متهم ردیف اول پرونده سرقت از صندوق امانات بانک ملی شعبه دانشگاه گفت: فائزه هاشمی برای ملاقات و مصاحبه با ما به ترکیه آمد با این عنوان که دفترچه خاطرات آقای هاشمیرفسنجانی داخل صندوق امانات بوده است. در صورتی که چنین چیزی داخل صندوق امانات بانک ملی شعبه دانشگاه نبود / پولهای سرقتی بانک سپه را میان فقرا تقسیم کردم
حالا «اعتماد» در گفتوگوی اختصاصی با «آرمین»؛ متهم ردیف اول پرونده، ادعاهای او را به شرح زیر تنظیم کرده است.
از خودتان بگویید.
متولد سال ۱۳۶۶، فوق دیپلم ریاضی فیزیک، متاهل و دارای دو فرزند ۵ و ۸ ساله هستم و قبل از سرقت در شغل ساخت و ساز فعالیت داشتم.
از جزییات سرقت بانک سپه بگویید.
خانه مادربزرگ دوستم پشت همین بانک بود. قبل از سرقت رفتیم دورتادور بانک را نگاه کردیم. دیوارهای قدیمی و فرسوده داشت. شب سرقت تا آمدیم پایمان را روی نردههای ورودی بانک بگذاریم و به داخل برویم، یک دفعه دیوار خراب شد و ریخت. بعد ما خیلی راحت وارد بانک شدیم تا برسیم به قسمت خزانه هیچ دری قفل نبود. بعدها خود مدیر بانک سپه شعبه مرکزی قائمشهر این موضوع را تایید کرد که هیچ کدام از درهای بانک قفل نبود. در قسمت خزانه یک حفاظ وجود داشت، حفاظ را بریدیم. خواستیم در اصلی خزانه را تخریب کنیم که دیدیم کلید در، روی قفل است. باز هم این موضوع را رییس بانک تایید کرد و گفت؛ کلید در خزانه روی قفل جامانده بود. تعطیلات بود و ما حدودا دو، سه روز داخل بانک سپه بودیم. در این مدت، هیچ کس وارد بانک نشد. حتی از در پشتی بانک برای خودمان پیتزا سفارش دادیم. بعد هم به راحتی از بانک خارج شدیم، اما حسابهایمان درست از آب درنیامد و فقط ۷۰۰ میلیون تومان داخل خزانه بود.
با ۷۰۰ میلیون تومان چه کردید؟ چگونه دستگیر شدید؟
پولی که نیاز داشتم ۱۴، ۱۵ میلیارد تومان بود، ولی ۷۰۰ میلیون تومان بیشتر داخل خزانه بانک سپه نبود. کل ۷۰۰ میلیون تومان را به فقرا و افراد نیازمند کمک کردیم. بعد از بخشیدن این پولها، یکی از دوستانم که در سرقت همراهم بود ماجرا را برای بیشتر اهالی تعریف کرده و به آنها گفته بود؛ سرقت از بانک سپه کار ما بود و... تا اینکه او را دستگیر کردند و دوستم اسم تمام ما را به ماموران لو داد. حدود دو ماه بازداشت بودم. رد مال را انجام دادم و تمام حساب بانک را پرداخت کردم. بعد از دو ماه با قرار وثیقه آزاد شدم. من بیشتر از دوستانم داخل زندان بودم، چون آنها تمام تقصیرها را گردن من انداخته و به ماموران گفته بودند؛ آرمین برنامه و نقشه سرقت را کشید و سرکرده ما بود. خلاصه چون تمام تقصیرها گردن من افتاد از همه دیرتر آزاد شدم، ولی آن سه نفر دیگر کمتر از ۱۵ روز بازداشت بودند و بعد با قید وثیقه آزاد شدند. یکسال، یکسال و نیم طول کشید تا حکم نهایی از سوی دادگاه اعلام شود. من دوباره به ناچار تحت فشار مالی از دسته چک پدرم استفاده کردم تا خودم را از آن وضع نجات دهم، ولی ماجرا درست نشد که هیچ، بدتر هم شد. این وسط تهدیدهای طلبکاران هم ادامه داشت؛ از همسر و دو دختر خردسالم عکس ارسال میکردند و به من میگفتند؛ ما حواسمان به همه چیز هست. این فشارها باعث شد به این نتیجه برسم؛ من که قرار است مدتی در زندان بمانم پس چه فرقی دارد چند جرم مرتکب شده باشم!
