Wednesday, Nov 22, 2023

صفحه نخست » محمود احمدی‌نژاد از زبان مهدی کلهر

an.jpgمناظرۀ مشهور 88 بد بود ولی نزدیکان او دست‌و‌پایش را بوسیدند! اگر هاشمی رفسنجانی نمی‌آمد یا انصراف می‌داد نمی‌آمد و نمی‌ماند‌، هر دو نابغه بودند / خود را شاگرد مهندس موسوی می‌دانست

عصر ایران؛ سید مهدی حسینی دورود - نام محمود احمدی‌نژاد در تاریخ معاصر ایران ثبت شده و پاک‌شدنی نیست. منتقدان او را آغازگر بی‌اخلاقی در عرصۀ سیاست و حفظ نکردن احترام دیگران می‌دانند و به خاطر بحث‌های هسته‌ای و تحریک غربی‌ها در موضوع هولوکاست متهم می‌کنند مسیر ایران را تغییر و در سیبل منازعات جهانی قرار داد و در سال 88 هم به دوپاره کردن جامعه و در مقابل حامیان و هواداران از دوران او به نیکی یاد می‌کنند و می‌گویند حلقۀ بسته مدیران را شکست و به برخی اقدامات تاثیر گذار اقتصادی و معیشتی در دوران او اشاره می‌کنند.

در گفت‌و‌گو با مهدی کلهر مشاور محمود احمدی‌نژاد در ایام انتخابات 84 و در دولت اول و سال نخست دولت دوم به موارد مختلف پرداخته‌ایم. در حالی که رییس جمهور وقت یک سال بعد از حوادث 88 او و 13 مشاور دیگر خود را کنار گذاشت (تصمیمی که به افزایش نفوذ رییس دفتر نسبت داده شد) اما در سخنان مشاور سابق نشانی از کینه نمی بینیم و بیشتر او را ستایش می‌کند تا سرزنش و نکات و نقاط منفی را به اطرافیان نسبت می‌دهد.

* آقای دکتر کلهر! آیا شما به آقای احمدی‌نژاد احساس دِین می‌کنید؟

-نه. اما،مثل همه به شهدا و معلمان خودم مدیون‌ام.

*پس می‌توانیم در باره آقای احمدی نژاد صریح و روشن صحبت کنیم؟

-اگر بحثی دوطرفه باشد، باید خود ایشان هم باشد. اما می‌توانم در بارۀ وقایع تاریخ کشورم که حداقل خودم درآ‌نها حاضر و ناظر بوده‌ام صحبت کنم.

*از کجا آمد؟

-این جور سوالات پیش از آن‌که سوال باشد خود یک دیدگاه و جواب است و اعتراض به مستضعفینی که آن آیۀ شریفه را باور کرده‌اند که خداوند به مستضعفین منت نهاده و اراده فرموده تا مستضعفین را وارثین زمین قرار دهد. بله، به نظرم سوال‌ شما متکی بر یک پیش‌فرض مستکبرانه است. یعنی چرا یک نفر آدم معمولی غیر‌آقازاده و غیر اشراف‌زاده و غیر از کانون‌های قدرت و غیر از کانون‌های سیاست و غیر از کانون‌های ثروت به خودش اجازه می‌دهد بدون تکیه بر آن پشتوانه‌های مهم قدرت و ثروت، و... وارد میدان سیاست بشود؟

اما جواب ساده و روشن این است: او فرزند 15 خردادِ آقای خمینی‌ است. مانند هزاران کودک و نوجوان دیگر، تا انقلاب اسلامی که دانشجو است، اهل نماز، روزه، قرآن و عضو انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه علم و صنعت و نه دانشگاه ملی.

جوانی متدین، متعهد، از خانوادهای معمولی، کارگری و متدین، خوش‌نام، کوشا، با استعداد و مبارز، علیه طاغوت و مثل اکثریت آحاد مردم به شعارهای محوری انقلاب اسلامی ایران معتقد و به تمام وجود به آن شعاره باورمند: به استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی. به همین جهت، در برابر گروه‌های چپ و مارکسیست می‌ایستد و با استدلال و برهان با تکیه بر قرآن، بحث می‌کند: جدال احسن..! با هوش است، و خوش بیان، پرکوش است و مودب.

