Wednesday, Dec 6, 2023

صفحه نخست » ناپلئون و ایران؛ پیمان‌شکنی، وعده‌های توخالی و رویای تکرار حمله اسکندر به «شرق»

napolean.jpgکیوان حسینی - بی‌بی‌سی

فیلم جدید ریدلی اسکات، کارگردان سرشناس انگلیسی، درباره ناپلئون بناپارت موجب شده تا بار دیگر این چهره جنجالی تاریخ اروپا، در مرکز توجه بخشی از افکار عمومی کشورهای اروپایی - به ویژه در انگلیس و فرانسه - قرار بگیرد. برخی - خصوصا فرانسوی‌ها - اسکات را به نگاه جانبدارانه متهم کرده‌اند و برخی از طرفداران او نیز می‌گویند با توجه به محدودیت‌های یک اثر سینمایی، او به مقدار قابل توجهی به روایت‌های موجود درباره زندگی ناپلئون وفادار بوده است.

در این فیلم البته نه تنها اثری از ایران نیست، بلکه اصولا «شرق» در سکانس‌هایی درباره حمله ناپلئون به مصر، دنیایی از هم پاشیده و عقب‌مانده تصویر شده و مطلقا اشاره‌ای به شکست مهم ناپلئون در فلسطین نیز در آن دیده نمی‌شود؛ شکستی که موجب شد رویای ناپلئون برای «فتح آسیا» ناکام بماند و پیشروی او در سرزمین‌های تحت سلطه عثمانی، کاملا متوقف شود.

ناپلئون بناپارت، در جریان سال‌ها لشکرکشی و جنگ‌های پیاپی، اثراتی بسیار مهم بر اروپا برجای گذاشت؛ و برخلاف تصور رایج، ایران نیز از این اثرات مصون نماند. در دوران او بود که فرانسه برای نخستین بار در تاریخ به متحد کلیدی ایران در میان قدرت‌های بزرگ اروپایی تبدیل شد.

با این حال در باور عمومی و حافظه جمعی ایرانیان، دوران روابط ناپلئون و ایران و پیمان‌شکنی‌های فرانسه در آن زمان، موجب نشده تا او به چهره‌ای منفور تبدیل شود. برعکس، از آن‌جا که روسیه و بریتانیا در ضربه زدن به منافع ایران، بسیار فراتر از فرانسه پیش رفتند، آثار منفی سیاست‌های ناپلئون در ایران تا اندازه زیادی زیر سایه رفتارهای استعماری بریتانیا و روسیه فراموش شد.

ضمن این‌که بر خلاف بریتانیا و روسیه که در قرن ۱۹ بخش‌هایی از خاک ایران را از کشور جدا کردند، فرانسه هرگز به شکل مستقیم در ضربه زدن به تمامیت ارضی مملکت ایران نقش نداشت. نقش استعماری فرانسه در خاورمیانه نیز به قرن ۲۰ و سلطه این کشور بر شام (سوریه و لبنان امروز) محدود است.

nlarge.jpgنقاشی از دیدار میرزا محمدرضا قزوینی با ناپلئون که به سبک نقاشی‌های آن دوره، برتری‌جویی غرب در برابر شرق (اورینت) در آن بازتاب دارد

***

با این حال نگاهی دقیق‌تر به چند سال پرماجرای آغاز قرن ۱۹ نشان می‌دهد که رفتار ناپلئون با ایران، تفاوت معناداری با دیگر قدرت‌های استعمارگر اروپایی نداشت و اگرچه او به دنبال اشغال ایران نبود، اما روابطش با فتحلی‌شاه قاجار تنها یک تصمیم تاکتیکی در چارچوب یک استراتژی بزرگتر بود و به همین دلیل نیز، در لحظه‌ای که شاه ایران به کمک ناپلئون نیاز داشت، او پشت تهران را خالی کرد.

علاوه بر این، دیپلمات‌های فرانسوی در تهران نیز در این دوران، با وعده‌های توخالی، دیپلمات‌های قاجار را در حساس‌ترین دوران بحران قفقاز، از مذاکرات با روسیه با میانجیگری بریتانیا باز داشتند. وضعیت به شکلی بود که حتی فتحعلی‌شاه باور کرده بود قرار است این مذاکرات در فرانسه و در حضور شخص ناپلئون بناپارت برگزار شود. این در حالی بود که فرستادگان فرانسه به تهران، خود به خوبی می‌دانستند که ناپلئون هیچ برنامه و حتی تمایلی به حضور در چنین مذاکراتی ندارد.