برای عملی کردن نقشه سرقت از صندوق امانات بانک تجارت چند نفر بودید؟
من و پسرخالهام.
چه ابزاری با خودتان برای سرقت برده بودید؟
سیمچین، دیلم و سنگ فرز.
نگران دوربینهای مداربسته بیرون یا داخل بانک نبودید؟
پوشش صورت و بدنمان کاملا بسته بود و نگران دوربینهای مداربسته اطراف بانک نبودیم. در مورد دوربینهای داخل بانک هم نگران نبودیم، چون میدانستیم وقتی داخل بانک برویم، سرورها و هاردهای دوربینها را از کار میاندازیم و سرنخی از ما نمیماند.
از نحوه ورودتان به بانک تجارت بگویید.
ما از ساختمان پشتی وارد بانک تجارت شدیم. اولین ورودی بانک یک در چوبی بود که قفل نداشت. در را فشار دادیم و وارد محوطه پشتی شدیم که محوطه را از شعبه جدا میکرد. قسمتی از شیشههای ورودی ترک داشت و تکه دیگر آن هم هیچ شیشهای نداشت. دستم را از میان شیشههای شکسته داخل بردم تا شببند را باز کنم. به همین راحتی این در هم باز شد و داخل ساختمان شدیم. بانک امنیت چندانی نداشت. بعد از ورود به ساختمان آژیر سمت خیابان را قطع کردم. آژیر با تلفن کار میکند، تلفن را که قطع کردم، آژیر گویا از کار افتاد. اکثر قفل درهای بانک تجارت شببند داشت و به راحتی باز میشد. هیچ مانعی نداشتیم تا رسیدیم به در صندوق امانات. در خزانه، مونتاژ و سری کاری بود و مربوط به شرکت [...] میشد. ژورنالهای شرکت هم در سایتشان به چگونگی ساخت در و قفلها اشاره کرده بودند، چون کارم ساختمان بود، میدانستم ترکیب میلگرد و بتون ترکیب غیرقابل نفوذی نیست و قابل نفوذ است، اما خسته شده بودیم. دو روز تعطیلات عید فطر بود و ۲۴ ساعت دیگر وقت داشتیم. گفتیم داخل بانک استراحت کنیم و بعد با حوصله شروع به کار کنیم. دوازده، سیزده ساعت داخل بانک خوابیدیم. تا بیدار شدیم رفتیم سراغ در خزانه، اما هر کاری کردیم در خزانه باز نشد. کارمان سخت شده بود و وقت هم نداشتیم. همانجا کار را رها کردیم و رفتیم، بدون هیچ سرقتی.
بعد رفتید سراغ بانک ملی شعبه دانشگاه تهران؟
قصدم بانک ملی شعبه نیاوران بود، اما چون مسیرش دور بود و وسیله نداشتیم از سرقت آن صرفنظر کردیم. رفتیم سراغ بانک ملی شعبه دانشگاه تهران. بدون هیچ منظور و سوءنیتی. اینکه برخیها میگفتند؛ ما از طرف سازمان یا کشوری خاص این بانک را انتخاب کردیم، اصلا درست نیست. برخی دیگر هم سرقت از صندوق امانات بانک ملی را سیاسی میدانستند. در صورتی که اصلا اینطوری نبود و نیست.
شب سرقت از صندوق امانات بانک ملی را توضیح دهید.
