Monday, Dec 4, 2023

صفحه نخست » ایست‌گاه آخر انقلاب است، اکبر کرمی

Akbar_Karami_3.jpgکسی در دیوار خود نوشته است: «نسل گذشته از حکومت گرفته تا اپوزیسیون یک عذرخواهی به نسل ام‌روز بده‌کار است. صداقت و نقد گذشته باعث اعتماد خواهد شد.»

در داوری من این ادعا هم تیز (دقیق) نیست و هم ژرف (عمیق).

یکم. هیچ‌کس به کسی بده‌کار نیست؛ آن‌ها مطابق با دانایی و توانایی زمان خود اعمال نظر، حق و سیاست کرده‌اند؛ بسیاری خطا کرده‌اند، و بسیار هم خطا کرده‌اند؛ اما خطا کردن هم‌ جرم نیست و کسی را به کسی بده‌کار نمی‌کند.
نسل ام‌روز هم محدود به دانایی‌ها و نادانی‌ها‌ی خود است؛ و اگر خطا کند به نسل آینده بده‌کار نمی‌شود. این نوع نگاه و داوری در اساس نادرست و کج است. آنان که حقی را نادیده گرفته‌اند در دادگاهی صالح باید محاکمه شوند، و دیگران و رفتارها و انتخاب‌ها‌ی‌شان باید نقد شود. نقد جمعی همانند مجازات جمعی، خطرناک و نادرست است؛ نقد تیز و ژرف است که راهی به رهایی می‌گشاید.

و جامعه‌ای که از گردونه‌ی گسترش و توسعه وامانده‌است؛ و نمی‌تواند نهادها‌ی شاهدیاب و‌ گواه‌آفرین آزاد و خودبنیاد همانند دانشگاه، رسانه، و سامانه‌ی حقوقی کارآمد بسازد، از این حرف‌ها‌ی مفت می‌زند. یعنی چون نادان و ناتوان است و در کار خود در گل مانده است، دست به مجازات جمعی می‌زند، که بسیار ساده است و همانند هر مجازات جمعی چیزی در حد جنایت است. این که حق خطا کردن را از یک مردمانی دریغ کنبم و در آزمون و خطا‌ی ملی را به روی ملتی ببندیم، کم از جنایت نیست.

دوم. کلی‌گویی، و کلی داوریدن مشکلی را حل نخواهد کرد. انقلاب همیشه به مردم تحمیل می‌شود. اگر قرار به پورش‌خواهی باشد باید از محمدرضاشاه و برکشیده‌گان‌اش خواست که از مردم پورش بطلبند! آن‌ها همه کاره بودند و با نادانی و ناتوانی یک انقلاب بی‌حاصل را به مردم تحمیل کردند. الان‌ هم کسی انقلاب را انتخاب نمی‌کند. انقلاب به جهت نادانی‌ها و ناتوانی‌ها‌ی علی خامنه‌ای و برکشیده‌گان او به مردم تحمیل می‌شود. انقلاب یک جراحی بزرگ است. بیمار این جراحی را به ناچار می‌پذیرد. اگر حتا تصور کنیم، که مردم خطا می‌کنند و در شرایط موجود جراحی بزرگ لازم نیست، این وظیفه‌ی حکومت است که رفتار خود را چنان تغییر دهد که چنین احساسی از بین برود. همیشه حق با مردم است، حتا اگر خطا کنند.
با این همه واررسی دقیق‌تر نشان می‌دهد که آن‌ها هم محدود به دانایی‌ها و نادانی‌ها‌ی خود بودند، آن‌ها هم در زندان‌ها دلایل و عللی بودن که به آن‌جا رسیدند. توسعه امری ملی است و توسعه‌نایافته‌گی هم. توسعه و گسترش فرایندی است که معطوف به اراده‌ی ما نیست، برآمد برآیند دارایی‌ها (دانش و توانش) ما است. باید یک ملت چنان بخت‌یار و بالابلند و فرزانه باشد که بتواند همه فرنودها (دلایل) و شوندها (علل) را واررسی کند تا بفهمد مشکل کجاست؟ باید همه‌ی سنگ‌ها را برگرداند، اما به هیچ کس نمی‌توان سنگ زد. و این کار آسانی نیست.
سوم. اصلاح‌طلبی را نباید مخالفت با براندازی یا انقلاب فهمید؛ هم انقلاب و هم براندازی حق مردم است، در نتیجه یک اصلاح‌طلب نمی‌تواند و نباید مخالف آن‌ها باشد. نمی‌توان اصلاح‌طلب بود و مردم را از حقوق خود محروم کرد. اصلاح‌طلب اگر اصلاح‌طلب باشد باید با پرکاری، ایستاده‌گی شجاعانه در برابر بی‌داد و فرزانه‌گی خود نگذارد مردم به انقلاب برسند.