لذا موفق هم می‌شود و در جمع دانشجویی متمایز. حتی مخالفان عقیدتی او نیز برای او احترام قائل می‌شوند. او اهل فحش و دشنام نیست، اهل مباحثه و استدلال است.

از طریق دانشجویان انجمن اسلامی ، به‌عنوان نمایندۀ ایشان، در اجلاس انجمن‌های اسلامی دانشگاها، انتخاب می‌شود. بدون پشتوانۀ آقا زادگی و حزبی و گروهی، این ظرفیت‌ها را حتی دشمنان قسم خورده او نیز معترف بودند.

درهمین دوره‌ دانشجویی با نخست‌وزیر -مهندس موسوی- آشنا می‌شود و او را به‌عنوان معلم خودش انتخاب می‌کند و ایشان هم، با او، ارتباط بر قرار می‌کنند تا جایی‌که حتی ایشان با او رفت‌و‌آمد خانوادگی بر‌قرار می‌کند. حتی در همان مناظرۀ نا‌خوب ۸۸ -و بلکه [بد] از نظر من - هم به اینکه خودش را شاگرد ایشان می‌دانسته اشاره می‌کند.

پس سال‌ها پیش از آن‌که برای ریاست جمهوری ثبت‌نام کند حداقل برای بزرگان سیاست و مدیریت شناخته شده بود. او موجودی بی‌شناسنامه نبود. البته شاید شناسنامۀ او، هم‌رنگ شناسنامه‌ دیپلمات‌ها، و حاجی زادگان و آقازادگان نبوده باشد. چنانچه شناسنامۀ شهید رجایی هم دچار همین نقیصۀ ناهمرنگی بود.

* ایشان از کجا آمد و چگونه در معادلات سیاسی ایران قرار گرفت؟

-این سوال از دو جنبه باید مورد بررسی قرار گیرد: اول، به‌ لحاظ قانون اساسی که کاندیدای ریاست جمهوری باید از رجال سیاسی، مذهبی و... باشد و تشخیص این ویژگی‌ها با شورای محترم نگهبان قانون اساسی کشور است که ایشان را در آن‌زمان واجد شرایط لازم تشخیص داد.

اما، این سوال هم باز متکی بر یک پیش‌فرض است که انگار نباید کسانی خارج از دایرۀ منتخبین کانون‌های ثروت و قدرت وارد این میدان شوند. حال آن‌که طبق قانون اساسی ما - که یکی از مترقی‌ترین قانون اساسی‌ها در جهان است- انتخاب رییس جمهوری از طرف احزاب و گروه‌های قدرت و ثروت انتخاب نیست. بلکه مستقیما از مردم انتخاب می‌‌کنند و فقط باید شرایط لازم را برای ورود به این عرصه داشته باشد. همین.

اما باز هم برای اینکه بدانید در میان تمام رقبای ایشان درسال ۱۳۸۴ آقای احمدی‌نژاد، حداقل برای بزرگان سیاست آن‌زمان کاملا شناخته شده بود یادآور می‌شوم:

او در اوایل دهه ۶۰ در زمان دفاع مقدس‌، در آذربایجان‌غربی در یکی از مناطق جنگی در جهاد سازندگی مشغول کار بود و کارنامۀ موفقی داشت. فرماندار شهر خوی شد، و بسیار پرتلاش و بدون سر و صدا کار می‌کرد. همین زمینه‌ها باعث شد تا به‌ عنوان استاندار استان تازه تأسیس اردبیل انتخاب شود و به خاطر تلاش و خدمات خالصانه در خدمت به مردم به‌ عنوان استاندار نمونه در کشور مورد تقدیر ریاست جمهوری وقت- آقای هاشمی رفسنجانی- قرار گیرد.

