«مظلومنمایی» و «قربانیپروری مولد» دو مزیت و امتیاز ویژهای هستند که هولوکاست انجام گرفته بهدست نازیسم آلمانی در خلال جنگ دوم جهانی برای صهیونیسم بههمراه داشته است. استفاده و بهرهگیری حداکثری از این مشروعیت و قداست کاذب دیگر سالهاست که به دکترین فریبکارانه و ابزار باجخواهی و خفهکردن کوچکترین نغمههای انتقادی نسبت به آپارتاید و اشغالگری رژیم اسراییل بدل شده است. از اینرو و از دید اسرائیل، دولت حامی این تفکر «قوم برگزیده» ، به تمامی وضعیتهایی که آنها را در شرایط استفاده دوباره از این دو حق و امتیاز ویژه و بازتولید نقش «مظلوم« و «یهودی قربانی و درحال فرار» قرار بدهند باید خوشآمد گفت.
منطقهای کردن جنگ برای رژیم کودککش اسرائیل که هيچگاه لااقل در ۲۵ سال گذشته اینچنین در معرض نقد و نفرت تریبونال افکارعمومی ملتهای جهان قرار نگرفته بود به واقع همانند یک مائده آسمانی است. از برای سیاست شکستخورده اسرائیل که میتواند پس از این ماجراجویی و نسلکشی وحشیانهاشان در غزه دوباره سیاست تجاوزگرانه رژیم اسرائیل را دگربار لااقل برای مدت زمان کوتاهی احیا کند.
به راستی مردم قهرمان غزه با مقاومتشان این زره و لباس فریب و تزویر را از پیکر صهیونیسم بیرون کشیدند و توانستند آنها را عریان آنچنان که هستند در معرض دید و داوری جهانی قرار دهند. آری مقاومت غزه قهرمان این صورتک از این چهره مکار و فریبکار برگرفت و اسرائیل را آنچنان که هست و نه آنچنان که میخواهد باشد به جهانیان معرفی کرد. با این رژیم تمامیتخواه و کودککش دستیابی به یک همزیستی و صلح پایدار در سرزمین وحی عملاً عیرممکن است.حاکمیت در ایران باید هوشیارتر از آن باشد که بخواهد از فاشیستیترین جناح سیاست رسمی در اسرائیل در این لحظه حساس تاریخ منطقه بازی بخورد.
به لحاظ راهبردی نیز این عملی خبط و غیرقابل توجیه و بههیچوجه در راستای منافع ملی ما ایرانیان نخواهد بود که ایران و حاکمیتش بخواهد «نفوذ» خود را با «حضور» فیزیکی در جنگ جایگزین نماید. ایران باید با ارائه و بکارگیری راهکارهای سازنده طرف اسرائیلی و امریکایی این معادله خطرناک نهفقط برای منطقه بلکه برای کشور و میهن ما، را خلع سلاح کند. ما ایرانیان باید این سیر جدالی و این «دیالتیک بقا» در منطقه را بپذیریم. و بدانیم قوام و اقتدار ملی ما در بیرون و درون از درون همین چالشها و فرآیندها بیرون میآید. جهان ما «مهدکودک» نیست که ما در گوشهای از آن بنشینیم و با آسودگیخاطر کودکانه خود با اسباببازیهایمان سرگرم باشیم.
ملتهای منطقه از جمله ایرانیان بایستی در فرایند تصمیمسازی و شکلدهی چهرۀ منطقه خود مشارکت فعال داشته باشند. منطقه بدون حل مشکل ملت فلسطین به آرامش، صلح و رفاه اقتصادی نخواهد رسی. برای برونرفت از بحران ۷۵ ساله اشغال، آوارگی و محرومیت و جنگ و نابرابری در سرزمینی که به لحاظ تاریخی فلسطین نام دارد به طور معمول سه راه بیشتر محتمل و متصور نمیباشد:
۱) راهحل اسراییل: وجود یک دولت آپارتایدگونه تحت زعامت صهیونیسم و تفکر «قوم برگزیده» در «ارض موعود». مسلم است در یک همچون سرزمینی غیریهودئیان همانطور که امروز شاهد آن هستیم در بهترین شکل شهروند درجه دوم محسوب میگردند. نتانیاهو گفته بود که غیریهودیانی که سیاستهای صهیونیستی اسرائیل را قبول ندارند در آن نمیتوانند جایی داشته باشند.
۲) راه حل دو دولت معروف به راهحل اسلو بین اسحاق رابین و یاسر عرفات. این راهحل که معتقد به تشکیل دو دولت در این سرزمین کوچک بود حتی به هنگام تولدش نیز ناقصالخلقه و قادر به ادامه حیات نبود. و از آن زمان نیز با اقدامات ایضایی همانند شهرکسازیهای وسیع در مرانه باختری رود اردن از جانب رژیم اسرائیل عملاً سالبه به انتفاء موضوع میباشد. هم اسحاق رابین و هم یاسر عرفات هر دو هزینه این رویای خام را با جان خود پرداخت کردند. آنها هر دو بعداً توسط تندروهای اسراییلی به قتل رسیدند.
۳) راهحل دمکراتیک: یگانه مدلی که میتواند برای این سرزمین مغضوب و مردمانش اعم از مسلمان مسیحی و یهودی بهجد چشماندازی عملی و منطقی و عادلانه داشته باشد تشکیل یک کشور جمهوری سکولار و به لحاظ استراتژیک و نظامی و ساختار حکومتی همانند سوئیس کنفدراتیو و بیطرف که موقعیت بیطرفی آن نیز باید توسط مجامع و نهادهای بینالمللی تأئید و توسط خود آنها لااقل در دهههای نخست مورد پایش و حمایت مستمر قرار داشته باشد. سرمایهای که از جانب هردو طرف این مخاصمه کور و بیحاصل برای مقاصد نظامی هزینه میگردد میتواند صرف سازندگی در این سرزمین وحی تاریخی بگردد.
غرب و امریکا اگر حقیقتاً صادق باشند و به یافتن یک راهحل صلحآمیز برای مردم منطقه و تمامی طرفهای درگیر باور داشته باشد میتوانند حمایت و کمک فعالانه به شکلگیری این راهحل مرضیالطرفین و پاسداری از آنرا برعهده بگیرند.
مصطفی قهرمانی
مملکت را به کجا میبرید؟ حسن بهگر