مَثَلی در میان آلمانیها هست که میگوید "تلویزیون آدم را کودن میکند. " البته این مثلی مدرن است و پیشینهی درازی ندارد. اما چرا تلویزیون آدم را کودن میکند و چطور؟
وقتی یکی دو دهه از اختراع، گسترش و "حکومت تلویزیون بر خانوادهها و اذهان توده ها" گذشت و "جعبهی جادویی" اندکی از جذابیت و افسون نخستیناش را از دست داد، منتقدان به تلویزیون، بویژه صاحب نظران تربیتی به خانوادهها هشدار دادند که از مصرف تلویزیون کودکان بکاهند و به جای آن با آنان کتاب بخوانند و یا آنان را به فعالیتهای بدنی و ذهنی خلاق تشویق کنند. از نظر آنها تلویزیون نه تنها کودک را خانه نشین و منفعل میکند، بلکه از تحرک بدنی او نیز میکاهد و کاهش تحرک بدنی که ارتباطی تنگاتنگ با محیط و تنوع زندگی دارد، رشد ذهنی کودک را کند و محدود میکند و او را در نهایت کودن بار میآورد. از اینها گذشته، همهی محتواهای تلویزیونی نه معتبرند و نه آگاه کننده. برخی حتی گمراه کننده هم هستند؛ بویژه محتواهای سیاسی و تاریخی و تجاری آن که اغلب تبلیغ و ترویج روایتهای حاکم و حکومتها و یا شرکتهای بزرگ تجاری و صنعتی است.
البته که تلویزیون محتواهای آموزشی و علمی بسیاری هم دارد و اگر هدفمند و به اندازه استفاده شود، بسیار هم سودمند خواهد بود، چنانکه در دهههای اخیر، چه در عرصهی آموزشی و چه در پهنهی اجتماعی، به دلیل تولید برنامههای زنده و تعاملی نقش اجتماعی و فرهنگی سودمندی ایفا کرده است. اما با وجود این، تلویزیون به طور کلی، شوربختانه در بسیاری از جوامع، از جمله جامعهی ما، از حد یک رسانه فراتر رفته و جایگزین اوقات فراغت، کتاب خوانی، تحرکهای بدنی، طبیعت گردی، فعالیتهای بیرون از خانه و حتی روابط اجتماعی شده است.
همین بلا را شبکههای اجتماعی و به اصطلاح فضای مجازی به طرز فجیع تری بر سر ما آوردهاند. برخی بر این اعتقادند که شبکههای اجتماعی آگاهیهای مردم را بالا برده و مردم به رشد سیاسی و اجتماعی بیشتری رسیدهاند. البته که هر نسلی از نسل پیشین آگاه تر است و البته که رسانهها، بویژه رسانههای مدرن تأثیر شگرفی در بالا بردن آگاهی مردم دارند؛ اما با این حال، چند نکته را فراموش نکنیم:
۱) دست کم ۹۰ درصد رسانهها، بویژه رسانههای اصلی در اختیار و انحصار قدرتها، بویژه قدرتهای مالی و سیاسی هستند؛ چه قدرتهای بزرگ خارجی و چه قدرتهای بزرگ داخلی.
۲) این در عمل به این معنی است که رسانههای آزاد و مستقل در بسیاری از کشورها یا وجود ندارند و یا در اقلیتی بسیار ضعیف هستند.
۳) در کشورهای استبدادی و تمامیت گرا رسانهها، بویژه اینترنت و شبکههای اجتماعی شدیداً تحت کنترلند، فیلتر و یا به شیوههای گوناگون محدود میشوند و یا اساساً با راه اندازی "اینترنت ملی" ارتباط مردم را با جهان خارج قطع میکنند و فقط تولیدات خودشان را به خورد ملت میدهند.