بعد هم حضور او به‌عنوان مشاور در وزارت فرهنگ و آموزش عالی و تکمیل تحصیلاتش و دریافت دکترا و همین‌طور یک فعال اجرایی و سیاسی در امور سازندگی و دانشگاهی. البته همان طور که طرفداران پر و پا قرصی داشت، مخالفان سرسختی هم داشت. او‌ و بسیاری از دانشجویان مسلمان انقلابی دیروز، بر دو محور اصولی انقلاب که در حال محو شدن بودند حساس بودند:

۱. دفاع از مستضعفین. یعنی کسانی که به زور استکبار ضعیف نگاه داشته شده‌اند. نه، ضعیف‌ها، نحیف‌ها و ذلیل‌ها، علیل‌ها که ذاتا ناتوان‌اند. اما مستضعفین، به اقشار آسیب‌پذیر ترجمه، تفسیر و تغییر عنوان داده بودند: یک استحالۀ شیطانی، زیر پوستی و آرام بینشی، ایدئولوژیک‌، عقیدتی، فرهنگی، سیاسی و در نهایت اقتصادی.

۲. مخالفت با جریان استکبار داخلی و خارجی که بر عکس به‌عنوان تنها راه توسعه و ترقی کشور را در تسلیم، تعظیم، تکریم، شیطان بزرگ و استکبار جهانی و هماهنگ شدن با رهبر ارکستر جهانی یعنی آمریکای مکار و خون‌خوار معرفی می‌کردند. البته در دورۀ آقای هاشمی به این صراحت مطرح نشد. بلکه گام‌های اولیه برداشته شد اما در دورۀ آقای خاتمی با سرعت بسیار بیشتری ادامه پیدا کرد و البته بدون نتیجه مورد خواست‌شان و بلکه برعکس.

آقای احمدی‌نژاد و بسیاری از جوانان دیروز مسلمان انقلابی، بسیار حساس شده بودند. آنها که در تمام آن سال‌ها سرشان را پایین انداخته و کار می‌کردند اما، هرچه بیشتر می‌دویدند کمتر به نتیجه رفع محرومیت‌ها، دفع مظلومیت‌ها و رفع نابرابری‌ها دست می‌یافتند.

تعبیر یکی از آن مدیرها که اتفاقا جزو اصلاح‌طلبان هم بود این بود هرچه ما با سرعت و جدیت پیچ‌ها راسفت می کنیم وقتی برمی‌گردیم تا به نتیجۀ تلاش‌مان افتخار کنیم و کمی خستگی در‌کنیم با کمال تعجب می‌بینیم کسی یا کسانی نامریی پشت سرما پیچ‌ها را شل کرده‌اند و در بسیاری از موارد خود پیچ‌ها را هم برده‌اند! بد‌جوری مچل هستیم یعنی بدجوری سر کار قرار گرفته‌ایم. بله. واقعا این وضع امور اجرایی وسازندگی ما بود در حالی که قرار بود برمحور عدالت درکشور باشد.

نه فقط احمدی‌نژاد، بلکه اکثریت طبقۀ دانشگاهی و متخصصین دست‌پرودۀ انقلاب اسلامی و جوانان انقلابی دیروز که حالا تکنوکرات‌های مطلوب نظام شده بودند و مدیران اجرایی رده‌های میانی کشور شده بودند همه، ازی ان تلاش اگر نگوییم بی‌ثمر بلکه کم‌اثر، برای اجرای عدالت که خواست اول انقلاب اسلامی بود، کم کردن فاصله طبقات اجتماعی، برای ایجاد زمینه عدالت، سرخورده شده بودند.

او اما همچون متخصصان و مسیولین ردۀ میانی امور اجرایی شعار نمی‌داد، ولی در عمل در مشی و کنش‌های اجتماعی و سیاسی او مردم‌باوری دیده می‌شد. حمایت از مردم برایش یک شعار تبلیغاتی عامه پسند نبود، درعمل هم همین‌طور بود. خوب این خصیصه‌ها از دید مدیران بالاتر انقلابی، اسلامی مورد توجه قرار می‌گرفت و دیده می‌شد.

