پیچیدگیها، مشکلات و تناقضات دریافت، نگارش، آموزش و همهگیر کردن مفهوم تاریخ اجتماعی ایران تا کنون آنگونه که باید شکافته نشده است. یادآوری ریشههای این کمآوری، از زوایای گوناگون میتواند به فرهیختگان و شیفتگان سرزمین فرهنگی ایران هشداری باشد تا اینان در بازنگری خویش بتوانند این مهم را در نظر گرفته و در رفع مشکلات آن بکوشند.
نخست آنکه از پیدایش صفویه است که میتوان زمینههای یک دولت - ملت مستقل، با همه کمی و کاستیهای آن را احساس کرد. حضور سیاسی، اقتصادی، نظامی و اجتماعی ایران در منطقه و جهان آن زمان، همچون یک واحد همگون، در تاریخ ثبت است.
به عنوان نمونه بسیار کوچک، سه سال پیش، سلسله سخنرانی هایی در مدرسه عالی مطالعات اجتماعی پاریس از طرف یکی از اساتید مدعو هندی الاصل مقیم آمریکا در مورد زبان رسمی و اداری هند در آن زمان، زبان فارسی و نقش منشیهای اداری، پیدایش زبان اردو که همان زبان نظامیان بوده است که از ترکیب زبان هندی سربازان، انگلیسی فرماندهان و فارسی منشیان بوجود آمده است و نام این زبان هم از همان اردوی نظامی است. در این میان نامههای مبادله شده بین استعمارگران انگلیسی و دربار صفویه به زبان فارسی چشمگیراست.
دیگر آنکه از این تاریخ است که بتدریج فضای فرهنگی جامعه ایران رنگی یکنواخت به خود گرفته، نقش مذاهب اهل سنت، جز در مناطق کم جمعیت تر، کمتر شده، زبان اداری و رسمی در همه جا یکنواخت شده و فارسی دری میگردد، و فضای مدارس معممین شیعه اثناعشری، همشکل گشته، همه گیر و یکنواخت شده و از نظر مالی قوی میگردد. به گونهای که در کنار دو نظام مدیریت حاکم، خوانین و در راس آنها ایل حاکم که دربار را میسازد، و اربابان، نظام سومی حول مدارس معممین شکل میگیرد که بتدریج در ارگانهای سیاسی، اقتصادی، فرهنگی، اداری، قضایی نفوذ میکند.
اگر چه نظام بازار با استفاده از نظم و امنیت قدرت میگیرد و مبنای نفوذ معممین شیعه را فراهم میآورد، اما در سطح شبکهای در خدمت تدارکات باقی میماند و عملا تا دوران مشروطیت نمیتواند در مدیریت کلان و سیاسی ایران دخالتی داشته باشد.
از این زمان تا آشنایی تدریجی مردم ایران با فرهنگ غرب از راه مهاجرتها و جنگهای گوناگون، میتوان گفت که از نگاه انسانشناسی و ریخت شناسی فرهنگی، هیچ اتفاقی، جز پی گیری روز افزون مبانی مذهبی شیعه اثناعشری در کلیه ابعاد، آداب و رسوم، زندگی روزمره اتفاق نمیافتد.
محورهایی که میتواند در این ارزیابی مورد توجه قرار گیرند به اجمال چنیناند: آداب و رسوم: تولد، ازدواج، تربیت خانوادگی، حفظ بهداشت تن و روان، روابط اجتماعی..؛ تولیدات فرهنگی، هنری، ادبی، علمی به معنی امروزین خود: فیزیک، شیمی، بیولوژی ...؛ حرکتهای اجتماعی، چون جشنها، مراسم دسته جمعی، ورزشها..؛ هنرهای دستی، قالی، منبت کاری، مینا، قلم کاری، خاتم کاری....؛ سلامت و بهداشت تن و روان، موسسات درمانی...؛ اماکن تفریحی، ورزشی،...؛ مراسم مذهبی، عزاداریها و اعیاد، اماکن مذهبی، اماکن متبرکه، مسجدها، تکیهها ...؛ انتقال سواد خواندن و نوشتن، تولید کتاب (قبل از پیدایش صنعت چاپ در ایران).
