود در داخل کشور از اسلامگرایان غیر ایرانی مانند فاطمیون و حشدالشعبی که تعداد آنها هم افزایش تصاعدی خواهد یافت (بعضاً اینها افراطیتر از اسلامگرایان ایرانی هستند) میتواند برای سرکوب ناراضیان ایرانی استفاده بکند.
در مجموع البته باید اعتراف کرد که پیشبینی آینده کاری سخت است، اما آنچه روشن است پیروزی اسلامگرایی شکست سکولاریزم را در پی دارد و نوید روزهای سیاهی را برای ما میدهد. بهمین سبب ما ایرانیان وظیفه مضاعف داریم که هم برای آینده کشور خود و هم آینده منطقه خویش ریشه این اسلامگرایان را در خاک خویش بخشکانیم. مبارزه ما بر علیه جمهوری اسلامی نه فقط ثبات کشور ما را تامین میکند، بلکه سودمند به صلح جهانی و ثبات کشورهای خاورمیانه هم است. واقعیت، این درست است که حماس، حزبالله، فاطمیون یا حشدالشعبی دم مار هستند، اما سر مار جمهوری اسلامی است که بیش از چهل سال است هم خون ایرانیان را در شیشه کرده است، و هم کل منطقه را بیثبات کرده است.
معصومه قربانی