به عنوان یک مجری کاربلد، باهوش و در تراز جمهوری اسلامی به شهرداری پایتخت رسید که دچار بحران‌های مدیریتی شده بود و بر‌خلاف دیدگاه آقای هاشمی رفسنجانی که نمی‌بایست‌ اختلافات «‌درون خانوادۀ حکومت» (‌این اصطلاح آقای هاشمی، در خطبه نماز جمعه‌، در زمان برگزاری دادگاه آقای کرباسچی شهردار سابق تهران بود، که خود حاکی از نگاه‌، جمهوری مطابق میل ایشان را داشت‌: حکومت خواص بر عامه، نه حکومت مردم بر خودشان که درجای خودش باید مفصل به آن بپردازیم‌). به هر حال، ‌آقای هاشمی مخالف این بود که مسألأ درونی خانواده حکومت نباید کارش به رسانه‌ها و منظر عموم بکشد.

زمانی که آقای احمدی‌نژاد شهردار تهران شد فقط نه به عنوان یک دکتر مهندس موفق در امور اجرایی شهری، بلکه به عنوان یک چهرۀ سیاسی که قبلا به عنوان یک طرف مقابل روزنامۀ سلام، در ماجرای فتنۀ خوابگاه دانشجویان دانشگاه تهران، در دادگاه آن ماجرا ایستاده بود، لذا خیلی پیش از ریاست جمهوری مواضع سیاسی او کاملا آشکار بود، گرچه زیر چتر هیچ‌کدام از دو جریان اصول‌گرا و اصلاح‌طلب نبود. البته بدون اینکه مدعی خط سوم باشد.

* از 84 خارج شویم و برویم سراغ 88 و مناظره مشهور با آقای میر حسین موسوی. شما آنجا بودید. چه نظری داشتید؟

- بله. آن مناظره از دید بنده بد بود ولی برخی از مشاورین ایشان که پیشنهاد برخی از مطالب ازجمله همان موضوع ( خانم رهنورد) را داده بودند آن قدر آن را خوب و عالی ارزیابی کردند که در همان استودیو دست و بعضا حتی پا‌بوسی کردند!

خارج از دید دوربین‌ها اما وقتی ایشان چند بار از بنده پرسید چگونه بود؟ فقط گفتم بعدا می‌گویم. ایشان خوب مساله را دریافت که منظورم چیست.

آقای احمدی‌نژاد در آن مناظره، با طرح یک مساله بسیار کم‌ارزش، فرصت بسیار مناسبی برای طرح سوالات اصولی و مهم و راهبردی از آقای مهندس موسوی و جریان پشتیبان ایشان را از دست داد.

چنانچه مدیر جلسه وقتی ایشان خواست مطالبی را ارائه دهد، گفت دیگر فرصت ندارید و برعکس آقای مهندس موسوی وقت اضافه داشتند و مطلبی برای گفتن نه و مجبور شدند همان مطالب اول جلسه را به‌صورت تکراری از روی متن بیان کنند. در مورد جلسه‌ آقای کروبی هم مطالبی را گفتند که به‌ هیچ‌وجه، قبلا راجع به آن با من گفت و‌گو نشده بود. در مناظره با آقای دکتر رضایی، تا حدود زیادی همان مطالبی ارایه شد که باهم مرور کرده بودیم و خوب بود.

ببینید متاسفانه، تنگ نظری‌ها در رجال ما گاهی با سیاست‌های استعمارگران و استکبار جهانی هم‌سو و همراه برای حذف خادمین به کشور می‌شود. این خصلت رذیله، فقط مربوط به یک جناح سیاسی نیست. بلکه ریشه در فرهنگ شاهنشاهی و رسوبات آن دارد.

