سلسله مطالب: راه دمکراسی از یونان تا ایران
ـ بخش فهم و رصد عمق پوپولیسم ایرانی و صدمات فجیع آن در نیل به دمکراسی
در مطالب پیشین به مراتب پوپولیسم پرداختیم.
و اما پوپولیسم پدیده پیچیدهای است که از تربیت نشأت میگیرد چرا که مواجهه با سادهترین و ضروریترین مسائل زندگی را به ما یاد ندادند!
چرا که پوپولیسم از کلمه مردم برآمده. و به کلمات عام یا عوام ربط پیدا میکند.
پس هر کدام از ما بعنوان عضوی از مردم و عموم در پوپولیسم نقش داریم: این نقش گاه مثبت و گاه منفی است. ولی نقش ما فقط در صورت تامل و تعمل میتواند مثبت گردد. چرا که بصورت ناخودآگاه همه ما پوپولیست هستیم!
چرا که پوپولیسم به بخش ناخودآگاه مغز و سیستم تفکری ما بازمیگردد. همان بخشی که ناخودآگاه و بسرعت رعد و برق "میترسد و دچار انگیزه فرار میگردد". و فقط عقلانیت و خرد ورزی و تفکر و تامل و تعامل، باعث شهامت و نجات خود، سپس نجات دیگران میگردد.
و خردورزی جمعی، باعث نجات حقیقی جمعیت میگردد. اینچنین است که در شرایط سیل، برای مثال، بدون خرد جمعی بسیار گسترده و آینده نگر، همه مردم بسرعت فرار را برقرار میکنند. حال آنکه در صورت ایجاب خرد جمعی بسیار گسترده، همان مردم میتوانند جلوی سیر تخریبی سیل را در درازمدت بگیرند و آیندهای عاری از خطرات سیل، "با هم بسازند"! و از اثرات درازمدت بارانها و سیلابها، سود برند تا سرزمینی را آباد کنند.
به همان صورت که در جامعه بسته و حتی "دانش خودی ها"، سدهای بسیار متعدد میسازند که بدون دور اندیشی، کل کشور را به بی آبی میکشاند!
در پوپولیسم، یک فرد ادعا میکند "من ناجی همه شما هستم" و برای به قدرت رسیدن، ترس و هراس جمعی را گسترش میدهد تا خود را بعنوان ناجی مطرح کند. ولی در نقطه مقابل، اشخاصی ناشناس، میتوانند ارزنده ترین خدمات و دانشها را گسترش دهند چرا که چشمداشتی فردی از اینکار ندارند (برای مثال: آنونیموس)
رضا بابایی باری بدرستی نوشت تربیت ما بیش از این نبوده است که به بزرگترها احترام بگذاریم، کلمات زشت نگوییم، پیش دیگران پای خود را دراز نکنیم، حرفشنو باشیم و غیره. اما سادهترین و ضروریترین مسائل زندگی را به ما یاد ندادند!
کجا به ما آموختند که چگونه بهتر و عمیق تر تنفس کنیم تا...،
و چگونه اضطراب و استرس را در خود مدیریت کنیم تا گاه از "یک تنفس در هراس و پنیک خفه نشویم"؟
کجا به ما آموختند که حتی هدف درازمدت از ازدواج چیست؟ و در مواجهه با مخالف چگونه رفتار کنیم تا به دشمنی و فحش و کتک کاری و... چاقو و اسید و اعدام در جامعه منتهی "نشویم"؟
یا موفقیت و توسعه حقیقی و درازمدت چیست؟ ارزشهای درازمدت و پایدار کدامند؟
تا پوپولیست هایی از این لغات و الفاظ صرفا برای مطرح شدن استفاده نکنند!
در کودکی به ما آموختند که چموش (برای حال حاضرمان) نباشیم، اما پرسشگری و آزاداندیشی و آزادگی و شیوههای نقد را به ما (برای آینده مان) کجا اموختند؟
داگلاس نورت، برنده جایزه نوبل اقتصاد از عوامل متعدد رشد و توسعه پایدار میگفت:
"اگر میخواهید بدانید کشوری توسعه مییابد یا نه، سراغ صنایع و کارخانههای آن کشور نروید!
اینها را به راحتی میتوان خرید یا دزدید یا کپی کرد. میتوان نفت فروخت و همه اینها را وارد کرد". (بیانگر دقیقا عقاید مردم ما و سیاسیون ما و حتی اپوزیسیون ما!)
"برای اینکه بتوانید آینده کشوری را پیشبینی کنید، بروید در دبستانها؛ ببینید آنجا چگونه بچهها را آموزش میدهند. مهم نیست چه چیزی آموزش میدهند؛ ببینید ' 'چگونه' ' آموزش میدهند. اگر کودکانشان را پرسشگر، خلاق، صبور، نظمپذیر، خطرپذیر، اهل گفتوگو و تعامل و برخوردار از روحیه مشارکت جمعی و همکاری گروهی تربیت میکنند، مطمئن باشید که آن کشور در چند قدمی توسعه پایدار و گسترده است. "
(از فردا پوپولیستهای ما همین مباحث را نابغه وار و بیکباره به شما ارائه خواهند داد تا فرداها، در بهترین صورت، همان صدها سدها را بسازند تا بجای آبیاری، کشور را با بی آبی پایدار مواجه سازند!)
