Tuesday, Nov 14, 2023

صفحه نخست » نامه‌های ابراهیم گلستان به حمید شوکت

Golestan_Shokat.jpgنامۀ اول دربارۀ کتاب

نگاهی از درون به جنبش چپ ایران: گفتگو با کورش لاشایی

ششم ژوئن ۲۰۰۳
آقای شوکت گرامی،
محبت شما، کتاب گفتگو با لاشایی، را امروز گرفتم. بسیار ممنون. الان که ساعت پنج بعدازظهر است همه آن را خوانده‌ام اگرچه چهار ساعت هم از وقت رسیدنش به من بیشتر نگذشته است. اما مطمئن باشید از روی صفحه‌ها و سطرهایش نپریدم و آن را به دقت خواندم. من لاشایی را هرگز ندیده بودم اما خواهرش، فریده، از بچگی با دخترم رفیق و هم‌مدرسه بود و چون خانه‌شان نزدیک خانه ما بود او را مرتب می‌‌دیدم lashaei.jpgکه چه دختر خوبی بود، و بعد هم پس از مدت‌ها او را در لندن دیدم وقتی که یک نمایشگاه از نقاشی‌های او را ترتیب داده بودند. گرفتار شدن برادرش که پیش آمد سبب دلهره فراوان من و کسان من شد. هم به خاطر آن دوستی با دخترم و هم به دلیل‌های روشن دیگر، بی‌آن‌که نشانه قابل قبولی از کار و فکر او داشته باشم. من نمی‌دانم از چاپ این کتاب که جای ندانسته‌های ما را پر می‌کند چه برداشت‌هایی راه به چاپ شده‌های روزنامه‌ای و مجله‌ای پیدا کرده است. اما جنس آنها را می‌شود حدس زد. تردید ندارم که کتاب شما با همه سودمندی که برای روش شدن ذهن‌ها دارد کسی چیزی نگفته و ننوشته است درباره‌اش که کمکی در این کار کرده باشد. من بی‌شائبه، اقدام سرکار را ارجمند می‌شمارم. همین با او حرف زدن و حرف زدن‌ها را به چاپ آوردن خودش بسیار مهم است. من نمی‌گذارم هیجان حاصل از روبرو شدن با حرف‌های کتاب مانع سنگین کردن آنها بشود برای خودم. حس قوی من اینست که از پشت شک و تردید لاشایی درباره سال‌هایی که خود را در "دستگاه" می‌دیده است، صداقت و قوت او کار می‌کرده است. حتی راحت می‌شود گفت فداکاری او. برای من روشن و قابل تاسف بود یادی که از کسانی که آنها را می‌شناختم کمابیش با دقتی که آنها را از نزدیک می‌‌شناختم بی‌تغییر بود.
امیدوارم سپاس مرا از این محبت خودتان بپذیرید. با احترام. گلستان