مثلا من با اینکه با طرح گسترش تهران پایتخت مخالف بودم و در همان اوایل مسئولیت شهرداری آقای کرباسچی هم به خود ایشان گفتم و ایشان هم دلایل خودشان را گفتند اما نوع برخورد با ایشان را غیر منصفانه و غیر مصلحانه برای کشور می‌دانم و بارها هم گفته‌ام، اگر از بالا نگاه کنید، می بینید استکبار جهانی صهیونیسم، با مدیران بی‌عرضه و ناکارآمدهای ما هیچ مشکلی ندارد بلکه از آنها چهره‌های محبوب، مطبوع، ناز و شنگول و منگول هم می‌سازد.

حضرت امام می‌فرمودند هر وقت دشمن از شما تعریف وتمجید کرد باید بترسید. این نصحیت گرانقدر و حکمتی ارزشمند است. اما متاسفانه، برای فرهنگ پر ایراد ما، درک ان آسان نیست. در کشورما ، و در احزاب و دستجات سیاسی ما، متاسفانه با افراد توانا، کاربلد، شجاع، سالم، پرکار ، دست پاک، با دست خودمان می‌جنگیم تا سر حد نابودی او تا انها را از گردونه خدمت حذف کنیم. مگر در یک کشور چند امیرکبیر داریم؟ تازه پس از دو قرن در صدا و سیمای جمهوری اسلامی، باز ناصرالدین‌ شاه را تبرئه می کنیم!

این یک بیماری فرهنگی تاریخی مزمن است، چرا نمی‌توانیم محاسن یک فرد را حفظ کنیم، رشد دهیم، گسترش دهیم و در آن زمینه ها او را تشویق و تمجید کنیم اما معایبش را محدود و معدوم کنیم؟ چقدر ما آيات و روایات در این زمینه‌ها داریم که به آنها بی‌توجه هستیم. این مساله مهمی است و باید به آن توجه کنیم، چرا همه مدیران برای ما یکبار مصرف شده‌اند؟ منظورم جریان خاصی نیست.

قطعا همه‌ مطرودین خصوصیات مثبتی و توانایی‌هایی داشته و دارند. تقی‌زاده بعد از ترور نا‌فرجام آیت‌الله مدرس به دست عوامل رضا‌خان می‌گوید نزد آیت‌الله مدرس رفته و از ایشان می‌پرسد اگر انگلیس رضاخان را رها کند شما چه بلایی بر سر رضاخان می‌آورید؟ ایشان می‌فرماید: دو دستی او را می‌چسبم و به نفع کشور از او استفاده می کنم.

حضرت امام پس از فاجعه‌خون‌بار ۷تیر ۱۳۶۰ به‌دست منافقین که هنوز دکتر بنی‌صدر در تهران مخفی بود، در یک سخنرانی درجماران خطاب به او گفتند از منافقین فاصله بگیرید. آنها دوست تو نیستند. در کشور بمانید کتاب بنویسید، تدریس کنید، شما فرد باسواد و عالمی هستید. همه تعجب کردند، اما حضرت امام حکیم بود، فقیه بود، بصیر بود ولی آن تحصیل‌کرده در خارج کشور، عقل و لیاقت نداشت.

* گویا شما شما احمدی نژاد را نابغه می‌دانید؟

- بله، من آقای هاشمی راهم نابغه می‌دانم، شباهت های زیادی بین آقای هاشمی و آقای احمدی نژاد می‌بینم منظورم از توانایی‌ها و ظرفیت‌های آن دونفر است.

در مورد جایگاه آنها در امور اجرایی، سیاسی، اجتماعی، هم آقای هاشمی، و هم آقای احمدی‌نژاد، بهترین جایگاه برای آنها در امور اجتماعی، جایگاه نفر دوم است، تا زمانیکه در کنار یک اول شخص مکمل، مصحح، متمم، مدبر که قبولش داشته باشند و با تکیه بر او حرکت کنند، بهترین جایگاه نفر دوم. بله، از این نظر، آقای هاشمی و آقای احمدی‌نژاد خارج از حوزه‌های تحصیلی و تجربی و عصر و زمان رشد و حضور اجتماعی، سیاسی آنها با این که حدود دو یا سه نسل با هم فاصله دارند ولی بسیار شبیه هم هستند.