چرا که به ما حتی نگاه کردن را نیاموختند. هیچچیز بهاندازه "نگاه" و "برداشت" نیاز به آموزش و تربیت ندارد. کسی که بلد است چطور ببیند، در دنیایی دیگر زندگی میکند؛ دنیایی که بویی از آن به مشام بینندگان ناشی نرسیده است. هزاران کیلومتر، از شهری به شهری، از کشوری به کشوری میرویم ولی وقتی به خانه برمیگردیم، چند خط نمیتوانیم درباره آنچه دیدهایم بنویسیم. چرا؟ چون در واقع اصلی ترین و مهم ترین موضوعات را ندیدهایم!
همهچیز از جلو چشم ما گذشته است؛ مانند نسیمی که بر آهن وزیده است. مولوی چه زیبا گفت:
فرع دید آمد عمل بیهیچ شک
پس نباشد "مردم" الا "مردمک"،
چنانچه باید بپذیریم که آدمیت ما به اندازه مهارت ما در نگاه کردن است.
جان راسکین، آموزگار بزرگ نگاه، در قرن نوزدهم میگفت: "اگر دست من بود، درس طراحی را در همه مدارس جهان اجباری میکردم تا بچهها قبل از اینکه به نگاههای سرسری عادت کنند، درست نگاه کردن به اشیاء را بیاموزند. "
اگر در خانه یا مدرسه، یاد گرفته بودیم که چطور نگاه کنیم، چطور بشنویم و چطور بیندیشیم، انسانی دیگر بودیم. آنسانی که نمیتواند از چشم و گوش و زبان خود درست استفاده کند، پا از غار بدویت بیرون نگذاشته است.
و جامعهای که از انسان هایی اینچنین تشکیل شده، جامعهای ابتدایی است که بصورت ناخود آگاه، لقمه چربی برای پوپولیست هاست.
چنانچه عجایب را در آسمانها میجوییم، ولی یک بار به شاخه درختی که جلو خانه ما مظلومانه قد کشیده است، خیره نشدهایم.
از رویت کودکی یا پیری فقیر و گرسنه، میترسیم یا متأثر میگردیم و در بهترین حالت کمکی مالی میکنیم... ولی چند نفر از ما، به ریشههای فقر و گرسنگی میپردازد؟
گفتیم پوپولیسم به بخش ناخودآگاه مغز و تفکر انسان بازمیگردد، همان بخشی که ناخودآگاه و بسرعت رعد و برق میترسد و دچار انگیزه فرار و پناه بردن به دیگری یا جایی امن میگردد. همان بخشی که احساس مسئولیت برای دیگران نمیکند و فقط بفکر نجات جان خود است (برای مثال روایت "روز قیامت" در ادیان ابراهیمی). همان بخشی که به حس کودکی ما بازمیگردد تا در لحظات ترس جویای پناهی شویم. و در لحظات هراس وافر بصورت ناخودآگاه "خدایا" صدا میزند! و در خرد جمعی پوپولیستی یا عامیانه (با تفکر حداقلی) در جستجوی ولی، سپس شاه سپس خدایی است: تا "آنها" را نجات دهد!
پس پوپولیسم از غریزه اول انسان نشأت میگیرد.
و بدین دلایل، نقش هر کدام از ما در سطح جامعه، فقط در صورت تامل و تعامل آنتی پوپولیستی میتواند مثبت گردد.
زیرا حتی در صورت انفعال، هرکدام از ما به نقش مخرب و منفی پوپولیسم مردم، اثر مثبتی وارد نمیکنیم.
و با انفعال خود، در حقیقت اجازه میدهیم تا پوپولیسم ادامه یابد یا حتی رشد کند.
چرا که رهبران و رسانههای پوپولیست، به سوء استفاده از این مشخصات مردم یا عوام، و به عبارت بهتر، به نقش مخرب خود در جامعهی مردم ادامه میدهند.
و در جامعه امروز ما، همین پوپولیستهای متعدد هر روز به منتقدان مستدل با شدت و حدت حمله میکنند حال آنکه در راهی که به بن بست رسیده، ابتدا باید از موانع عبور نمود. و موانع را از سر راه برداشت نه اینکه بدون تفکر و تعمق فقط به آرمان دور دست و خیالی، چشم بست! بنابراین، باید و شاید پوپولیستهای جامعه ایرانی را یافت و عملکردهای پوپولیستیشان را با استدلال نقد نمود.
چرا که در تمام جوامع چنین بوده و چنین است: اینچنین است که نازیسم در آلمان رشد نمود و علیرغم وطن پرستی تا نابودی آلمان ادامه یافت... و اینچنین است که دیکتاتوری دینی خمینیسم در ایران رشد نمود و علیرغم وطن پرستی ایرانیان تا نابودی ایران و ایرانی ادامه میابد!
مهرزاد نکوروح
لینک کانال پوپولیسم، مانع دمکراسی:
https://t.me/populismir
در این موضوع همچنین رجوع شود به مقاله درک صدمات فجیع پوپولیسم گلوبالیزه در جامعه ایرانی از همین نویسنده
منابع:
- Pierre Rosanvallon، Le siècle du populisme
- Marcel Gauchet، L'Avènement de la démocratie، La Révolution moderne
(مارسل گوشه، انقلاب مدرن ظهور دموکراسی)
- Gérard Bras، Les voies du peuple
- مدرسه علوم انسانی
- Douglass North، Understanding the Process of Economic Change، Princeton University Press
از نورآباد پهلوی تا زودآباد ثابتی، اکبر کرمی
تن به خستگی ندادن، پرستو فروهر