ایران برای ناپلئون چه معنایی داشت؟

در زمانی که ناپلئون در فرانسه قدرت را قبضه کرد، ایران هنوز با فرانسه روابط دیپلماتیک منسجمی نداشت. در دوران قدرت و ثبات امپراتوری ایران در قرن‌های ۱۶ و ۱۷، روابط پادشاهان صفوی با اروپای قاره‌ای، بر نزدیکی و اتحاد با امپراتوری اتریش متمرکز بود که با حکمرانی خاندان هابسبورگ، ابرقدرت مسلط اروپا محسوب می‌شد.

در ابتدای قرن ۱۹، ناپلئون در اجرای پروژه امپریالیستی‌اش برای سلطه بر اروپا، به دلایل مختلف با بسیاری از همسایگانش وارد جنگ شد و موفق شد از طریق شکست دادن قدرت‌های بزرگ، جایگاه فرانسه را به عنوان یک قدرت منطقه‌ای تثبیت کند. اما این پروژه، با یک مانع بزرگ روبه‌رو بود: بریتانیا.

ناپلئون به رغم بهره بردن از ارتشی بسیار بزرگ و مجهز، ناوگان دریایی مناسبی برای غلبه بر نیروی دریایی بریتانیا در اختیار نداشت. یکی از گزینه‌های او برای به زانو درآوردن امپراتوری بریتانیا این بود که روزی هند را از چنگ انگلیسی‌ها بیرون بیاورد؛ یک کشور پهناور ثروتمند در «شرق» که عملا به قلکی پایان ناپذیر برای انگلیس تبدیل شده بود.

ناپلئون برای نخستین بار در سال ۱۷۹۸ تمایلش را برای سلطه بر «شرق» نشان داد. او در یک اقدام تاریخی به مصر که بخشی از امپراتوری عثمانی محسوب می‌شد، لشکرکشی کرد و این کشور را اشغال و غارت کرد. او که در این زمان هنوز به مقام سلطنت در فرانسه نرسیده بود، برای نخستین بار هدف استراتژیکش برای رسیدن به هند را فاش کرد. در این نقشه اولیه، ناپلئون به دنبال این بود که از طریق اشغال شام و بین‌النهرین و عبور از امپراتوری ایران، به هند حمله کند.

بدین ترتیب، نخستین نشانه‌های توجه او به ایران در همین زمان نمایان شد: کشوری که در «سیاست شرقی» ناپلئون می‌توانست نقشی سرنوشت‌ساز بازی کند، چرا که اگر فرانسه می‌خواست بدون نیروی دریایی و از راه زمینی به هند برسد، چاره‌ای جز عبور از ایران نداشت.

ناپلئون برای اجرای این نقشه، از صحرای سینا عبور کرد و به سرعت بخش‌هایی از فلسطین از جمله غزه و یافا را اشغال کرد. اما او اهمیت بیت‌المقدس را برای مسلمانان دست‌کم گرفته بود. در خطر قرار گرفتن بیت‌المقدس موجب شد که از دورترین شهرها همچون مکه نیز هزاران نفر برای کمک به نیروهای ارتش عثمانی بپیوندند. علاوه بر این، انگلیسی‌ها هم برای کمک به عثمانی‌ها به این منطقه شتافتند تا جلوی پیشروی او را بگیرند. در نهایت ناپلئون در شهر عکا در شمال فلسطین متوقف شد. او وقتی دید توانایی اشغال عکا را ندارد، به سوی مصر عقب‌نشینی کرد و کمی بعد به فرانسه برگشت.

ناپلئون بعدها در نامه‌نگاری‌ها و دیگر نوشته‌هایش، حمله‌اش به مصر را با حمله اسکندر مقدونی به «شرق» مقایسه می‌کرد و در یک اظهارنظر معروف مدعی شد که اگر در مصر می‌ماند، یک امپراتوری شبیه به امپراتوری اسکندر بنیان می‌گذاشت.

اما فارغ از شکست ناپلئون در فلسطین، او هرگز رویای بلند پروازانه حمله به هند و آنطور که خودش در مکاتباش نوشته «فتح آسیا» را فراموش نکرد. با افزایش قدرت او در ساختار سیاسی فرانسه و در نهایت تاج‌گذاری در سال ۱۸۰۴ به عنوان «امپراتور فرانسه»، تلاش‌های او برای آماده‌سازی این حمله وارد مرحله‌ای جدی شد؛ مرحله‌ای که در آن روابط نزدیک و دوستانه با ایران، اهمیت بسیاری داشت.

