دست درازی به آیینهای باستانی و ملی، و تلاش برای تغییر الگوهای مسلط معنایی آنها، بار دیگر گسست ژرف و پرنشدنی میان فرهنگ سربلند ایران و ساختار درمانده سیاسی ـ مذهبی جمهوری اسلامی را آشکار کرد و از آن بیشتر، چهره زشت مذهبی، که دورهاش تمام شده و رژیمی، که عمر ننگیناش به سر آمده است، محسوس تر نموده است. از لجن زاری بنام حکومت شیعه اثنی عشری که فلسفه وجودیاش، در کنار سرکوب بی رحمانه و وطن فروشی، بر دشمنی ذاتی با فرهنگ ملی استوار است، غیر از این هم انتظاری نیست.
اینگونه دشمنیها با فرهنگ و سنت ملی ایران بیش از هر چیز نشاندهنده درماندگی رژیمی است که توانایی بازنمایی قدرت در ساختارهای سیاسیاش را ندارد و دیگر نمیتواند برای مشروعیت بخشی به حکومت و تغذیه ایدئولوژیک وفادارانش به تولید محتوا از درون گفتمان رسمی و شکستخوردهاش دست یابد.
گفتمانی که در انقلاب شوم اسلامی توانست پیرامون دالهاى دروغین و اغلب به عاریت گرفته شده به هژمونى بر افکار عمومى دست یابد، از مدتها پیش استیلاى خود بر افکار عمومى را از دست داده است، زیرا شرع و دین و «چپی»، که روزگاری پشتوانه این گفتمان ایران بربادده و ضد ملی بود دیگر بازتابی از اقتدار به شمار نمیآید و بسیاری از منابع زیستی و عناصر هویتیاش از سوی مردم منسوخ شده و یا در مسیر باطل گشتن هستند و شیعه اثنی عشری همانند رفیق گرمابه و گلستان «سرخ»اش در ایران دیگر معیار اعتبار نیست و منزلتاش را از دست داده است.
بیهوده «پفیوزی» که «تا آخرین قطره خونش» میخواهد «در کنار این نظام» باشد، از شکست «گفتمان انقلاب»شان، شاکی و گله مند نیست.
رژیم مفلوک اسلامی در برابر گفتمان ایرانگرایی شکستخورده است و چنان در انسداد و انجماد معنایى گفتمان مغلوب خویش گرفتار شده است که دیگر حتی نمیتواند با بدنه نیروهای خودیاش پیوند برقرار سازد، به همین علت برای پرکردن خلاء گفتمانیاش، از یک سو، سیاست تغییر و تقلیل الگوهای مشترک فرهنگی را دنبال میکند، و از سوی دیگر، برای پوشاندن سستی حکومتش به مجموعه گستردهای از اقدامات اقتدارگرایانه متوسل میشود و با قدرت اجبار و نیروهای سرکوبگرش در نقش حجاببان و کیشبان و برپایی تونل وحشت در ایستگاههای مترو، به دنبال بازتولید سازههای هویتی و اشاعه ایدئولوژیاش است. چنین رویکردی محصول شرایط حکومتی است که در ناامنی بسر میبرد و با اضطرابی دائمی روزگار میگذراند، هر چند همواره با رجزخوانی و گفتاردرمانی «پفیوزها» میخواهد هویتی پوشالی به نظام سست خویش ببخشد.
در همه این سالها جشن شب یلدا و پایکوبی چهارشنبه سوری سنگر مقاومت و مبارزه فرهنگی بوده است و درافتادن با این نمادهای ملی و فرهنگی هرگز گزندی به محتوای درونی آنها نمیرساند، بلکه فرجامی به کلی معکوس پدید خواهد آورد و اینگونه سازههای هویتی از این پس برای پیشبرد و استوارسازی پیکار سیاسی بکار خواهند آمد و قدرتمندتر از پیش رخ نمایی میکنند. اینک با تغییر نام این آیینهای ملی در تقویم رسمی جمهوری اسلامی جنبههای سیاسی این جشنها بیش از پیش برجسته و همچون سیلی محکمی بر گوش رژیم اسلامی نواخته خواهد شد تا هم فضای مبارزاتی گستردهتر شود و هم تمایزها و تفاوتها با قوم اشغالگر شیعه نمایان تر گردد.
