سلسله مطالب: راه دمکراسی از یونان تا ایران
ـ بخش فهم و رصد عمق پوپولیسم ایرانی و صدمات فجیع آن در نیل به دمکراسی
در مقالات پیشین، از طرفی به درک صدمات فجیع پوپولیسم گلوبالیزه در جامعه ایرانی و از طرف دیگر به تاریخ دمکراسی پرداختیم. و ازپیامها و نظرات شما استفاده بردیم.
دیدیم که امروزه پوپولیسم از "موانع اصلی دمکراسی" در کل جهان است. و ثابت نمودیم که با پوپولیستها، در نیل به دمکراسی، هیچگاه نمیتوان همراه شد.
همچنین، امروز، میتوان مشاهده کرد که دمکراسی (دموس و کراتوس) یا همان مردم سالاری، هدف و خواست بیش از هشتاد یا حتی نود درصد از مردم ایران است. مردم و خصوصا جوانانی که امروزه درجات دانش و آگاهیشان از مردم و جوانان اروپایی و آمریکایی هم پیشی گرفته. چنانچه یک قرن از انقلاب مشروطه میگذرد و جنبشهای آزادی خواهی ایرانی، مرتبا با اشتباهات فجیع پوپولیستی همچنان در هر جنبش شکست خوردهاند تا مجددا یکسال پیش مردم به خود زنی بیافتند تا دیکتاتور بر مسند حاکمیت بماند...
بلی "دوستان نادان از دشمن بدترند". پس تلاش نویسنده حقیر ارائه یک آسیب شناسی و مانع شناسی و مدیریت ریسک، بصورت بی طرف و بدون تعارف میباشد تا راهکار برای الان و امروز، و حتی فردا در راه پر دردسر دمکراسی، با توسل به خرد جمعی، ارائه گردد.
ابتدا نیاز شد، در وحله اول به مانع اصلی یعنی پوپولیسم بپردازیم. زیرا بهتر این است که "مردم آگاه مانع پوپولیسم شوند بجای اینکه پوپولیسم مانع مردم گردد"! چنانچه در جنبشها و انقلابهای پیشین، پیر و جوان ایرانی، تاوان سخت این تجربه را دادند و هنوز میدهند...
ثابت نمودیم دشمن پوپولیسم، آگاهی جامعه و "مردم اصل" است و تعاریف و راهکردهایی مطابق با علوم روز تقدیم نمودیم.
و اما، حال، به بُعد عملگرایی و پراگماتیسم سیاسی ـ اجتماعی ایرانی میپردازیم:
"روشنفکر ترجمه ای"
در این بخش، به تجزیه و تحلیل چالشی و بسیار صریح و شفاف، صرفا به بُعد پوپولیستی سری جلسات میز گردی و بحثهای چالشی و اساسی با تیتر بسیار عالی "روشنفکر ایرانی" خواهیم پرداخت؛ که به فهم و سنجش پوپولیسم یا انحراف از دمکراسی طلبی ایرانی بسیار کمک مینماید. این بحثها به سوژه "روشنفکر دینی" هم پرداخت.
جلسه مورد آنالیز، در تاریخ ۱۸ دسامبر در کلاب هاوس بوقوع پیوست که اینبارآقایان احمد بخارایی، فرج سرکوهی، مهدی خلجی، عطا هودشتیان و مصطفی دانشگر بعنوان سخنران حضور یافتند.
سعی ما زیر ذره بین بردن "واقعیات" جامعه ایرانی و در این مطلب، سخنان و عملکرد "روشنفکران" و الیت سیاسی اجتماعی ایرانی، در بُعد "پوپولیسم" میباشد. و بنابراین به بحثهای فلسفی و دیگر زمینهها و عقاید و... ورود نمیکنیم زیرا موضوع سنجش ما نیست.
در همان آغاز بحث، پرسش و پاسخی توسط آقای مهدی خلجی راه افتاد که نکته مثبتی میباشد خصوصا اگر اصل "برابری" در میز گرد به وقوع بپیوندد. ولی نتیجه گیری سریع ایشان صحیح نیافتاد زیرا هدف آقای بخارایی مطرح کردن موضوعی اساسی برای "تفکر" و تعمیق" است تا به چالش و بحث گرفته شود و "سنتز" یا "نتیجه"ای از آن "خروجی" داشته باشد.
ولی "تفکر" و تعمیق" برای نیل به یک خروجیِ "سنتز" یا "نتیجه"، در چند دقیقه غیر ممکن است.