یکی از مهم‌ترین آثار این مساله، تغییر موقعیت ایران در چشم بریتانیایی‌ها بود. از اینجا، برخی سیاست‌گذاران انگلیسی به این نتیجه رسیدند که برای ناکام گذاشتن دشمنان اروپایی‌شان باید بر روی حکومت و سیاست‌گذاری‌های ایران نفوذ بالایی داشته باشند و با هدف حفظ منافعشان در هند، جلوی روابط دوستانه تهران با رقبای لندن را بگیرند.

به بیان دیگر، سیاست‌های ناپلئون موجب شد تا پای ایران بیش از هر زمانی به آنچه امروز به عنوان «بازی بزرگ» می‌شناسیم، باز شود: رقابت قدرت‌های اروپایی برای تسلط بر آسیای مرکزی که حالا، ایران هم به یکی از مناطق مورد توجه این رقابت تبدیل شده بود.

ناپلئون برای ایران چه معنایی داشت؟

ایران و فرانسه در اوایل قرن ۱۸ پیمانی تجاری امضا کرده بودند، اما حمله افغان‌ها به اصفهان و سقوط پادشاهی صفوی موجب شد تا این پیمان هرگز به مرحله اجرا نرسد. در پایان این قرن در فرانسه انقلاب شد و حکومت انقلابی جدید در سال ۱۷۹۶ (همزمان با تاج‌گذاری آقا محمدخان قاجار) تصمیم گرفت که روابط دیپلماتیک و پیمان تجاری قدیمی را با ایران احیا کند. اما آقا محمد خان تنها یکسال بعد از تاجگذاری، ترور شد و تلاش‌های اولیه فرستادگان فرانسوی به تهران ناکام ماند.

وقتی یک سال بعد، ناپلئون به مصر حمله کرد و مساله ایران به عنوان کشور حائل برای بریتانیا جدی شد، لندن برای نخستین بار یک هیات دیپلماتیک بزرگ را به ریاست جان ملکم - از افسران اسکاتلندی شرکت «هند شرقی» - به تهران فرستاد. او موفق شد در سال ۱۸۰۱ با ایران یک پیمان مهم امضا کند که در آن مشخصا تاکید شده بود، فرانسوی‌ها هرگز اجازه نداشته باشند در سواحل ایران، نیرو پیاده کنند. بریتانیا قول داد در صورت ورود ارتش فرانسه، به ایران کمک کند.

اما در این مقطع، برای فتحعلی‌شاه و دستگاه دیپلماسی و نیروهای نظامی ایران، تهدید فرانسه معنایی نداشت و دغدغه اصلی آن‌ها، روسیه تزاری بود؛ کشوری که در قرن ۱۸ و بعد از فروپاشی امپراتوری ایران صفوی، نشان داده بود به سرزمین‌های ثروتمند و استراتژیک ایران در قفقاز چشم دوخته است و آقا محمد خان به تازگی موفق شده بود، این سرزمین‌ها را آزاد کند. با این حال در پیمان سال ۱۸۰۱ میان ایران و بریتانیا، هیچ اشاره‌ای به نام روسیه وجود نداشت.

سه سال بعد از این پیمان (در سال ۱۸۰۴)، روسیه به ایران حمله کرد، گنجه را اشغال کرد و جواد خان قاجار، حاکم گنجه را کشت؛ حمله‌‌ای که عملا به نقطه آغاز دور تازه‌ای از جنگ‌های میان ایران و روسیه تبدیل شد. اما برخلاف انتظار ایرانی‌ها، لندن حاضر نشد در این نبرد هیچ کمکی به ایران بکند. عذر بریتانیا این بود که در پیمان ۱۸۰۱، هیچ اشاره‌ای به نام روسیه نیست. برای ایران، این نخستین بدعهدی بریتانیا از سلسله پیمان‌شکنی‌های این کشور در روابطش با تهران محسوب می‌شود.

در جریان جنگ با روسیه، بعد از رسیدن ارتش ایران به فرماندهی عباس میرزا، ولیعهد پادشاه ایران به قفقاز، مناسبات نظامی در این منطقه به سرعت تغییر کرد و نیروهای ایرانی موفق شدند علاوه بر متوقف کردن پیشروی روس‌ها، آن‌ها را از برخی مناطق اشغال‌شده بیرون کنند. اما در همین نبردها، به رغم پیروزی‌های اولیه عملا برای نخستین بار روشن شد که ارتش ایران، دیگر چون ۱۰ سال قبل‌تر توانایی نظامی کافی برای رویارویی با ارتش تجهیز شده روسیه را ندارد.