اصلاح‌طلبی فرهنگ انتظار نیست!
اصلاح‌طلبی فرهنگ روضه‌خوانی ‌و نصیحت‌الملوک نویسی نیست؛ اصلاح‌طلبی ایستاده‌گی در برابر خواست مردم نیست. اصلاح‌طلب‌ها باید شجاعت تصمیم‌ها‌ی بزرگ را داشته باشند. اصلاح‌طلب‌ها‌ی وامانده و درمانده بخشی از فرایند انقلاب هستند.

هم انقلاب و هم براندازی همیشه به مردم تحمیل می‌شود. هیچ کس انقلاب یا براندازی را انتخاب نمی‌کند، حکومت مستقر (و اصلاح‌طلبان وامانده و درماند) با نادانی و ناتوانی فرصت‌ها‌ی اصلاح و بازگشت به خواست و داوری مردم را می‌کشند، و جامعه‌ را به این جمع‌بندی می‌کشانند که مسیر اصلاح امور بسته است. ممکن است مردم در این نتیجه‌گیری خطا کرده باشند، اما اگر بپذیریم مردم حق دارند خطا بکنند، به طور خودکار همه‌ی بار این خطا دوباره به حکومت مستقر (و کسانی که مخالف انقلاب هستند) بازمی‌گردد، زیرا این حکومت مستقر است که همه‌کاره است؛ به همه‌ی اطلاعات، قدرت و ثروت و سازوکارها‌ی لازم مسلح است؛ این حکومت است که مخالفان و هم‌آوردان را بی‌اندام و بی‌نهاد و بی‌خانمان کرده است.

انقلاب برآمد بی‌خانه‌مانی سیاسی است. انقلاب برآمد حاشیه‌نشینی و خوش‌نشینی سیاسی است. انقلاب میوه‌ی زهرآگین سیاست زهرآگین است. اگر در پهنه‌ی سیاسی هر جریان و اندیشه‌ای نماینده و صدا و خانه‌ی خود را داشته باشد، هیچ انقلابی رقم نخواهد خورد. هر چه فریاد دارید سر کسانی بکشید که مردم را از قدرت و حق داوری محروم کرده‌اند، و تن به دمکراسی و داوری مردم نمی‌دهند. تا حکومتی و سنتی تن به تغییر در «رژیم داوری» خود ندهد، این این انقلاب‌ها‌ی بی‌معنا ادامه خواهد داشت.

چهارم. انقلاب را باید برآمد ناتوانی یک ملت/دولت در چرخش تمدنی به هنگام دانست؛ مدنیت‌ها‌ی سنتی در برابر مدنیت‌‌ها‌ی جدید. اصلاحات انقلاب مقدور و جای‌گزینی در دست‌رس و کم‌هزینه است؛ وقتی امید یک مردم از جای‌گزینی در دست‌رس ناامید می‌شود، تغییرات پرهزینه ناگزیر می‌شود.

ستون فقرات هر مدنیتی رژیم داوری حاکم بر آن است. جهان‌ها‌ی جدید برآمد یک چرخش تمدنی هستند که در آن‌ها رژیم‌ها‌ی داوری زیررو شده است. هرگاه سنتی به پایانیدن به نظام امتیازها و ممتازیت‌ها تن نمی‌دهد و حاضر نیست داوری را از «دیگری بزرگ» (هر نامی که داشته باشد) بستاند و به دست مردمان خود بدهد، چرخش تمدنی ناممکن است. انقلاب‌ها وقتی تمام می‌شوند که این چرخش تمدنی رقم بخورد. اگر سنتی و مدنیتی توانمندی اصلاح خود و تغییر نظام داوری خود را نداشته باشد، دیر یا زود انقلاب می‌شود.

مردم همیشه از اصلاح شروع می‌کنند و به انقلاب می‌رسند؛ ‌اما هیچ‌کس نمی‌داند پس از انقلاب چه خواهد شد.

اکبر کرمی



Copyright© 1998 - 2024 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: info@gooya.com تبلیغات: advertisement@gooya.com Cookie Policy