این "عدم تفاهم" یا "سوء تفاهم" بسیار سریع و وسیع و عمیق، قبل از هرچیز از سبک برگزاری پوپولیستی این برنامه بحث، نشأت گرفت. چرا که هیچ تفاهمی پیش از برنامه ایجاد نگردیده بود و هر کدام از این دوستان بطور اتفاقی یا بدون هیچ هماهنگی در جلسه شرکت داده شده بودند!! و توضیحات گرداننده، ظاهرا این تفاهم را ایجاد نکرد. امری که ساعت اول بحث را کاملا تهی از هرگونه بحث مثبت نمود و بحث از همان ابتدا بیشتر تبدیل به جدال شد که البته جای شنود و تعمق فراوان دارد.
البته استدلالهای خلجی راجع به تاریخ و تعاریف روشنفکری صحیح هستند و مغالطه نمیباشند. ولی خود وی، پس از توضیحات بخارایی، متوجه "عدم تفاهم" در "هدف و سوژه" گشت! ولی با اینحال بلافاصله، از پاسخ طفره رفت زیرا ظاهرا آمادگی و ذهنیت پاسخ و تعمیق در این بُعد را نداشت!
سپس آقای هودشتیان نکاتی تاریخی در مورد روشنفکران در رابطه با سیاست را روایت کردند:
ا ز استالینیسم یا سیر "دیکتاتوری" ژنرال دوگل در دمکراسی فرانسه و سارتر بسیار گذرا گفت. و فقط به بعد فلسفی آن اشاراتی کرد.
در دقایق ۷۰ ببعد، سخنان بسیار کوتاهی از پوپولیسم و "روشنفکر ترجمه ای" هم گفت که بسیار صحیح میباشند ولی با سرعت باد گذرا و غیر قابل شنود و تعمیق بودند.
سپس، حضور آقای دانشگر فقط به اتلاف وقت انجامید که به سلام و تعارف و خداحافظی گذشت! همانطور که هفته پیش هم ایشان با حضور آقای سروش استدلالی ارائه نداده بودند که در آنالیز بعدی به آن جلسه خواهیم پرداخت. چنین حضوری بیشتر به "خودنمایی" و "خود را مطرح کردن" پوپولیستی (مردم پسند) ربط پیدا میکند!
نتایج از همان ساعت اول میز گرد ترسیم شدند حال آنکه یک ساعت اصولا در جهان مدرن زمان طولانی برای یک جلسه مهم و استراتیک میباشد:
آقای فرج سرکوهی که کلا بدقولی کردند و علیرغم برنامه ریزی و تبلیغات وسیع قبلی، حتی تا ساعت چهارم غایب بودند!! و گفته شد "در راه هستند"! امری که آقای بخارایی بدرستی مانند هفته پیش مورد انتقاد قرار دادند: این عملکرد، در واقع، یک بی نظمی و بی احترامی است که نشان از عدم تعهد و مسئولیت... نسبت به مخاطبین میز گرد و کلیه شنوندگان و حتی خوانندگان تبلیغات وسیع دارد!
با اینهمه، شواهد حاکی از آن است که عادات بیش از ۴۰ ساله، باعث میشود اغلب ایرانیان سبک گفتار و کردار آقایان سروش و دانشگر و سرکوهی را بپسندند تا سالنهای بحث این دوستان الیت، پرجمعیت ترینها در بین جامعه ایرانی باشند.
از طرف دیگر، شواهد حاکی از آن است که آقای هودشتیان در واقع اساسا فردی سیاسی نبوده ولی امروزه، بواسطه تیتر دکترا بسیار مطرح در جامعه سیاسی باشد. همه این شاهدها به پوپولیسم عظیم جامعه ایرانی اذعان میدارند که البته در مراحل بعدی، نتایج عملی آن بیشتر نمایان و ثابت میگردند:
کاریکاتور روشنفکر
مشاهده خواهد شد که این جلسه بحث، مشخصات و شاخصهای پوپولیستی حضار و جامعه را نمایان نمود که در جامعهای مدرن در حد شوخی و "کاریکاتور" میتوانند باشند: فرار از بحث، افراط در تعارف، تلاش برای مطرح کردن خود ولی بدون کوچکترین دانشی یا استدلالی در زمینه مورد بحث، ناهماهنگی کامل که اجازه ورود به اصل موضوع را کلا و اساسا نمیدهد...