2003.jpg

نامۀ دوم دربارۀ کتاب
در تیررس حادثه: زندگی سیاسی قوام‌السلطنه

۲۱ ژوئن ۲۰۰۷
آقای شوکت گرامی،
Ghavam.jpgشما معنی گرفتاری‌های احمقانه را خوب می‌دانید، و می‌دانید که این‌ها وقتی سر آدم خراب می‌شوند بدجوری نظام زندگی را می‌پیچانند. حالا نظام زندگی من چنان درهم‌پیچیده است که الان درست نمی‌‌توانم در ذهنم مرتب کنم که در طی این چند ماهی که از رسیدن "امیرکبیر" شما گذشته است اگر هم چند کلمه‌ای برایتان نوشته باشم آیا آنها را برایتان فرستاده‌ام، یا اصلا نوشته‌ام یا چه. در این چند ماهه گرفتاری‌های "دادگستریانه" داشته‌ام، دو بار در سفر بوده‌ام که یکیش بسیار تسمه به گرده‌ام می‌‌زد و به گروه کثیری از هم‌میهنان بیشتر از خودم نافهم و حتی احمق باید سر اینکه دودوتا چهارتا می‌شود یا نمی‌شود بحث اجباری کنم. (۱) که البته هیچ خوشایند نیست. به‌هرحال، توقع ایرانی که بی‌جهت به "مفاخر" باستانی خود تکیه می‌کند تا ذلت امروزی خودش را نفهمد، زیاد است. و بد است. و آدم را بد می‌کند.
اما این "امیرکبیر" شما، که آدم مبارزتر و مثبت‌تری از امیرکبیر اصلی به نظر می‌‌آید یا با نظرش آورده‌اید درهرحال کتاب بسیار بسیار جالب و مغتنمی را سبب شده است. من این کتاب شما را یک بار از نیمه دوم تا آخرش خواندم چون به آن دوره از زندگی قوام بیشتر آشنا بودم، یا فقط با آن دوره آشنا بودم. اما این نیمه دوم، که درست به محض رسیدن کتاب شروع به خواندنش کردم چنان مرا گرفت ـــ و کتاب و متن آن بود که مرا گرفت ـــ که بعد از اول تا آخر آن را خواندم، و بعد، باز، از اول تا آخر را خواندم. نحوه مطالعه و برداشت شما آن را، و او را، بسیار گیرنده و تاثیرگذارتر کرده است. این آدم که به ضرب قدرت درونی خود، از هر قدرتی که دم دستش بود بهره برد تا خود را مسلط کند، و کرد، بسیار آدم نمونه و، در گذار تاریخ ایران، بسیار تاثیرگذار و منحصر به خودش بوده است. بافت او با بافت مصدق فرق فراوان داشت و برخلاف مصدق در عمل هم تنها ماند و تنها بود. و اگر کسی را، یا در واقع کسان بسیاری را به کار می‌گرفت، بی‌پنهان کردن غرض اصلی، و بی‌آشکار کردن غرض اصلی، و بی‌اعتنا به نمایش، آنها را می‌گرفت و به کار می‌برد. به‌عنوان بازکننده گره، بازکننده‌تر بود. و کمابیش هر بازکننده‌ای هم به علت توفیق احتمالی یا قطعی، هم، و یا، به علت قدرت درونی که در کار خود باید ناچار داشته باشد، هدف نق‌نق، یا انتقاد درست. یا ناسزای بی‌جا و بالاخره حسادت دیگران می‌شود که هم مصدق و هم قوام و هم هر کس دیگر را بخواهید می‌شود به عنوان نمونه و مثال آورد و گفت در این میانه و در میان این گروه بوده‌اند. به‌هرحال کتاب شما به آدمی کار دارد که خامی و رمانتیکی و ندانم‌کاری آنهایی که کتاب‌های پیشی‌تان درباره‌شان بود نیست، و اگرچه در نظرها بیشتر شمر بوده است تا حضرت عباس و خویشاوندان آن مرحوم، اما کتاب شما، به حق او را با برجستگی نشان داده است.
غرض من، اگر نامه‌ای در این زمینه از این پیش از من به شما نرسیده باشد، گفتن دست مریزادی به شما بوده است که اگر نوشته باشم، یا اگر می‌خواستم بنویسم، و به‌هرحال حق کتاب، و دِین یک خواننده کتاب به نویسنده کتاب است که باید بسیار مشروح‌تر می‌نوشتم. امیدوارم روزی روزگاری فرصتی برای دیدار شما پیش بیاید.

