Tuesday, Nov 14, 2023

صفحه نخست » هرگز اجازه نمی‌دهیم عزا را بر جای شادی بنشانید، ابوالفضل محققی

Abolfasl_Mohagheghi_3.jpgهیچ گلوله و بمبی مخرب‌تر و ویرانگرتر از تخریب تاریخ و فرهنگ یک ملت نیست! از بین بردن نشانه‌های ملی و تاریخی که ذره ذره در روح و جسم یک ملت نفوذ کرده و رمز پایداری او در برابر حمله بیگانگان، هر مهاجم داخلی و بیرونی، است؛ "بیگانه نفوذ کرده‌ای چون جمهوری اسلامی".

هویت ملی نشانه‌ها وعناصر مختلفی هستند که طی قرن‌ها به مناسبت‌هایی شکل می‌گیرند، تکرار می‌شوند، در ذهنیت فردی و اجتماعی ساکنان یک سرزمین شرطی می‌گردند و هویت ملی باشندگان آن مرز و بوم را تشکیل می‌دهند.

چه تلاش عظیمی برای شکل‌گیری و حفظ این هویت ملی در مسیر سنگین گذر تاریخ صورت گرفته است.

هر مهاجمی تلاش کرده این رمز پایداری یک ملت را حذف کرده مهر و نشان خود را بر پبشانی این سرزمین بکوبد.

از لشکر اسلام با شمشیر‌های سر کج خون‌ریز که خون می‌ریخت، شهر‌ها ویران می‌کرد، کتاب‌خانه‌ها آتش می‌زد، زنان و مردان به اسارت می‌کشید، نام عجم بر او نهاده، قرن‌ها سکوت و وحشت را که یادآوری کنیتت جزای مرگ داشت را بر این سرزمین تحمیل می‌کرد... تا لشکر مغول که از کشته‌ها پشته می‌ساخت.

اما بضاعت ناچیز هر کدامشان در عرصه علم، هنر، نداشتن عناصر تاریخی و نماد‌های قدرتمند که قادر به هم‌آوردی با غنای تاریخی این سرزمین باشد. آن‌ها را ناگزیر از قبول هویت ملی سرزمینی کرد، که با چنگ و دندان از گذشته خود از تمدن و فرهنگ خود که در نماد‌های گوناگون متجلی بود، دفاع می‌نمود!

تمدن و فرهنگی به‌مراتب غنی‌تر از فرهنگ کم‌بضاعت آن‌ها! سرزمینی که پیامبرش از صلح و دوستی سخن می‌گفت.

صلح را در برابر جنگ می‌نهاد. شادی و فراوانی را در برابر اندوه و قحطی آورده شده توسط آن‌ها. پیامبری که بر پیشانی کتابش اوستا. پندار نیک، گفتار نیک و کردار نیک نگاشته شده بود.

تمدنی پرافتخار در سیمای بنا‌های عظیم به جا مانده چون تخت جمشید، ایوان مدائن، دانشگاه جندی‌شاپور و مهم‌تر از همه در بنای عظیمی که فردوسی براساس همین گذشته پرشکوه و قهرمانان اساطیری آن بنا نهاد: "پی افکندم از نظم کاخی بلند که از باد و باران نیابد گزند."

بنائی که زیباترین چهره‌های انسانی با نام‌های دل‌انگیز به نگهبانی بر دروازه‌های آن ایستاده‌اند.

قهرمانانی با نام‌های افتخارآفرین به‌جا مانده از یک تمدن بزرگ.

از رستم تا گُردآفرید، از آرش تا کاوه، از ضحاک تا جمشید، ازسیمرغ خردمند، تا گذشتن از هفت خوان نهاده‌شده بر سر راه رستم "بخوان بر سر راه مردمان این سرزمین".

همه و همه در سایه‌ی نبردی بزرگ صورت گرفته است. نبردی که سلاح آن شادی بود و ایستادگی. «مرا "ما" را عهدی‌ست با شادی که شادی آن من "ما" باشد».

وحدت ملی بود! در برابر تفرقه‌اندازی دشمنان مردم.

چرا که پی‌افکنان این تمدن و فرهنگ نیک می‌دانستند که هیچ سلاحی بُرنده‌تر و خطرناک‌تر از هجوم لشکرغم واندوه بر باشندگان یک سرزمین نیست.