نخبگان نظامی و سیاسی ایران به این نتیجه رسیدند که باید به سرعت به فکر تجهیز قوای نظامی باشند و تحولات بین‌المللی حاکی بود که راه‌حل، در دستان قدرت‌های نوظهور و تازه‌ از راه رسیده اروپایی است.

در این زمان هنوز کشورهایی مانند آلمان و ایتالیا وجود نداشتند و امپراتوری اتریش نیز از متحدان بریتانیا بود. همزمان، چند سالی از جنگ‌های ناپلئون گذشته بود و او در صدر یک شورای سه نفره، با عنوان رسمی «کمیسر اول» عملا به نفر اول ساختار قدرت فرانسه تبدیل شده بود. به همین دلیل، وقتی فتحعلی‌شاه مطمئن شد که بریتانیا حاضر نیست در نبرد ایران و روسیه، کمکی به ایران برساند، فرانسه به عنوان یک گزینه جایگزین مطرح شد.

شاه ایران در همان سال ۱۸۰۴ نامه‌ای خطاب به شورای سه نفره حکومتی فرانسه نوشت و در آن از این کشور خواست که در نبرد با روسیه، در کنار ایران قرار بگیرد. روشن بود که مخاطب اصلی این نامه، شخص ناپلئون بناپارت معروف است.

بین ناپلئون و ایران چه گذشت؟

ناپلئون در فاصله کوتاهی بعد از تاجگذاری، دو نماینده به ایران فرستاد تا مساله اتحاد با فتحعلی‌شاه را بررسی کنند: پیر آمدی ژوبر، مترجمش در مصر که بر زبان فارسی نیز مسلط بود و الکساندر رومیو، کمیسر روابط تجاری که مشخصا مامور شد درباره نیازهای نظامی ایران اطلاعات جمع‌آوری کند.

رومیو در گزارشش به ناپلئون نوشت که تنها انگیزه ایران برای اتحاد با فرانسه، مقابله با توسعه‌طلبی روسیه است و تاکید کرد، ایرانی‌ها علاقه‌ای ندارند که مثلا پادشاهان افغان را در امپراتوری درانی (افغانستان) ترغیب کنند که به انگلیسی‌ها حمله کنند.

اما ژوبر که بعد از رومیو به تهران رسید، با دربار ایران روابط خوبی برقرار کرد، تا جایی که ایران پذیرفت برای نخستین بار به فرانسه سفیر اعزام کند. میرزا محمدرضا قزوینی که تا این زمان حاکم قزوین بود نیز به عنوان سفیر ایران در فرانسه انتخاب شد.

ناپلئون که بعد از شکست دادن امپراتوری اتریش، خود را برای نبرد با روسیه آماده می‌کرد، در سال ۱۸۰۷ در کاخ فینکنشتاین (جایی در لهستان امروز) با میرزا محمدرضا ملاقات کرد. تلاش‌های ناپلئون برای مجبور کردن تزار روسیه به تن دادن به یک پیمان صلح به نتیجه نرسید و عملا راه برای تشکیل ائتلاف فرانسه و ایران هموار شد.

در فاصله کوتاهی بعد از ملاقات میرزا محمدرضا و ناپلئون، دو کشور در همان کاخ فینکنشتاین، پیمانی تاریخی امضا کردند؛ پیمانی که به دلیل نام کاخ محل امضای آن، به «عهدنامه فینکنشتاین» معروف شد.

در بندهای ۲، ۳ و ۴ این پیمان، فرانسه متعهد شد که تمامیت ارضی ایران را تضمین کند. همچنین ادعای حاکمیت ایران بر گرجستان نیز در همین پیمان به عنوان ادعایی مشروع قید شد و تاکید شد که فرانسه در اخراج روس‌ها از سرزمین‌های متعلق به ایران در قفقاز «همه تلاشش» را خواهد کرد. علاوه بر این ناپلئون در این پیمان متعهد شد که به ایران سلاح برساند و افسران فرانسوی برای سازماندهی و تقویت یگان‌های توپخانه و پیاده‌نظام، در اختیار ایران قرار بگیرند.