ساعت ۲ شب در پارکینگ بانک ملی را به سمت داخل هل دادیم. در پارکینگ سنگین بود و قفل آن شکست. وارد محوطه پارکینگ شدیم. داخل پارکینگ تابلوی راهنما داشت. مثلا علامت زده بود؛ به طرف نمازخانه، به طرف خزانه قدیم، به طرف صندوق امانات، به طرف طبقه اول شعبه...تا زمانی که جلوی در صندوق امانات برسیم هیچ دری قفل نبود و نیاز به تخریب نداشت. بالاخره به در ورودی صندوق امانات رسیدیم. ما ۱۷۰ فقره از صندوقهای امانات بانک ملی را با ضربه چکش باز کردیم و دو کولهای که همراهمان بود را پر کردیم. من محتویات صندوقها را خالی میکردم و پسرخالهام محتویات آن را جدا میکرد و داخل کولهها میریخت. کارمان که تمام شد، رفتیم سراغ دوربینها. اتاق مانیتورینگ را پیدا و تمام هاردها را خارج کردیم و با خود بردیم. کل ماجرای سرقت از صندوق امانات بانک ملی همین بود.
چند ساعت در بانک ملی بودید و بعد از سرقت کجا رفتید؟
چهارده، پانزده ساعت در بانک ملی بودیم. حدود ساعت ۶ صبح کارمان تمام شده بود. خیابان انقلاب را به خاطر نماز جمعه بسته بودند. تصمیم گرفتیم، بخوابیم. خوابیدیم تا ۲ ظهر؛ نماز جمعه تمام شده بود، ولی مردم در خیابان بودند. از همان دری که وارد شده بودیم، خارج شدیم. حتی موقع خروج از در پارکینگ، یک قفل کتابی به در زدم تا کسی شک نکند و بعد از ما نتواند وارد بانک شود. با موتور از کنار مردم رد شدیم و به خانه پدرم رفتیم، چون میدانستم هیچ کس خانه پدرم نیست. آنجا شروع کردیم به باز کردن اموال تا ببینیم چه چیزهایی برداشتیم؛ کلی طلا، یورو، دلار و سکه. هیچ چیز عتیقهای داخل اموال نبود. اموال را تقسیم نکردم، چون میترسیدم مثل جریان بانک سپه لو برویم و رد مال گردن ما بیفتد. در جریان سرقت بانک سپه، ما اصلا به آن ۷۰۰ میلیون تومان دست نزدیم و فقط بین خانوادههای فقیر و آنهایی که حتی شام نداشتند بخورند، تقسیم کردیم، اما بعد که ما را دستگیر کردند، ۷۰۰ میلیون تومان از جیب خودمان به عنوان رد مال پرداخت کردیم. برای همین در سال ۱۴۰۰، مردم در بسیاری از سایتهای خبری مازندران زیر پستها کامنت گذاشته بودند؛ رابین هود... .
ادامه بدهید؛ اموال سرقتی صندوق امانات بانک ملی را چه کردید؟
اموال سرقتی از بانک ملی زیاد بود. طلاها را از ارزها جدا کردم و داخل فویل گذاشتم؛ هر فویل ۱۲۰ گرم. طلاها را جدا کرده بودم که خیرات کنم. یعنی ببخشم و به کسانی که نیاز دارند، بدهم. مشکل من با ۳۰ میلیارد تومان حل میشد؛ ۳۰ میلیارد را کنار گذاشتم. ۲۰ میلیارد تومان هم برای پسرخالهام کنار گذاشتم. به برادرانم ریالی ندادم، ولی برایشان کنار گذاشتم. مابقی اموال را هم مخفی کردم که وقتی از ترکیه برگشتم، بین نیازمندان تقسیم کنم.
و همان موقع ایران را به مقصد ترکیه ترک کردید؟
زمان سرقت از صندوق امانات بانک ملی، همسرم خانه نبود. خانه یکی از اقواممان در پردیس بود و روحش از ماجرا خبر نداشت. دو روز بعد از تعطیلی همسرم به خانه برگشت و ما برای سفر به ترکیه بلیت تهیه کردیم. من، همسرم، دو دختر خردسالم و پسرخالهام به ترکیه رفتیم. سه، چهار هزار دلار هم از اموال سرقتی با خودمان به ترکیه بردیم.
چرا ترکیه؟
برای تفریح. قصد برگشت داشتیم.