"روشنفکری در ایران مفلوج و معیوب بوده و شکل نگرفته و در واقع، اصلا بحثی و پیشرفتی در موضوع میسر نشد! حال آنکه گاه سخنگویان فقط در بعد فلسفی بحث کردند ولی حتی در مباحث فلسفی کاملا با هم در تضاد، حتی در تعاریف و مفاهیم، بودند. چنانچه در دقایق ۱۰۵ به بعد، فایده این بحثها (ی پوپولیستی) بدرستی توسط آقای بخارایی زیر سئوال رفت!
و اما، دلایل دیگر اساسی از عقب ماندگی روشنفکران و جامعه ایرانی نمایان گشت:
"مشکل ما ندانستن است نه دانستن، ما نمیدانیم! ما فکر میکنیم میدانیم! " (دقایق ۱۰۸ به بعد)
از دقایق ۱۰۸ سخنان بخارایی بسیار بجا بود (در باب "روشنفکر ایرانی") ولی هودشتیان سخنان را قاطعانه و مقتدرانه قطع کرد تا جلسه را حتی ترک کند!! حال آنکه بخارایی به "روشنفکر ایرانی" در سالهای پس از انقلاب میپرداخت آنجا که فرج سرکوهی حضور داشت و میتوانست پاسخگو باشد (ولی در این بخشهای بحث اصلا حاضر نشد!!):
آقای بخارایی به میزگردهایی با آقایان سحابی، یزدی، پیمان و دوانی.... میخواست بپردازد ولی آقای هودشتیان نگذاشت به این بحث بسیار اساسی و عمیق بپردازند!! زیرا در واقع آقای هودشتیان شناختی از سیاست و سیاسیون ندارد. خصوصا از سیاسیون آن زمان. شناخت هودشتیان فقط از کتابها و تئوری میباشد و شناخت تجربی و واقعی ندارد. به همین دلیل، ایشان از چالشهای کارشناسی در زمینههای "واقعی" گریزانند. و به "کلاس تدریس" در زمین "آشنا" بیشتر علاقمند میباشند. به همین دلیل، خواستار پاسخ به پرسشهای "شنوندگان" شدند. و به همین دلیل، ناخواسته، بحث را به پوپولیسم کامل برد تا با پرداختن به سئوالات و نظریه شنوندگان بحث را از بُعد کارشناسی تهی نمایند.
همچنین از گرداننده بحث، خانم قشقایی، شنیدیم:
"خروجی روشنفکر ایرانی چه بوده"؟
به این پرسش نیک میتوان اضافه نمود:
و امروز خروجی روشنفکر ایرانی چیست؟؟
و پاسخی بر اساس وضعیت و روند اجتماعی ایران پیشنهاد نمود: هیچ!!!
امری که برای خروجی "روشنفکر ایرانی" و الیت و سیاستمدار و جامعه ایرانی، فاجعه است!
چنانچه بالاتر گفته شد، بخارایی بصورت مستند و دقیق تلاش کرد به "میزگردهایی با ادمیت، پرهام... سحابی، یزدی، پیمان و دوانی... " بپردازد و نکات بسیار دقیقی را بکوتاهی بیان کرد تا تفکر و تعقل و تعمق را تشویق و ترویج کند ولی هودشتیان اجازه نداد به این مباحث بسیار اساسی و عمیق بپردازند!
کنش عجیب هودشتیان (فرار از بحث)، اجازه نداد به بسیاری دلایل و ریشهها بصورت بسیار دقیق و موثق پرداخته شود یا "آسیب شناسی" صورت گیرد!!
زیرا در واقع ایشان شناخت دقیقی از سیاسیونِ حتی دیروزِ ایران ندارد. و اصولا علم سیاست وی بسیار تئوریک و آکادمیک است و در تضاد کامل با پراگماتیسم میباشد. چرا؟ زیرا در واقع حضور پررنگ هودشتیان نتیجه دو پدیده است:
۱: خلاء سیاستمدار قدر در جامعه سیاسی ایرانی
۲: خلاء "خرد جمعی" در جامعه ایرانی
چرا که هودشتیان شناختی از سیاست و سیاسیون ایرانی ندارد. و بیشتر به بعد فلسفی و خصوصا به کلی گویی برای ایران میپردازد. و صرفا گفتار زیبای وی جامعه و عوام پسند است!
چنانچه با این عملکرد، بحث را به پوپولیسم کامل برد تا شنوندگان را در بحث شریک کنند و با پرداختن به نظریه "توام با ایدئولوژی شخصی شنوندگان" بحث را از بْعد و دیمانسیون کارشناسی و چالشی در باب موضوعی پیچیده، کم و بیش تهی نمایند!