در مقابل ایران نیز متعهد شد که فورا علیه بریتانیا اعلان جنگ کند و تمامی روابط سیاسی و تجاری‌اش‌ را با این کشور قطع کند. بر اساس پیمان‌نامه، ایران می‌بایست تمامی نمایندگان بریتانیا و شرکت هند شرقی را اخراج کند و در نبرد پادشاهان افغان علیه انگلیسی‌ها به آن‌ها یاری برساند.

برای ایران، پیمان فینکنشتاین یک موفقیت دیپلماتیک و سیاسی بسیار مهم در عرصه روابط بین‌المللی‌اش محسوب می‌شد. ناپلئون به قدرت مسلط اروپا تبدیل شده بود و حتی ابرقدرت‌ سنتی این منطقه در آن دوران، یعنی امپراتوری اتریش، توان مقابله با او را نداشت و بسیاری از جمله شخص فتحعلی‌شاه که اطلاعات گسترده‌ای درباره سیاست قدرت در اروپا داشت، با عمق هوش و ابتکارات نظامی او آشنا شده بودند.

ضمن اینکه این کشور یکی از ژنرال‌های بلندمرتبه و بانفوذ به نام کلود ماتیو گاردان را نیز به عنوان سفیر فرانسه به تهران اعزام کرد. گاردان تا قبل از ماموریتش در تهران، از نظامیان بسیار نزدیک به ناپلئون بود که به عنوان دستیار ویژه و منشی مخصوص او خدمت می‌کرد و سفرش به تهران می‌توانست نشانه‌ای از اهمیت ایران در سیاست‌های ناپلئون تفسیر شود.

ظاهرا ایران برای حل بحران قفقاز و پس گرفتن مناطق اشغال شده از روسیه، تنها چند گام فاصله داشت و ارتش ایران نیز به رغم همه دشواری‌ها و از دست رفتن بخش‌های بیشتری از قفقاز، کماکان در برابر روسیه مقاومت می‌کرد.

چه شد که ناپلئون پشت ایران را خالی کرد؟

در فاصله تنها دو ماه بعد از امضای پیمان فینکنشتاین، ناپلئون موفق شد در جنگ فریدلند، روسیه را شکست دهد و الکساندر اول، تزار روسیه را مجبور کند تا به پای میز مذاکره بیاید. نتیجه دیدار این دو، پیمانی بود به نام «تیلسیت» که در آن سلطه فرانسه بر اروپای مرکزی تثبیت شد و در نقاطی استراتژیک از قلب اروپا، چندین واحد سیاسی نو‍ظهور ایجاد شدند که همگی حکومت‌های وابسته به فرانسه بودند.

اما پیمان تیلسیت در تضاد آشکار با پیمان فینکنشتاین بود و در آن هیچ اشاره‌ای به ایران و گرجستان وجود نداشت. آن‌طور که ایرج امینی (از مهمترین پژوهشگرانی که درباره روابط ایران و ناپلئون تحقیقات مفصلی انجام داده) در کتابش نوشته است، اولویت اصلی ناپلئون در این مقطع، سلطه بر اروپا بود و او حاضر شد برای تثبیت این سلطه، به روسیه یک چک سفید امضا بدهد تا در آسیا هرکاری دلش می‌خواهد انجام بدهد.

بدین ترتیب در حالی که گاردان هنوز به تهران نرسیده بود و در میانه راه در استانبول به سر می‌برد، با دریافت نامه‌ای از فرانسه مطلع شد که پیمانی تازه در تضاد با پیمان ایران و فرانسه، بین ناپلئون و تزار امضا شده است.

شارل تالیران که به تازگی از سمت وزارت خارجه فرانسه کنار رفته بود، اما هنوز امور رابطه با ایران را هدایت می‌کرد، در نامه به گاردان استدلال کرد که پیمان فینکنشتاین هنوز به تصویب دربار ایران نرسیده و به همین دلیل، فرانسه آن را نادیده گرفته است. این در حالی بود که از امضای پیمان فینکنشتاین تنها دو ماه گذشته بود و با توجه به فاصله جغرافیایی، تاخیرهایی از این دست در آن زمان بسیار رایج بود.

در نهایت، مجموعه دیگر رفتارهای اروپایی‌ها با قدرت‌های «غیر سفیدپوست» در سراسر جهان نشان داد که اصولا آن‌ها در پایبندی به تعهداتشان در پیمان‌های بین‌المللی یا نادیده گرفتن آن‌ها، بیش از هر چیز به رقابت‌های درون‌گروهی خود نگاه می‌کردند و عموما، با نگاهی از بالا، کشورها و حکومت‌های دیگر را هم‌سطح خود نمی‌دیدند.