از این رو هر زمان که لشگر اجنبی "حال لشکر خودی کم‌بضاعت و متحجر یورش آورده از درون کمر به نابودی ابن تمدن و فرهنگ بسته است."

در عهد‌ی چون اکنون که در میکده بسته ودرتزویر وریا گشوده‌اند. حرمیانی که خرقه‌شان مستوجب اتش است. لشکر غم انگیخته وکمر به نابودی هر آنچه که رنگ شادی و سرور دارد بسته‌اند.

محافظی چون حافظ پای در میدان نهاده و سروده است.

"اگر غم لشکر انگیزد که خون عاشقان ریزد

من و ساقی به هم تازیم و بنیادش براندازیم

شراب ارغوانی را گلاب اندر قدح ریزیم

نسیم عطرگردان را شِکَر در مجمر اندازیم"

چرا که نیک می‌داند هیچ عنصری خطرناک‌تر از یأس واندوه نشسته بر جان یک ملت و تاراج فرهنگ و تمدن آن نیست.

انسان به اعتبار چشم‌انداز‌ها، تصاویر روشن و شادی بخشی که می‌سازد میل به حرکت می‌یابد. هر میزان که این تصاویر روشن‌تر و امیدبخش‌تر باشند بازتاب‌های فردی و اجتماعی مثبت‌تر، میل به حرکت و شادی افزون‌تر و جامعه پویا تر می‌گردد.

برعکس به هر میزان که از دامنه و روشنی این چشم‌اندازها کاسته شود و ناامیدی در رسیدن به هدف بیشتر گردد و عناصر شادی و سرور از انسان دریغ گردیده و به جای آن نوحه وشیون جایگزین شود، مراسم عزا جای عید و شادی بگیرد، بازتاب‌های فردی و اجتماعی منفی و کم‌رمق‌تر شده و میل به حرکت و پویائی اجتماعی کمتر و کمتر ترمی‌گردد.

سرنوشتی که امروز در دوزخ جمهوری اسلامی به آن گرفتار شده‌ایم.

گرفتار در بی‌شرمی حکومت اسلامی متکی بر عقاید مالیخولائی فردی که خود را مالک الرقاب ملت می‌داند و امر بر حذف اعیاد و روزهای ملی که شادی آفرینند می‌دهد! تا قدر قدرتی خود را با قرار دادن تلخ‌ترین کلماتی چون امر به معروف و نهی از منکر در تقویم رسمی کشور که یاد آور بزرگترین جنایت رژیم اسلامی در حق آزادگان این سرزمین است، به رخ مردم بکشد.

تا حس زبونی و ناتوانی یک ملت در برابر خود را به‌نمایش بگذارد.

عملی که نشان از خشم و نفرت خودشیفته‌ای است که بی‌اعتنائی بخش فرهیخته جامعه از استادان تا معلمان، از هنرمندان و ورزشکاران تا کارگران و کارمندان آگاه و نهایت نسل جوانی که حماسه مهسا را آفریده و تره برای او خرد نمی‌کنند! او را به مرز جنون کشانده است.

رهبری که مشروعیت مردمی از کف داده، بگونه‌ای که دیوانه‌وار بر هر آن‌چه که ملی، مردمی و در ارتباط با تاریخ، فرهنگ و ادب این سرزمین است! هجوم آورده وکمر به نابودی آن‌ها بسته است. هجوم به هر آن چه که ارزش ملی است. خاک در چشم مردم بپاشد و یادآوری کند که قدرتی فراتر از من نیست.

آیا حداقل برای یک بار هم که شده در توان ما نیست که به‌دور از گروه‌گرائی و منیت‌های فردی، در یک حرکت فراگیر و جمعی به مقابله با این هجوم سازمان‌یافته برخیزیم و یک‌صدا همبستگی خود را در دفاع از ارزش‌های ملی‌مان نشان دهیم؟ ارزش‌هائی که متعلق به همه ماست. بدون نسبت دادن به این وآن! بدون اما و اگر!

ابوالفضل محققی



Copyright© 1998 - 2024 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: [email protected] تبلیغات: [email protected] Cookie Policy