پژوهش عمیق و متکی بر کار میدانی و آمار و مراجعه به اسناد و یاد داشتها و سفرنامهها میتواند، طرحی از محورهای یاد شده بین ظهور دوران صفویه و ابتدای آشنایی ایرانیان با فرهنگ غرب را معرفی کند.
عادت عمومی ما بر آنست که نگاه به این دوران که آغاز پیدایش همزمان، دولت-ملت به معنی واحد سیاسی- اجتماعی و ظهور و همه گیری مذهب شیعه اثنا عشری در ایران است را بیشتر و تنها به عظمت دوران نخستین صفویه و افول و بی تحرکی و از دست دادن بیش از یک سوم خاک ایران دردوران قاجاریه محدود کنیم و از بازشناسی انسانشناسانه و فرهنگ مردمی و رکود و انجماد آن کمتر سخن بگوییم.
درست در همین فاصله زمانی است که اروپا دوران روشنایی را آغاز میکند. در این دوران سه محور همراه و همخوان و همآهنگ با یاری یکدیگر، ریشههای سیاسی، اقتصادی و فرهنگی گذشته گرا و سنتی را خشک میکنند. صنعت چاپ، حضور نخستین مدارس و دانشگاههای خارج از مدارس مسیحیت، باز آوردن دوباره فرهنگ یونانی که بیش از ده قرن با دشمنی کلیسا، در اروپا ریشه کن شده بود، جادههای نسبتا امن برای مبادله کالا و فرهنگ، نوآوری و حذف پایهای بسیاری از باورهای خرافه نهاد در مذهب تازه پروتستانتیسم، آغاز باورمندی بر روش اساسی رابطه علت- معلولی قابل مشاهده و تجربه پذیر، در سه محور، اقتصادی، سیاسی و اجتماعی تاثیر گذاشت. بررسی دقیق سیر پیدایش و برآمدن روشنگرایی در اروپا از یکسو و ایستایی سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و پس رفت فرهنگی و خرافه گرایی از سوی دیگر در ایران میتواند نظر ما را در مورد تاریخ اجتماعی - فرهنگی ایران در این دوران تغییر دهد.
پرسش اساسی رابطه تقدم و تأخر واقعی میان، نظام سیاسی: دربار- خان- ارباب، نظام اقتصادی: دامداری - کشاورزی - پیشه وری و نظام اجتماعی - فرهنگی - سنتی - مذهبی از سوی دیگر است. آیا باز هم میبایست در مقایسه خود با اروپا به کینه و عداوت مطلق بر نظام سیاسی-اقتصادی تکیه کنیم؟ آیا نمیبایست به گونهای با شاخصهای علمی معتبر قابل اندازه گیری نقش خرافات، مراسم مذهبی بازدارنده، ارزشهای کوتاه نگرانه و گذشته گرا را اندازه بگیریم؟ آیا نمیبایست با نگاهی انسان شناسانه به چگونگی درجا زدن تمامی فن آوری و هنرهایی که در دوران نخستین ظهور صفویه اوج گرفتند، چون معماری، مینیاتور، موسیقی، قالی بافی، ادبیات... در دوران دوم صفویه تا آشنایی ایرانیان با فرهنگ غرب توجه کرد؟
خلاصه میبایست به ریشههای ظهور باتلاق گندیدهای که طی سه قرن نه تنها ریشههای فرهنگی ما را عقیم کرد، بلکه تمامی توان و نیروی ذهنی، فرهنگی ایرانیان را به گرداب خرافات وعقب ماندگی کشاند یکبار برای همیشه رسیدگی علمی، مستند و بی غرض انجام داد. منابع تاریخی غیر ایرانی در این مورد میتوانند مورد کنکاش قرار گیرند و در صورت صحت چون پایههای اولیه این "درد یابی" بکار گرفته شوند.
حسن مکارمی
ایستگاه آخر انقلاب است، اکبر کرمی