۴) و مهم تر و خطرناک تر از همه دروغ سازی، دروغ رسانی و دروغ پراکنی به نام آگاهی رسانی است. این روش ناشایست را در وهلهی نخست سایبریهای حکومتی به کار میبرند و پس از آنها، برخی جریانهای سیاسی مردم فریب.
نظامهای تمامیت گرا و اقتدارگرا خیلی زود به اهمیت و نقش اینترنت و شبکههای اجتماعی در بیداری و آگاه سازی مردم پی بردهاند و از این رو با سرمایه گذاریهای کلان و ایجاد شبکهها و گروههای خودی میکوشند هرچه بیشتر اینترنت و شبکههای اجتماعی را در اختیار بگیرند و اذهان جامعه را در راستای منافع خود مدیریت کنند.
شگردها و ترفندهای گمراه سازی و انحراف اذهان متنوع است: از ترکیب راست و دروغ به قصد مخدوش کردن واقعیات و گمراه کردن اذهان گرفته تا تبلیغ و گسترش انواع تئوریهای توطئه و تا گزین گویه هایی به نام بزرگان، نویسندگان و هنرمندان و اندیشمندان به قصد جا انداختن شیوهی فکری و نحوهی رفتاری معینی و یا سوء استفاده از نامهای معتبر برای نشر اطلاعات نادرست به نام آنها و یا انتشار گزینشی و بریدهی بخشی از یک متن یا پیام و یا فیلم یا تصویر برای تبلیغ ایدههای مورد نظر و پنهان کردن واقعیات و بسیاری ترفندهای دیگر. یکی از جدیدترین ترفندها، موضوع هوش مصنوعی است. به تازگی انواع ویدیوها و کلیپها را به نام هوش مصنوعی انتشار میدهند که اساساً هیچ ارتباطی با هوش مصنوعی ندارند و اگر هم داشته باشند، معلوم نیست که چه کسانی یا نهادهایی، با چه نگرش، انگیزه و قصدی و تحت چه شرایط و داده هایی آنها را ساختهاند. برخی، از هوش مصنوعی چنان سخن میگویند که گویی از غیب آمده و از همه چیز، بویژه از گذشته و آینده خبر دارد و هرچه بگوید و نشان دهد، وحی منزل است و جای تردیدی در آن نیست!
به هر رو میبینیم که رسانههای نوین، بویژه اینترنت و شبکههای اجتماعی فقط آگاه کننده نیستند، گمراه کننده هم هستند. با وجود این، به دلیل ویژگیهای متفاوتی که اینترنت و شبکههای اجتماعی در مقایسه با تلویزیون دارند، امکانات و راههای ارتباطی و اطلاعاتی دیگر و تازهای را به روی مردم میگشایند. اینترنت و شبکههای اجتماعی در مقایسه با تلویزیون از سازوکار و امکانات آزادتر و بازتری برخوردارند و کاملاً در انحصار قدرتها نیستند. افزون بر این، ویژگی تعاملی اینترنت و شبکههای اجتماعی، یعنی امکان ایجاد گروهها و شبکههای کوچک و مستقل با گرایشهای متفاوت سیاسی و اجتماعی و تبادل زندهی آرا و اندیشهها، بر یکدیگر تأثیر گذاشته و آگاهیهای سیاسی-اجتماعی را به گونهای دوسویه و چند سویه بالا میبرند و فرهنگ تکثر و تنوع و مدارا را در جامعه رشد میدهند. از همهی اینها گذشته، اینترنت و شبکههای اجتماعی به دلیل جهانی و فرامرزی بودن آن، رسانهای پویا و فراگیرند و امکان کنترل آنها نسبت به تلویزیون کمتر و دشوارتر است. از این رو جای امیدواری و خوش بینی است که جریانهای آزاد و مستقل هرچه بیشتر شبکههای اجتماعی و اطلاع رسانی را در دست بگیرند و آن را در مسیر درست و مردمیاش به کار ببرند.
کیقباد یزدانی