با علاقه و احترام، گلستان

2007.jpg

نامۀ سوم دربارۀ کتاب
پرواز در ظلمت: زندگانی سیاسی شاپور بختیار

جمعه ۲۱ نوامبر ۲۰۱۴
آقای شوکت گرامی،
bakhtiar.jpgاز لطفی که کردید و کتاب [ناخوانا] را برایم فرستادید که درباره آدم، گویا، درست نفهمی یا به‌هرحال حتما با نقض فهم، که گویا بختیار بود- بسیار بسیار ممنون و مسرور و بهره‌ور شدم. هیچ کتابی درباره شخصی یا برخورد حادثه که چندین ضلعی و "تصادفی" باشند نمی‌تواند کامل باشد. در این موردها، اصلا، کمال چیزی‌ست بسیار دور از دسترس و حتی تصور ناکردنی. اما در این مدّت و با سرعتی که من کتابتان را خواندم آن را، در حد توانایی‌‌های خودم بسیار نزدیک به مرزها و حدود و کمال و پُری یافتم. حتی شاید گاهی در بعضی از فصل‌ها پُرتر از ظرف و ظرفیت قصد اعلام شده از نوشتن کتاب. این کتاب بسیار یادآورنده‌تر و نشان دهنده‌تر است از داستان‌های آن دسته‌های عصبی و زودجوشی که مورد اشاره در کتاب‌های پیشی‌تان بود. آدم‌های آن کتاب‌ها بسیار جوان‌تر و بسیار بی‌تجربه‌تر بودند. آدم موضوع این کتاب بار بزرگ‌تری بر دوش داشت که بدتر و حادثه‌زاتر ازش گرفتند و خودش ناچار انداختش. نه او مرد این این کارها بود و نه تصادف‌ها به یاریش رفتند. او آدمی بوده است گویا بزرگی جوتر و گویا بدتر افتاده در هچل. تنهای رمانتیکی در میان گروه وسیعی مردم در فکر و برداشت‌هاشان رمانتیک‌تر. تنها در هر جهت. رها شده در دست نافهمی و تقدیر. بدتر از گلوله‌های روی میز بیلیارد در پیش بازیکن‌های کمابیش مطلقا ناشی، که شاید هم نه چندان فرقی با آن آدم‌های قبلی خود داشتند. یک کشور و یک "ملت" بی‌تجربه و بی‌درک درست یا طرح درست برای پیش رفتن در یک زندگانی که برایش در حال ساختن و ساخته شدن بود. نوسابقه. در نتیجه کم‌سابقه اگر نه به کّلی بی‌سابقه، که در عین کج‌وکوله شدن‌های کمابیش ناچارش، به همان اندازه ناچار که حکم طاس‌های تخته‌نرد در دست بازیکن‌های تازه‌کار، کوشنده‌تر، تکرارکننده‌تر و "قهرمانی"‌تر بود از بیشتر همپالگی‌ها و دیگر کسانی که مطلقا با یک دسته روحیۀ چند قرن‌پیشی، افتاده بودند در خط حرکت‌های پیچیده امروزی و گندش را به‌ناچار درآوردند هر‌چند هنوز هم که هنوز است در موقعیت‌های خودشان با خیال‌های گنده‌گوی خودشان باورشان شده است و به باور نسل بعد می‌چپانند که مبارز بوده‌اند. نبوده، شلوغ‌‌کار مظلومی بودند که می‌خواستند ظالم باشند و نشدند و نبودند. و نشد. خیال‌پرست پُرگوی کم‌فهم و بسیار کم‌فهم در روزگارخودشان و دور از اقتضای روزگارشان. شما گاتالوگ درخشانی از حرف‌های آنها را در جای خود آورده‌اید.، اما نه این یادآوری‌ها و ونه این پرده‌برداری‌ها برهنه نمی‌کند آن ادعاهای کهنه‌شان را برای خودشان [. ] هر چند در چندین مورد کارشان به حد جنایت و خیانت و خراب‌تر کردن کارها هم کشیده است. و کشیده بوده است. و همچنان می‌کشد.
*
من این نامه را تا اینجا برایتان نوشته بودم که به بیمارستان رفتن و بستری شدنم ادامه پیدا کرده از به پست فرستادن آن غافل شدم و از یادم رفت. در مدت بستری بودنم که تا امروز هم به طول کشیده است، فرصتی شد که دوباره، و به کمک یادداشت‌هایی که بار اول در حاشیه کتاب نوشته بودم آن را به دقت بخوانم. واقعا زحمت شما را تحسین می‌کنم بی‌آن‌که حسن قدر شناسی‌ها در نزد جامعه سطحی و سطحی‌نگر و سطحی‌اندیش ما به جایی برسد یا سودی به‌ بار آورد. سود را همان گذشت کند زمان به ‌بار خواهد آورد. و اینکه تیتر کتاب شما، یا حتی کارهای آدم موضوع کتاب شما گاهی از نسبت می‌افتد [. ] اگرچه در عمل به فهم جامع‌تری از زمان کمک می‌کند [، ] به ظاهر دور شدن از قصد و موضوع کتاب می‌نمایاند. و این یک ایراد ملانقطی و بهره‌ای که از این "نقض" به دست می‌آید از حد قصد به ظاهر محدود کتاب بیرون می‌رود.
‌‎ من خیلی نوشتم چون دیدم آنچه را که بیست روز پیش ناتمام گذاشته بودم باید تمام کنم و برایتان بفرستم. امیدوارم فرصتی پیش بیاید و من بتوانم جزییاتی را که جا‌به‌جا یادداشت کرده بودم روی کاغذ دیگری بیاورم و برایتان بفرستم اگرچه شاید به کارتان نیاید دیگر.
سپاس و نیکداشت مرا بپذیرید. امیدوارم در این کارها به کرات مشغول و کارورز و پیروز باشید.
با ارادت بیشتر شده، گلستان
یکشنبه ۱۴ دسامبر ۲۰۱۴

2014-0.jpg

۱. اشارۀ ابراهیم گلستان به "گرفتاری‌های" یکی از آن دو سفر، سخن‌رانی در مرکز مطالعات ایرانی دانشگاه استنفورد و بحث با شرکت‌کنندگان در آن نشست بود.

https://www.forough-book.com/search?q=%D8%B4%D9%88%DA%A9%D8%AA&filter=0&module=1

اولین بار چاپ شده در جهان کتاب. سال بیست‌وهشتم. شمارۀ ۴. مهر- آبان ۱۴۰۲



Copyright© 1998 - 2024 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: [email protected] تبلیغات: [email protected] Cookie Policy