در رابطه ناپلئون با ایران نیز در واقع اتفاقی افتاد که پیشتر در رابطه بریتانیا و ایران رخ داده بود و البته این پیمان‌شکنی‌ها چه در طول قرن ۱۹ و چه در قرن ۲۰ و حتی قرن ۲۱ نیز بارها تکرار شد.

چه شد که ایران همچنان متحد فرانسه باقی ماند؟

وقتی گاردان به حضور فتحعلی‌شاه پذیرفته شد، ماموریت دشواری داشت. چرا که فتحعلی‌شاه به سرعت پیمان فینکنشتاین را تایید کرد و اتفاقا به نقشه فرانسه برای حمله به انگلیسی‌ها در هند نیز علاقه نشان داد. شاه ایران معتقد بود که بر اساس پیمان فینکنشتاین، در ابتدا باید مساله روسیه و بازگرداندن گرجستان حل و فصل شود و بعد از آن، ایران می‌تواند حتی از حمله فرانسه به هند نیز بهره ببرد.

راه‌حل گاردان برای اینکه تضاد پیمان‌های فرانسه با ایران و روسیه، شاه ایران را از پاریس دلسرد نکند، اصرار بر آغاز مذاکرات صلح بین ایران و روسیه بود؛ مذاکراتی که اگر شروع می‌شد، بر اساس پیمان فینکنشتاین، فرانسه وظیفه داشت در جریانش برای بازگرداندن گرجستان به ایران «همه تلاشش» را انجام بدهد.

تلاش‌های دیپلماتیک گاردان چنان بر روی شاه ایران اثر گذاشت که بر اساس تحقیقات ایرج امینی از اسناد وزارت خارجه فرانسه، او در یکی از دیدارها می‌گوید، میانجیگری فرانسه میان ایران و روسیه، «ناپلئون کبیر» را به دوست او تبدیل کرده و موجب شده تا تاج شاهنشاهی‌اش، همچون خورشید در آسمان بدرخشد.

میانجیگری اولیه فرانسه موجب شد تا در قفقاز بین ایران و روسیه آتش‌بس موقت اعلان شود. شکست‌های ارتش روسیه از ایران در قفقاز از سویی و ورود فرانسه به مساله از سویی دیگر، دست به دست هم دادند تا روسیه به این نتیجه برسد که بهتر است هرچه سریعتر با ایران به یک صلح پایدار دست پیدا کند. به همین دلیل روس‌ها پیشنهاد ایران را برای تمدید یکساله آتش‌بس رد کردند و از ایران خواستند که هرچه سریعتر نماینده‌ای به تفلیس برای مذاکرات صلح بفرستد.

اما فرانسوی‌ها به خوبی می‌دانستند که در صورت آغاز مذاکرات اصلی، بر سر دوراهی سختی گرفتار خواهند شد: اگر طرف ایران را بگیرند، پیمانشان با روسیه به خطر می‌افتد و اگر طرف روسیه را بگیرند، ایران را از دست می‌دهند و طبیعتا مساله قطع روابط ایران و بریتانیا هم منتفی می‌شود.

این‌بار راه‌حل گاردان این بود که جلوی مذاکرات را بگیرد! او مدعی شد که مذاکرات در تفلیس به نفع ایران نیست، چرا که «اعلیحضرت» (ناپلئون)‌ شخصا باید در مذاکرات حضور داشته باشد تا از منافع ایران دفاع کند. فتحعلی‌شاه و برخی نخبگان قاجار این وعده دور از انتظار را باور کردند.

در عین حال اسناد نشان می‌دهد که از این‌جا، هم اعتماد ایران به فرانسه خدشه‌دار شده بود و هم اعتماد فرانسه به ایران. چرا که بعد از پیمان فرانسه و روسیه، فتحعلی‌شاه فهمیده بود که نمی‌تواند همه تخم‌مرغ‌هایش را در یک سبد بگذارد و سعی می‌کرد در اجرای تعهداتش مبنی بر قطع روابط با بریتانیا، محتاطانه‌تر برخورد کند.

علاوه بر این، فعالیت دیپلماتیک بریتانیا در ارتباط با ایران نیز با قدرت ادامه داشت و این کشور در تلاش بود تا پای فرانسه را از تهران قطع کند. انگلیسی‌ها از جمله اصرار داشتند که می‌توانند در میانجیگری میان ایران و روسیه، منافع تهران را تامین کنند.

