Tuesday, Dec 12, 2023

صفحه نخست » خمینی چجوری به ملت چپانده شد؟!؛ ف. م. سخن

IMG_8221.jpegتقدیم به استاد میم. سحر

در مورد فعل «چپانده شدن» بسیار تفکر ورزیدم و تعمق نمودم اما هر چه گشتم فعلی مناسب تر از آن برای رویداد «خمینی» در سال ۱۳۵۷ نیافتم که اگر به نظر برخی اصحاب فرهنگ و ادب نامناسب می آيد بابت آن در همینجا عذرخواهی می کنم چه این نویسنده خوشبختانه یا بدبختانه بیشتر از شکل و فرم ادبی به دنبال محتواست و همین که بتواند آن چه را در ذهن دارد به خواننده منتقل کند کار و وظیفه اش را انجام شده می یابد.

امروزی ها از فراز قله ی ۱۴۰۲، به آن زیر زیرها، یعنی سال ۱۳۵۷ و سال های قبل از آن که می نگرند، مشتی گاگول و عقب مانده ی ذهنی می بینند که به دنبال آب و برق مجانی، دنبال «خمینی عقب مانده و واپس گرا» راه افتادند آن قدر که حتی تصویر او را بر روی ماه دیدند و پادشاه با سوادی که در حد استفاده از انرژی خورشیدی بود را با آخوندکی آفتابه به دست تاخت زدند و این شد بلایی که اثرات اش را امروز در دنبالچه ی خمینی، یعنی آسدعلی دونگ مشاهده می کنیم.

نظر به این که ما از نسل اعماق هستیم و وقتی اندیشه می ورزیم اثری از گاگولیّت در این حد و اندازه ها در خودمان نمی بینیم، این سوال برای مان پیش می آید که جریان چی بود و ماها که اتفاقا می دانستیم خمینی و اعوان و انصارش چه موجودات پلید و عقب افتاده ای هستند و اصلا هم دنبال آب و برق مجانی نبودیم و ذهنیات ما حول و حوش آزادی و اینجور چیزهای لوکس می گشت چطور شد که در چاه خمینی و خمینیسم و آخوندیسم افتادیم و با تمام تلاش های جانانه و مردانه ای که از فردای انقلاب برای حاکم «نشدن» آخوندها کردیم تا این لحظه اندر خم یک کوچه مانده ایم؟

سوال مهم تر این که آیا امروزی ها با این همه عقل و درایت و سطح سواد که متوسط اش «فوق» (البته چهار جوابی!) است و با این همه وسیله ارتباطی و اینترنتی و مجازی دیگر مسیر چاه نمی روند و در دام شبه خمینی ها نمی افتند؟

نمی دانم بگویم خوشبختانه (از نظر به کُرسی نشستن حرف ام) یا بدبختانه (از نظر بیچاره شدن ما و مردم در آینده ی قابل دسترس) هنوز هم شبیه به ستوران بسته به هم سال ۵۷ افسارمان در دست خمینی های مدرن قرار دارد و ماها را به سمت و سوهایی می برند که نور سعادت و رستگاری در انتهای آن ها دیده نمی شود و همه ی این ها این بار با چشم باز و تصویر «فور کِی»، اتفاق می افتد نه با کیفیت پر از خش و فش سیستم آنالوگ و دو کاناله و دو روزنامه ای سال ۵۷.

جالب اینجاست که نه تنها کسی مشابهتی میان راه امروزی با راه دیروزی و خمینی سازی دیروزی با خمینی سازی امروزی نمی بیند بلکه آن ها هم که می بینند از ترس مزخرفات و خزعبلاتی که به آن ها گفته می شود سکوت اختیار می کنند یعنی عین جریانی که در سال ۵۷ پیش آمد و کمتر کسی جرات آن را داشت که علیه اراده ی «اکثریت» حرفی بزند و مثلا عکس «خمینی» را در ماه نبیند و آینده ی تلخ محتوم را پیش گویی کند.

خیلی عقب نمی رویم و مثلا از ۲۰ سال بعد از وقوع انقلاب شروع می کنیم که «اکثریت» تصویر سید محمد خاتمی را در ماه دیدند.

بعد در آسمان به دنبال اصلاح طلبان دویدند.

بعد نوبت حسن روحانی شد و کلیدش که در آسمان ایران تابیدن گرفت.

بعد هاشمی رفسنجانی، تبدیل به بت تغییر و تحول سیاسی در ایران شد.

بعد مهندس موسوی سمبل دوران طلایی امام راحل شد.

و همه ی این ها با هزاران هزار هوادار پیدا و پنهان داخلی که رای شان واقعا عدد به شمار می رفت.

در اپوزیسیون، اوج انتخاب، گروه هفت نفره ای شد که یکی خواهان تجزیه ایران بود، یکی دنبال پول و ثروت شخصی، یکی دیگر هنرپیشه، دیگری ورزشکار، آن یکی بانوی نوبل صلح ی که طی ۲۰ سال گذشته در صفحه اینترنتی اش موسیقی پخش می کند، که مجموع این ها حتی یک هزارم اثر گذاری خمینی ملعون آفتابه به دست را هم نداشتند.

و امروز جوایز ارزنده و ناب میلیون یورویی به کسانی داده می شود که از بالای آبشار نیاگارا به پایین پریده اند، ولی وقتی علت این کار قهرمانانه را دنبال می کنی، می بینی طرف را بدون این که خودش خبر داشته باشد، به پایین هل داده اند و قهرمانی جدید برای ما در رشته ای که اصلا معلوم نیست چه رشته ای ست ساخته اند.

و این جریان همچنان ادامه دارد، و بعد از این هم ادامه خواهد داشت، و ما همچنان در قرن بیست و یکم شعر مرغ سحر را آواز خواهیم کرد و اشک بر چشمان مان خواهد نشست و خیلی شانس بیاوریم آنگ سان سوچی یی، یا زن کامبیزی چیزی بر راس کشور خواهد نشست.



Copyright© 1998 - 2024 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: [email protected] تبلیغات: [email protected] Cookie Policy