البته چنین افرادی، نباید دچار عُجب شوند تا زمانی که تکیه‌گاه‌شان را قبول داشته باشند همه چیز با سرعت با دقت توسط آنها انجام می‌شود اما هردو درعین توان مندی‌های کم‌نظیری که داشتند مانند سایر افراد موفق و بزرگ درجهان، پاشنه آشیل‌هایی هم دارند و دشمنان و شیاطین به‌خاطر آگاهی و تسلطشان بر ظرایف روان انسان و آسیب‌شناسی شخصیتی انسان‌های بزرگ، از همان گسل‌ها، ضربات بزرگ و مهلکی بر چنین افراد توانا و موفقی وارد کرده‌اند.

نه فقط در ایران، بلکه درتمام کشورها در طول تاریخ و تاریخ معاصر جهان و تاریخ نهضت های معاصر، انقلابات معاصر، کاملا قابل مشاهده و بررسی است. دلایل انحراف در انقلاب‌ها نهضت‌ها در تحولات مثبت و آرمانی ملت‌ها در تاریخ، کار پژوهشی لازمی هست که بدون گرایش و حب و بغض باید انجام بشود.

اعتماد بیش ازحد، دوست داشتن بی حد و اندازه نزدیکان و بد بینی بیش از حد، نفرت و خشم بیش ازحد، مشورت پذیری بیش از اندازه و برعکس، مشورت ناپذیری، همه از سموم خطرناک سمت های بالای مدیریتی و حکومتی است. این‌ها درس‌های مهم تاریخ مدیریت درجهان است، که در یک فرهنگ تاریخ نا آگاه و یا سبک انگار تاریخ، مورد استفاده قرار نمی گیرد.

ا‌ز دیر باز، علاقه به یک همسر، هدیشه در هخامنشی و رد پای یک یهودا در کنار عیسی مسیح و یا یک عبدالله زبیر، اعتماد به داماد، داماد جمال عبد الناصر، و... بسیار زیاد است.


غلبه‌ احساسات چه مثبت، چه منفی، بر عقل و اصول، در رده‌های بالای حکومتی، بسیار خطر‌ساز بوده است. همان‌قدر خطرناک که معمولا هیچ جراح توان‌مندی را برای جراحی فرزند خودش انتخاب نمی‌کنند، بلکه از جراح دیگری استفاده می‌کنند، چون جراحی کار بسیار دقیق و خطیری است که باید دور از احساسات وعواطف انجام پذیرد.

حکومت برای کمتر آسیب دیدن، نیازمند حذف احساسات و عواطف متعارف، در برابر اصول و مبانی حاکم بر حکومت است. مثل رفتار حضرت علی با دختر عزیزشان که برای عاریه گرفتن یک گردن بند زینتی از بیت‌المال چنان تند و خشک اما عادلانه و حکیمانه با او برخورد کردند. در مورد پیامبر و ائمه معصومین بسیار از این نوع عادلانه برخوردکردن‌ها -نه عاشقانه- نقل شده است.

حذف عواطف و احساسات، به‌خصوص در باره‌ دوستان، نزدیکان، و نزدیک شدن به‌عدالت، نه، جود و کرم و نه، تنفر و کینه، انتقام، این یکی از مباحث مغفولی است که برای هر حکومتی لازم است. البته ما در کشورمان و به‌خصوص روحانیت مبارز، نمونه‌های بسیار درخشانی از این نوع تقوای عملی داشتیم ولی کمتر به آن توجه شده است.

این را عرض کردم چون بعضی ها، به‌خودشان اجازه می دهند که از خادمانی همچون آقای هاشمی و احمدی نژاد، بی‌ادبی کنند. نقد کردن گذشته برای عبرت گرفتن کاری لازم و ضروری است، اما لعن کردن گذشتگان بجز دشمنان خدا و رسول‌الله، کاری زشت و ناستوده و مستحق عذاب است.

