متهم نمیکنم! اما باور ندارم که از صمیم قلب، از درون جانی آتش گرفته که هیچ چیزی جز سرنگونی این حکومت جانی کودک کش. قادر به فرو نشاندن قلب آتش گرفته ملتی عزادار در عزای زیباترین فرزندان سرزمین مادری نیست! ما نبز بسان آنها فریاد میکشیم.
باور نمیکنم! به اشک هایمان زمانی که بر مظلومیت و غلطیدن جانکاه مهسا امینی دربازداشتگاه دل میسوزانیم واز چشمهایمان فرو میریزیم.
نه باور نمیکنم درد واندوه سنگین شنیدن مرگ توام با شکنجه و تجاوز به نیکا شاکرمی این پرنده زیبا و آزاد نسل جوان که در جستجوی شادی بود، در جستحوی معنای زندگی. بهمان جانگاهی که برجان سربدار خراسانی نشست بر جان ما نیز نشسته باشد.
چرا که اگر این درد، این رنج همانی باشد که قلب هزاران مادر نشسته در عزای فرزندان را بسختی میفشارد؟
همان دردی باشد که نسلی را چنان با شکوه و مبارز بمیدان میکشید وحماسه مهسا را میآفرید؟
یا همان رنج حاصل از فقری باشد که دارد، کمر میلیونها ایرانی را زیر بار خود میشکند، پدران را شرمسار فرزندان خردسالش میکندکه شب! با دستهای خالی به خانه بر میگردنند.
یا حس همان درد ورنج تحمیل شده بر هزاران زندانی سیاسی که بجرم آزادیخواهی شکنجه واعدام میشوند را بر قلب ما مینشاند.
حتی اگر باور داریم به کودکان این سرزمین که خدایشان رنگین کمانی از عشق است وپرچمشان پیراهن بخون آغشته کوچکشان! ما در جائی نمیایستادیم که امروز ایستادهایم!
اگر ما را درد وغم سرزمینی بود که "مام عزیز وطنش میخوانیم " و هرروز شاهد زخمی عمیق بر پیکر آن هستیم. چگونه این همه کوبیدن بر طبل جدا سری را طاقت میآوردیم؟
یا اگردر برابر فاجعهای که به قول دکتر مسعود نیلی " هر یک روز و یک ساعتی که میگذرد، به زمان مرگ این مادر مهربان نزدیکترمی شویم.. هر یکیک ما برای اهمال و بیمسئولیتی احتمالی در قبال این فردای نگرانکننده، مورد سوال آیندگانی قرار خواهیم گرفت که اکنون هیچ توان و اختیاری در ساختن فردای خود ندارند. ما البته چارهای جز تلاش برای ساختن آینده نداریم. فردا همانی خواهد بود که خودمان میسازیم. " اگر با تمامی وجوداحساس مسئولیت میکردیم. قطعا در پی چارهای برای این پراکندگی مخرب بر میآمدیم! که میتوانست بر منیتهای فردی و گروهی، خود محوریهای بی مایه و سهم خواهی چندش آور جایگاه من کجاست فائق آید و امر مردم و سرزمین آبائی را افضل تر از تمامی بازیهای سیاسی ما قرار دهد.
اگر شده برای مدتی محدود این تک رویها را به کنجی مینهادیم. دست اتفاق بیکدیگر میدادیم ودر حد وسع اندیشه و توان تاثیر گذاری خود برای نجات وطن و رهائی از چنگ اهریمن بجان میکوشیدیم.
دریغ ودرد که ما این اپوزیسیون پر مدعای گرفتار در خود که نیم قرن است عنوان پر طمطراق اپوزیسیون روشنفکر ایرانی را یدک میکشیم. هر گز جز تفسیر و توضیح واضحات ودادن بیانیه کاری انجام نمیدهیم بیانیههای امروزمان با آنچه که چهل سال قبل میدادیم تفاوتی بنیادی نکرده است. ریشه درهمان تفکر سکتی دارد که متاسفانه ما ایرانی جماعت جزو کاراکترمان است. "که باید جز آثار ملی به ثبتشان رساند. "
هر روز پیر تر میشویم از کمیت مان کاسته میشود. اما چه باک که هنوز خود را در آئینه "دوریان گری" جوان و بی همتا میبیند. خبر از ریزش نیروهای حکومت اسلامی میدهیم. به نقد وتفسیر عمل کرد خامنهای در بویرانی کشاندن یک سرزمین ومردمان آن مینشینم! بی آن که بر عملکرد ومسیر رفته خود نظر کنیم. بی آن که یک لحظه از خود سوال نمائیم. ما بعنوان اپوزیسیون خارج از کشور در این شرایط آزاد با در دست داشتن امکانات رسانهای چه میزان به آن وظیفهای که دکتر نیلی در مقابل هر فرد مسئول و آگاه مینهد عملکردهایم؟
"البته روی سخن دکتر نیلی عمدتا متوجه دانشگاهیان و فرهیختگان درو ن کشور است. " که از نظر من هیچ تفاوتی در حس مسئولیت پذیری ما بعنوان یک ایرانی در خارج از مرزهای ایران ندارد.