ایجاد هرگونه دست اندازی در راه گفتمان ایرانگرایی، گفتمانی که در پی خویشتن تاریخی خویش است و اینک معنا بخش مبارزات مردم در برابر رژیم اشغالگر اسلامی شده است، به شکست میانجامد. خاطرات و اساطیر مشترک ما ایرانیان که تاریخ و فرهنگ مان را پی ریزی کرده و هویت ملی مان را بنیان گذاشته است، نیرومندتر و پایدارتر از آن است که کسی توان لطمه زدن به آن را داشته باشد، چنانکه گندهتر و قویتر از رژیم نکبت و لرزان اسلامی، خواستند و نتوانستند، و سرانجام یا در فرهنگ ما ذوب شدند و یا نابود گشتند.
گذشت آن روزگارانی که آخوندهای فاسد شیعه میتوانستند کارخانه تولیدات خرافات و احادیث جعلیشان را با اتکا به جهل مردم سر پا نگهدارند و با افسانه سازی و هذیان گویی درباره امامان شیعه و سُتورانشان به «توهمات جمعی» دامن بزنند و باعث تاریکی ذهن، کمرنگ شدن ارزشهای ملی و قطبی شدن جامعه شوند. این «توهمات جمعی» ۴۴ سال پیش ما را به سوی «خودکشی جمعی» کشاند.
حکومتی که با شکستهای پیاپی سیاسی و دیپلماتیک روبرو است و از پس چالشهای سیاسی و آشفتگیهای درونی برنمیآید، حکومتی که قدرتش سست تر، اقتدارش محدودتر، و هزینه سیاسی حمایت از گروههای تروریستی ـ نیابتیاش افزون تر گشته، به یاد داشته باشد که با بازنویسی سیاستهای شکستخورده هرگز نخواهد توانست خروجیهای مورد انتظار و تضمین کننده بقای ولایتاش را تولید کند.
رژیم منفوری که در توهم احیای امپراتوری هلال شیعی، خود را در نقش یک قدرت منطقهای میبیند، اما از هفتم اکتبر سال جاری هر روز منکر نقش آفرینی خود در حمله سازمان تروریستی حماس به اسراییل میشود، بعبارتی به غلط کردن افتاده، نه تنها عدم اعتماد به نفس یک رژیم پوشالی و درمانده را به نمایش میگذارد، بلکه بزودی شکافهای عمیق میان لایههای حاکمیت چنان افزایش مییابند که ولایت اثنی عشریان را از حالت تعادل خارج میکند.
در این چهاردهه شوم، همچون روزگاران تاخت و تاز بیگانگان به ایرانشهر، تداوم تمدنی و بیان هستی ایرانزمین متأثر از چرخشهای فکری، خصلتی سیاسی، به منزله بستری برای کنشی رهایی بخش و خصلتی فرهنگی، به مفهوم زیستگاهی برای بازیابی هویتی، یافته است تا با برجسته ساختن تمایزات با اشغالگران شیعه و روشن نمودن پیچ و تابهای تاریخی در انعکاس با وضع موجود کنونی، معنای هویت ملی و ابعاد سیاسی آن بازنمایی گردد.
هویت ملی ایران نه تنها تداوم میراث گذشته، سنگر پیکار سیاسی و پایداری فرهنگی است، بلکه در خدمت کشف مجدد معنای زندگی است تا با بازنگری در عقاید و دیدگاهها، ورای نظام باورها، همه تفاوتها بتوانند در زیر یک چتر سیاسی، بعنوان یک ملت با هویت فرهنگی مشترک، اما رنگارنگ، همبسته و همراه شوند.
فرهنگ ملی و هویت ایرانی هیچگاه در برابر هویت سازان شیعه اثنی عشری و شرکای سرخاش سر خم نکرده و نخواهد کرد، و اینک آبدیده تر از هر زمانی، با وجود همه زخمها و رنجها، تخته پرشی ساخته است برای برخاستن و کندن و آغازی دوباره، برای رستاخیزی دوران ساز که در آن شکست امت در برابر ملت و انترناسیونالیسم مرگ آفرین شیعی در برابر ناسیونالیسم سازنده ایران به نمایش گذاشته شود.
امیر امیری
شعری برای نیما، رضا مقصدی
با اسلام و مسلمانان چه باید کرد؟ درویش رنجبر