آنچه بنده تشخیص دادم هم آقای هاشمی و آقای احمدی‌نژاد بیش از باهوش، بلکه درحد نوابغ بودند، با همان نقطه ضعف‌های نوابغ که باید پوشش داده می‌شد. کسانی‎که برای امور اجرایی به دنبال یک انسان کامل می‌گردند، مصداق احمق و اجهل‌الناس‌اند.

بله، هم آقای هاشمی، هم آقای احمدی نژاد نفر‌های دوم بسیار توان‌مندی بودند، البته آقای هاشمی بیشتر سیاسی و شورا‌پذیر بود و احمدی‌نژاد کمتر، چون اجرایی بود. هردو، با همان نقاط ضعف خودشان، افراط و تفریط در محبت و نفرت.

* آیا احمدی نژاد لیاقت این همه محبت از طرف مردم را داشت؟

این از آن سوالات تابلو است برای کوبیدن احمدی‌نژاد، خوب برید از مردم بپرسید که هنوز هم م بسیاری او را دوست دارند. مگر من جزو قضات حساب و کتاب‌دار روز قیامت هستم؟

*نظرتان در باره حرکت زشت در مناظره با آقای موسوی ونشان دادن آن برگه چه بود؟

- شما آن موقع در ایران بودید؟ برنامه را دیدید؟ شروع کننده مناظره چه کسی بود؟ آن اتهامات زشت را، چه کسی؟ به چه کسی زد؟ متاسفانه آقای مهندس موسوی بودند که نسبت رمالی، جادوگری، جن گیری و از این دست را به آقای دکتر احمدی نژاد و دولت ایشان زدند. لطفا برای نسل‌های بعدی وراونه سازی، بزرگ‌نمایی، از کاه، کوه سازی و فاجعه سازی درتاریخ نکنید. اما این به این معنی نیست که بنده از آن مناظره بد، از هر دو طرف، دفاع کنم.

بنده روز قبل از هر مناظره، راجع به موضوعات و مسایل قابل طرح در مناظره به‌عنوان مشاور رسانه ایشان و تنها نماینده ایشان در انتخابات ۸۸ در صدا و سیما با ایشان به‌طور مفصل گفت‌وگو کردیم و در ان گفت‌وگو هیچ بحثی و اشاره‌ای راجع به شرایط استادی خانم زهرا رهنورد نبود، لذا بنده هم وقتی چنین مبحثی را مطرح کردند، جا خوردم، ولی نسبت زشتی در کار نبود.

آقای احمدی‌نژاد راجع به یک کار خلاف قانون به‌زعم خودشان، و مشاوران‌شان به امر تحصیلات موازی خانم رهنورد داشتند که اتقاقا در آن‌زمان ۱۳۵۹ تا ۱۳۶۴ غیر قانونی نبود، لازم است یک توضیح بدهم، پس از پیروزی انقلاب اسلامی بنا به‌دلایل مختلف، ازجمله مخالف بودن برخی اساتید دانشگاهها، با اسلام، با ایران، یا سوابق دوستی و همکاری انها با دربار، سی آی ای، ساواک، موساد و... یا خودشان کشور را ترک کردند، یا توسط همکاران انقلابی، اسلامی مورد پاکسازی و یا جابه‌جا سازی قرار گرفته بودند، لذا دانشگاه ها دچار کمبود استاد شده بود.

در اول سال ۱۳۵۹ نیز گروهک ها با آوردن اسلحه و مهمات در دانشگاه ها، و اشغال فضای اموزشی برای کارهای سیاسی، نظامی، مقدمات یک جنگ و ستیز داخل دانشگاهی را تدارک دیده بودند.

درچنین شرایطی با پیشنهاد رییس جمهور وقت - بنی‌صدر - بحث تعطیلی موقت دانشگاهها، برگرفته از مدل چینی مایویی تحت نام انقلاب فرهنگی مطرح و تصویب شد. دانشگا‌ه‌ها به طور موقت تعطیل شد و شورای انقلاب فرهنگی با سرعت شوراهای متعددی را برای سامان بخشی به امور دانشگاه‌ها ترتیب داد، اولین مساله الویت در بازکردن دانشگاههای پزشکی و مهندسی بود و مساله کمبود استاد!