تا هودشتیان خود را در کلاس درس ببیند تا به سئوالات کلی و حاشیهای شنوندگان که بیشتر در بعد "سیاسی بازی" سئوالشان را مطرح کردند، پاسخهای کلی و جهانی بدهد!
بنا بر این، تفکر عمیق سیاسی در این بحث بیش از ۴ ساعته جایی نیافت چنانچه باید مشاهده نمود که تنها عکس العمل هایی که نسبت به "گفتمان" سالهای قبل و بعد از انقلاب ۵۷ شنیدیم حاکی از مغالطه و "چشمها و گوشهای بسته" بود چرا که شنوندهای ایدئولوگ ("آقای گلزار") نمیخواست "چنین شواهدی را ببیند و بشنود... "!!
هرچند بخارایی بسیار تلاش نمود. و در ساعت سوم حتی "شرط" گذاشت تا این نتیجه گیری ثابت شده استنباط گردد: "روشنفکری در ایران مفلوج و معیوب بوده و شکل نگرفته"!! که این نتیجه گیری بسیار صحیح و قابل تعمق میباشد.
اساسی ترین، مهم ترین وظیفه روشنفکر امروزی
با وجود هر آنچه مشاهده گردید، آقای هودشتیان نکته بسیار صحیحی را هم بیان کردند که دقیقا به موضوع پوپولیسم اشاره پیدا میکند:
"اساسی ترین، مهم ترین وظیفه روشنفکر امروزی، توضیح ضرورت دمکراسی در ایران است. و نه فقط توضیح ضرورت دمکراسی در ایران ولی توضیح خود دمکراسی است که خود روشنفکری که آنرا مینویسد و توضیح میدهد، خودش شاید مراتب دقیق آنرا نفهمیده باشد!!! که در نظر اگر آنرا فهمیده باشد در عمل شاید به آن عمل نکند!!! این یک پروسه است"
به عبارت دیگر، تعریف روشنفکر بدید آقای هودشتیان، دمکرات کامل "بودن" است، و "پوپولیست" نبودن میباشد.
عمق فاجعه
و اما: علیرغم قرار قبلی و پوستر و برنامه، آقای فرج سرکوهی پس از ۲ ساعت و ۳۵ دقیقه تاخیر، در جلسه حضور یافت تا پس از مدت طولانی شنود بگوید:
"والا راستش من حدسم درست بود که نباید به اتاقی بیایم که میخواهند در مورد روشنفکر بحث بکنند"!!
"من بیمارم... "
"اتاق را گوش میکنم"
"آمدم سلامی بکنم... بخصوصا به (گرداننده) "
و خصوصا: "من نمیدانم اگر جامعه راهکار میخواهد"!! (دقیقه ۱۵۲ ببعد)
امید است با این دادهها، عمق فاجعه را احساس نمایید. این گفتار و نتیجه گیری از فردی که بسیار در جامعه ایرانی شنود دارد، بیان کننده عمق فجایع جامعه ایرانی امروز است. کسانی که بیش از ۴۰ سال است در مقام روشنفکر برای جامعه نسخه میپیچند، با فرار کامل از عمیق ترین سوژه، با تعارف در حد نوعی چاپلوسی، خود را سزاوار ترحم اعلام میدارند تا پس از انتظار بسیار طولانی و موجه حضار و جامعه، از هر نوع بحث در این باب فرار کند!
و باز، تضاد در عمل ادامه میابد:
با این حال سرکوهی بسیار طولانی صحبت کرد تا حتی از "روشنفکر یا رفرمیست دینی" صحبت کند! و تعریفش از روشنفکر را ارائه دهد: "روشنفکر نقد رادیکال میکند... "!!!!
خلاصه، آقای سرکوهی همه را نقد و نفی و نهی کرد ولی بدون کوچکترین استدلال!!
و فقط با کلی گویی و حاشیه پردازی و "رفرنس بازی" که هفته پیش از آقایان سروش دباغ و دانشگر هم دیده بودیم! تا نتیجه بگیرد: "این بحث ناممکن است"!!!
بنا بر این دادههای متعدد، و این استناد دقیق، میتوانیم برداشت کنیم که علیرغم آغاز بحث که جالب و مثبت بنظر آمد، هیچ گفتگویی اساسی و سازنده شکل نگرفت!!