با توجه به اینکه میگویید هیچ سرنخی از خودتان به جا نگذاشته بودید، چه اتفاقی افتاد که دستگیر شدید؟
قبل از اینکه به ترکیه برویم؛ پسرخالهام از ما جدا شد و به شمال رفت. آنجا بخشی از اموال را تقسیم کرد که من نمیدانستم. خودم هم با موبایل به یکی از دوستانم که در خیابان عباسآباد نمایشگاه ماشین دارد تماس گرفته و گفته بودم؛ دلارها را برایت میآورم. همین دو اشتباه باعث شد پلیس رد ما را بزند و کل ماجرای سرقت از بانک ملی با بخشش اموال از سوی پسرخالهام و صحبتهای من با دوستم تمام شد.
در ترکیه چگونه توسط اینترپل دستگیر شدید؟
ترکیه بودیم که بازپرس پرونده با من تماس گرفت و گفت؛ پدر، برادر همسر و برادرانت را بازداشت کردند و شما هم باید به ایران برگردید. اصلا ما خودمان قصد ماندن نداشتیم! لحظهای که در فرودگاه مشغول تهیه بلیت به مقصد تهران بودیم، پلیس اینترپل بالای سرمان ظاهر شد و من، پسرخالهام، همسرم و دو دختر خردسالم را بازداشت کرد. ما ۷ ماه داخل زندان ترکیه بودیم. کنار مافیای روس، حشد شعبی و... زن و دو دخترم کنار این افراد در زندان ترکیه بودند. مقصر اصلی؛ من و پسرخالهام بودیم، اما نمیدانم چرا همسر و دو دختر خردسالم را بازداشت کرده بودند!
بعد از ۷ ماه به ایران آمدید. بیشتر توضیح می دهید.
بعد از ۷ ماه با رضایت خودمان به ایران بازگشتیم. همانجا سازمان حقوق بشر به ما گفت؛ شما نباید به ایران برگردید، اما نمیتوانستیم. عزیزانمان در ایران بازداشت بودند و وجدانم قبولم نمیکرد که ترکیه بمانم. خیلی از خبرگزاریهای خارجی به زندان ترکیه آمدند تا با ما مصاحبه کنند، اما ما قبول نمیکردیم. حتی فائزه هاشمی برای ملاقات و مصاحبه با ما به ترکیه آمد با این عنوان که دفترچه خاطرات آقای هاشمیرفسنجانی داخل صندوق امانات بوده است. در صورتی که چنین چیزی داخل صندوق امانات بانک ملی شعبه دانشگاه نبود و هیچ کدام از صندوقها متعلق به فرد یا افراد سیاسی نبود. با این حال ما حاضر به گفتوگو با این افراد نشدیم و بعد از ۷ ماه به ایران آمدیم. لحظه ورود به ایران دو فرزندم را به یکی از اقوام نزدیکمان سپردند. همسرم هم بعد از ۷۲ ساعت بازجویی آزاد شد. من، پسرخالهام و برادرانم تا امروز بلاتکلیف در زندان تهران بزرگ هستیم. ۱۵ آبان کیفرخواستمان صادر شد و طبق کیفرخواست، من و پسرخالهام که متهمان ردیف اول و دوم پرونده هستیم با اتهام افساد فی الارض مواجه شدیم. در کیفرخواست آمده؛ سرقت مسلحانه! ما حتی یک چاقو هم همراهمان نبود و اگر با ماموران مواجه میشدیم، قطعا فرار میکردیم.
در تمام این سرقتها به دستگیری فکر نمیکردید؟
به قدری تحت فشار بودم که قدرت فکر کردن نداشتم. فکر میکردم چون صورتمان کاملا پوشیده است، هیچ وقت دستگیر نمیشویم. قبول دارم؛ اشتباه کردم، اما اتهام قید شده در کیفرخواست، عادلانه نیست. ما نه به کسی آسیب زدیم و نه شلوغ کاری کردیم. منِ آرمین؛ فقط بدهکار بودم! حالا هم پشیمانم و از مدیران و مسوولان بانک و همچنین از صاحبان صندوقهای امانات بانک ملی شعبه دانشگاه طلب بخشش دارم. در همین راستا هم توبهنامهای در زندان نوشتم.
توضیح «اعتماد»: تمامی مدارک و مستندات از جمله فایل گفتوگو، کیفرخواست و اطلاعیه قرمز اینترپل نزد روزنامه محفوظ است.
غزهای که میتوانست باشد، اما نشد