قرار شد کسانیکه در مقطع کارشناسی ارشد هستند و قصد ادامه تحصیل دارند و مایل هستند با قبول شرایط و تعهداتی به امر تدریس در دانشگاهها بپردازند، بتوانند به‌ موازات هم هر دو دوره را با شرایطی ادامه تحصیل بدهند که اجرای این قانون اگر اشتباه نکنم تا آخر جنگ ادامه یافت.

به‌خاطر اینکه بنده، از شهریور ۱۳۵۹ به‌عنوان معاون فرهنگ وهنر وزارت فرهنگ وهنر و آموزش عالی بودم وعضو شورای انتخاب استاد و دانشجو که زیر نظر شورای عالی انقلاب فرهنگی بودم لذا می‌دانم که اعتراض آقای احمدی نژاد بی‌مورد و مبنا بود.


* چگونه به آیت‌الله هاشمی رفسنجانی پیام دادید که ایشان از آمدن به عرصه‌ انتخابات منصرف شود؟


بله کار آسانی نبود، آقای هاشمی به‌عنوان اولین نفر پیش از اعلام اسامی پذیرفته شدگان به سازمان صدا و سیما برای شرکت دریک برنامه‌ی رادیویی ضبطی به ساختمان رادیو آمدند، تعدادی از برنامه‌سازان و تهیه‌کنندگان رادیو در اتاق جناب دکتر حسینی نشسته بودند، و می‌خواستند از نزدیک آقای هاشمی را ببینند.

من به‌یکی از این تهیه‌کنندگان خوب و انقلابی گفتم شما پیغام من را به آقای هاشمی می‌دهید‌؟ گفت چی هست؟ گفتم به آقای هاشمی بگو، دوستان شما می‌گویند شرکت شما در انتخابات، یک خودکشی سیاسی است. اما نگو چه کسی گفت، ایشان قبول کرد و رفت و حدود ۵۰ دقیقه بعد امد و از ایشان پرسیدم ، گفتید؟ گفت وقتی ایشان با محافظان و اطرافیان آمد کمی ترسیدم. ولی رفتم جلو، دیدم می ترسم بگویم خود کشی سیاسی است. ولی گفتم حاج آقا، بعضی ها می گویند که آمدن شما در این انتخابات یک انتحار سیاسی است.


گفتم عیبی ندارد، معنی هر دو یکی است. او گفت آقای هاشمی کمی به‌ من نگاه کرد و بدون جواب رفت داخل استودیو برای ظبط برنامه ، اما من ترسیده بودم. او گفت وقتی آقای هاشمی برگشت، با چشمش دنبال کسی می‌گشت و گفت کی بود که... دوستان من را نشان دادند. ایشان رو به من کرد و گفت: شاید همین روزها، یک فکری بکنم. گفتم: الحمدلله.


آن برنامه‌ساز گفت یعنی چه؟

-گفتم هیچ. ولی توی دلم خوشحال بودم که به احتمال زیاد آقای هاشمی انصراف بدهند. متاسفانه چنین نشد و البته شب آخر تبلیغات در دور دوم ایشان گفت: خودش نمی‌خواسته شرکت کند و با اصرار نزدیکانش آمده‌ و حتی در آن برنامه که سی‌دی آن هست گفتند: نام همه‌ وزرایشان را پیش از بردن به مجلس، نزد مقام رهبری خواهند برد و موافقت ایشان را خواهند گرفت برای تأیید! همین نشان از بلا‌تکلیفی و شرایط انفعالی ایشان بود و فاقد هر نوع توجیه عقلی، توجیه حقوقی، توجیه منطقی و توجیه سیاسی و بسیار بی‌معنی!



Copyright© 1998 - 2024 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: [email protected] تبلیغات: [email protected] Cookie Policy