گاردان برای خنثی کردن این فعالیت‌ها، بر وعده‌ای پافشاری می‌کرد که خودش نیز می‌دانست کاملا توخالی است: اینکه صبر کنید تا مذاکرات ایران و روسیه با حضور ناپلئون در پاریس برگزار شود. او در حالی این ادعا را تکرار می‌کرد که در نامه‌نگاری‌ها با پاریس، به صراحت به او گفته شده بود که ناپلئون علاقه‌ای برای قرار گرفتن در چنین موقعیتی ندارد.

خلع ناپلئون از سلطنت و تحمیل «عهدنامه گلستان» به ایران

از اینجا، فتحعلی شاه با این امیدواری که بتواند با کمک بریتانیا، مناطق اشغال شده قفقاز را آزاد کند، به جنگ با روسیه ادامه داد. اما او بار دیگر قربانی رقابت‌های کشورهای اروپایی شد که همچنان تحت تاثیر تصمیمات ناپلئون مرتب تغییر می‌کرد.

یکی از مهم‌ترین دلایل جنگ‌های ناپلئون در این مقطع، اجرای کامل تحریم بریتانیا بود. او به هر کشوری که بندرهایش را به روی کشتی‌های بریتانیایی نمی‌بست، رحم نمی‌کرد. وقتی روسیه به رغم پیمان صلح با فرانسه، حاضر نشد به این خواست ناپلئون تن بدهد، روابط مسکو و پاریس رو به زوال گذاشت. و البته همزمان، لندن و مسکو به هم نزدیک‌تر شدند؛ تا آنجا که دو کشور در صدر گروهی از کشورهای اروپایی، یک ائتلاف بین‌المللی ضد فرانسه تشکیل دادند.

حالا دیگر روسیه، برای بریتانیا متحدی بسیار گران‌بهاتر از ایران برای مقابله با هژمونی خردکننده ناپلئون در اروپا محسوب می‌شد. به همین دلیل بریتانیا در چرخشی قابل‌توجه، به جای کمک به ایران در نبرد با روسیه، به تهران فشار آورد که با مسکو صلح کند.

اما ایران به رغم اینکه توانایی بازپس‌گیری قفقاز را از دست داده بود و با تحلیل رفتن قوای نظامی‌اش، توان بیرون کردن نیروهای روس را نداشت، به جنگ ادامه داد. روسیه در حالی برای ایران شاخ و شانه می‌کشید که هنوز روشن نبود اصولا بتواند در برابر ارتش عظیم فرانسه مقاومت کند.

ضمن این‌که به دلیل تیره شدن روابط فرانسه و روسیه، برخی از نخبگان ایرانی مانند عباس میرزا معتقد بودند که از سرگیری روابط با فرانسه، بهتر منافع ایران را تامین می‌کند، تا حفظ روابط با بریتانیا.

به نوشته ایرج امینی، کمی بعد از اینکه ناپلئون در سال ۱۸۱۲ به روسیه حمله کرد، بین دیپلمات‌های ایرانی و فرانسوی مکاتباتی با هدف از سرگیری روابط دو کشور انجام شد. چنانکه تحقیقات ایرج امینی نشان می‌دهد، این مکاتبات در همان زمان به اطلاع ناپلئون نرسید، چرا که او در آن روزها در حال ورود به خاک روسیه برای یک تهاجم نظامی همه جانبه بود.

بعد از حمله ناپلئون به روسیه، هم مسکو و هم لندن به تهران فشار آوردند که از جنگ قفقاز دست بکشد و صلح کند. اما ایران در برابر این فشارها مقاومت کرد. ناپلئون در سراسر تابستان ۱۸۱۲، یکی پس از دیگری شهرهای روسیه را فتح می‌کرد و این‌طور به نظر می‌رسید که دیر یا زود، تزار ناچار خواهد شد همانند سال ۱۸۰۸، در یک پیمان جدید به همه خواسته‌های ناپلئون از جمله بستن بنادرش به روی بریتانیا تن دهد.

اتفاقا در نامه‌نگاری‌هایی که بین دیپلمات‌های ایرانی و فرانسوی انجام شده بود نیز تاکید شده بود که خواسته ایران، قید بازگرداندن گرجستان به ایران در عهدنامه‌ای است که ناپلئون با تزار امضا خواهد کرد؛ عهدنامه‌ای که هنوز وجود خارجی نداشت.