دریغ ودرد که بازتاب جنبش بزرگ "زن، زندگی، آزادی"که در خارج از مرزهای ایران با اقبال وسیع و گسترده میلیونها مهاجر ا یرانی روبرو گردید. تجمع باشکوه برلین را با شرکت صد هزار نفری مهاجران پیر و جوان که دعوت آقای اسماعلیون را لبیک گفته واز چهار گوشه جهان با امید و اشتیاقی که وجودشان را غرق شادی وقدرت نموده بود به آلمان آمدند. نتوانست در خدمت به همگرائی و پایه ریزی یک اتحاد ملی بیانجامد. " سرکنجبین صفرا فزود. " بجای وحدت و بکپارچگی اپوزیسیون! کم ظرفیتی اکثر ماها را نشان داد.
آقای رضا پهلوی که من شخصا با تعاریفی که از بر خورد ایشان با افرادی که میشناختم و موضع گیریهای بسیار خوبی که میکردند. باعث امیدواری شده بودند. متاسفانه در برخورد با وضعیت و امکان بدست آمده در عمل آن قاطعیت و صلابتی که لازمه یک رهبری کاریزماتیک و سازمان گر باشد از خود نشان ندادند و در عمل مقهوراندیشه کسانی گردیدند که همیشه ازموضعی بالا، افراطی و طلبکارانه بر دیگر نیروهای اپوزیسیون نگاه میکنند. خود را تافته جدا بافتهای میدانند که امکان نشستنشان بر سر یک میز با دیگر نیروهای مخالف جمهوری اسلامی امکان پذیر نیست مگر آن که بپذیرند رهبری آنها را.
نگاهی که در عمل باعث فرو پاشی زود هنگام منشور مهسا گردید ودر تداوم خود باعث دلسردی وخروج دیگر نیروهای جمع شده در این پیمان.
نقش مخرب، آزار دهنده و پیش برندگان مخالف هر گونه اتحاد با رضا پهلوی شامل آن دسته از نیروهای جمهوری خواه، چپ، ملی مذهبی، ملیون " "مجاهدین که جای خود دارند"در این پراکندگی تاسف بار کم نیست.
نمیدانم تا کی وچه وقت مردم چوب این بی مسئولیتی نیروهای اپوزیسیون ر ا در برابر جنبشی که هر روز بصور مختلف درایرا ن جریان دارد را خواهند خورد؟
تا کی رسانهها ئی چون بی بی سی، صدای امریکا و تلویزیون ایران ناشنال که نقش بزرگی در انعکاس جنایتها، باند بازیها، تطاول وتاراج ملت و افشای شخص خامنهای ونظامیان چنبر زده بر دور او داشتند و دارند که قابل تقدیر و ستایش است. بر این سیاق عمل خواهند کرد. هرگز از توان مفسران خود و امکانات و سیعی که در اختیار دارند تلاشی در جهت نقد درست اپوزیسیون و پراکندگی آزار دهنده آن انجام نخواهند داد؟
شایدقوانین حاکم بر کار رسانه مانع از پرداختن این رسانهها به امر یاری رساندن وایجاد فضای گفتگوبین نیروهای اپوزیسیون جهت نزدیکی بیک دیگر و رسیدن بیک تفاهم مرحلهای بر سر یک مورد مشخص میگردد. اما مسلما هیچ کس نمیتواند مانع از تلاش این رسانهها در اقناع وجلب نظر اکثریت این نیروهای اپو زیسیون برای یک گفتگوی سازنده بین آنها گردد. مگر این که ضعف این نیروها مانع از گفتگوی رو در رویشان شود.
گفتگو هائی که در منظر دید و قضاوت بینندگان صورت میگیرد. کاری که امکان میدهد نمایندگان اپوزیسیون با شفافیت، صداقت، بدون واسطه مشخص و آشکار با یک دیگر در برابر مردم سخن گویند و از بی اعتمادی بوجود آمده نسبت به اپوزیسیون خارج از کشور کم کند. وجای لازم را در معادلات سیاسی، تاثیر گذاری وقضاوت مردم نسبت به اپوزیسیون خارج از کشور جمهوری اسلامی بگشایند.
ابوالفضل محققی
برف بهتر است یا مجلس، فرید انصاری دزفولی