حتی میتوان رویت کرد که کلیه حضار در میز گرد، جملگی در فاز اول بحثشان، به آقای بخارایی برای مطرح کردن این موضوع بشدت حمله کردند، اکثرا حتی در الفاظ همدیگر را بی سواد و کم سواد و پر اشتباه خواندند (تا خود بزرگ نمایند و مخالف نظریه خود را تحقیر نمایند) ولی جملگی در پایان سخنانشان، به "تلاش" بخارایی ارج نهادند، هرچند علیرغم بیش از ۴ ساعت بحث، در این "تلاش" و تعمق کوچکترین مشارکتی حقیقی و اساسی نکردند جز شاید برای مطرح ماندن و مطرح کردن خود!!
البته مسلما عکس العمل کلیه این دوستان و طرفداران پرتعدادشان به اندازه نتایج و صراحت این آنالیز و تجزیه و تحلیل، خشن و مملو از پرخاش خواهد بود. ولی "در حقیقت"، این خشونت جهت "فرار" از حقایق فوق خواهد بود. امری که به برعکس کردن این روند کمکی نخواهد نمود ولی امید نویسنده، بیداری تعدادی از خوانندگان میباشد. تا روزنه امیدی، یا جرقهای تولید گردد. امید که این جرقه در جامعه احساس گردد و چه امید که انقلابی فرهنگی و سیاسی و تفکری، آغاز گردد. جامعه ایرانی کاملا قابلیت آنرا داراست. زیرا بین پوپولیسم و دمکراسی حقیقی، تفاوت گاه بسیار ریز بنظر میآید.
در همین جلسه، تضاد منطق سخنرانان و تضاد در دانش پایه ایشان، و حتی دانش وعملکرد ناقص سیاسی آنها نمایان گشت. ولی با این وجود، میخواهند حتما خود را بعنوان اشخاصی بسیار دانشمند و روشنفکر بالخصوص در سیاست، در جامعه مطرح کنند. و حتی میتوانیم بگوییم که میخواهند خود را به جامعه تحمیل کنند!
چنانچه این شواهد با آنچه قبلا دیدیم مطابق است:
گفتار و کردار یا کنش پوپولیستی بر اساس منطق پوپولیستی یا همان مغالطه است. و با منطق استدلال و پرداختن به عمق و جزئیات، ضدیت کامل دارد. بدین معنی که پوپولیسم، غیر منطقی یا حتی ضد منطق میباشد! به همین دلایل، با فرد پوپولیست، از جمله از نوع دینی یا ایدئولوگ یا حتی حاشیه پرداز...، نمیتوان بصورت منطقی بحث و گفتگو کرد و به نتیجه یا سنتزی رسید.
به همین دلایل، افراد در جامعه ایرانی در بسیاری از مباحث همدیگر را "نمیفهمند" و "نمیشنوند" و شکافهای جامعه در طول سالها و دههها متعدد و عمیق و خشن شدهاند.
همچنین، در این بحث، دو معضل فجیع دیگر جامعه ما نمایان گشتند:
۱: خبرنگار اصولا روشنفکر یا سیاست مدار نیست!
۲: استاد دانشگاه سیاستمدار نیست و اغلب حتی روشنفکر نیست خصوصا در جامعه ایرانی!
آقای بخارایی همچنین اشارهای کرد به سبک آخوندی و "منبر گونه" آقای سرکوهی که در بحث هفته پیش هم به آن اشاره کردیم.
در پایان، مجبوریم نتیجه گیریم که بدترین نادانی، عدم آگاهی به نادانی خود است: ما "روشنفکرانی" داریم که ۴۰ سال است امثال خود را تولید میکنند. و نبوغ جامعه ما به حساب میآیند تا در لحظات استراتژیک تاریخی به جامعه آدرسهای اشتباه بدهند.
لینک کانال پوپولیسم، مانع دمکراسی:
https://t.me/populismir
لینک بحث فوق الذکر:
https://www.clubhouse.com/room/PDpAAaY6?utm_medium=ch_room_pxr&utm_campaign=IwNUFNU15H3p6adkiV1FDw-1031451
در این موضوع همچنین رجوع شود به مقاله درک صدمات فجیع پوپولیسم گلوبالیزه در جامعه ایرانی از همین نویسنده
Contact: [email protected]
Ref:
- Pierre Rosanvallon، Le siècle du populisme
- Marcel Gauchet، L'Avènement de la démocratie، La Révolution moderne
(مارسل گوشه، انقلاب مدرن ظهور دموکراسی)
- Gérard Bras، Les voies du peuple