اما وقتی ناپلئون در آخرین روزهای تابستان ۱۸۱۲ به مسکو رسید، از تزار و ارتش روسیه خبری نبود. تزار از مسکو گریخت و حاضر نشد به خواسته‌های ناپلئون تن دهد. در مقابل ناپلئون و ارتش بزرگش، در آستانه زمستان سخت روسیه، خود را در شهری دیدند که خود روس‌ها آن را به آتش کشیده بودند و همه انبارهای آذوقه‌اش را از بین برده بودند. پروژه ناپلئون برای وادار کردن تزار به پذیرش خواسته‌هایش در آستانه شکست قرار گرفته بود و او باید دیر یا زود، با دست خالی مسکو را ترک می‌کرد.

ناپلئون در نهایت حدود یک ماه بعد در روز ۱۹ اکتبر، مسکو را ترک کرد. ۱۲ روز بعد، در روز ۳۱ اکتبر سال ۱۸۱۲ نیروهای روسیه در اصلاندوز ایرانی‌ها را غافل‌گیر کردند و ارتش ایران را به سختی شکست دادند.

شکست اصلاندوز در کنار شکست ناپلئون برای به زانو درآوردن روسیه و همچنین پافشاری بریتانیا برای «صلح»، دست به دست به هم دادند و موجب شدند تا نخبگان حکومت ایران به این نتیجه برسند که دیگر جز تن دادن به امضای پیمان‌نامه‌ای جدید با روسیه، چاره دیگری ندارند. این در حالی بود که وضعیت ایران در قفقاز در بدترین شرایط ممکن قرار داشت و عملا، همه فرصت‌های پیشین برای رسیدن به یک پیمان صلح منصفانه‌تر از دست رفته بود.

در مذاکرات صلح که گور اوزلی، سفیر بریتانیا در ایران نیز در آن حضور داشت، کمابیش همه خواسته‌های مسکو به تهران تحمیل شد و در نهایت در اکتبر سال ۱۸۱۳، میرزا ابوالحسن خان ایلچی به نمایندگی از ایران، در روستای گلستان در قره‌باغ، پیمانی را امضا کرد که به نام همین روستا به «عهدنامه گلستان» معروف شد.

در این پیمان نه تنها بخش‌های باقی‌مانده گرجستان به شکل رسمی از ایران جدا شد، بلکه به جز آنچه امروز به عنوان کشور ارمنستان می‌شناسیم و همچنین منطقه نخجوان که حالا خاک جمهوری آذربایجان محسوب می‌شود، باقی سرزمین‌های امپراتوری ایران در قفقاز به خاک امپراتوری روسیه ضمیمه شدند. در حال حاضر، یک چهارم بخش‌های جدا شده از ایران در عهدنامه گلستان، نیمه شرقی کشور مستقل گرجستان را تشکیل می‌دهند، حدود دو چهارم این مناطق، سرزمین‌های کشور مستقل جمهوری آذربایجان هستند و یک چهارم باقی مانده از مناطق شمال قفقاز نیز، بخشی از روسیه امروزی است.

ایرج امینی نوشته است که در ژوئن ۱۸۱۳، در حالی که ناپلئون با دست خالی از روسیه بازگشته بود و در مرکز اروپا از یک ائتلاف بزرگ اروپایی شکست خورده بود، گزارشی دریافت کرد مبنی بر تمایل ایران برای از سرگیری روابط دیپلماتیک. چنانکه آقای امینی نوشته است، این گزارش در واقع شرح همان مکاتباتی بوده که در تابستان سال قبل بین دیپلمات‌های ایرانی و فرانسوی رد و بدل شده بود. این مورخ می‌گوید، این آخرین باری است که در اسناد رسمی، نام ایران در ارتباط با ناپلئون مطرح می‌شود.

کمی بعد، ائتلاف بزرگ ضد فرانسه به رهبری روسیه و بریتانیا وارد خاک فرانسه شدند. ناپلئون هم از سلطنت خلع و تبعید شد.

در سال‌های بعد تلاش‌های ایران برای بازپس‌گیری سرزمین‌هایش در قفقاز نه تنها به نتیجه نرسید، بلکه حتی آنچه امروز به عنوان ارمنستان می‌شناسیم نیز در کنار نخجوان، در دهه سوم قرن ۱۹ بعد از یک دور دیگر از جنگ‌های ایران و روسیه از ایران جدا شدند.



Copyright© 1998 - 2024 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: [email protected] تبلیغات: [email protected] Cookie Policy