Monday, Feb 26, 2024

صفحه نخست » نگاه اجمالی در نسبت کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹ با مشروطیت، احمد فعال

Ahmad_Faal_2.jpgاین روزها عده‌ای از طرفداران نظام پیشین و بعضی از نخبگان از فرط فسادها و ناکارآمدی‌های جمهوری اسلامی، و یا از فرط دشمنی با انقلاب ۵۷، به طرق مختلف از این در به آن در می‌زنند، تا با تفاسیر جدید، آب پاک روی دست نظام پیشین بریزند. بعد از اینکه عده‌ای تلاش کردند تا برخلاف همه منابع موثق و دایره‌المعارف‌های غرب کودتا علیه مصدق را به کودتای مصدق علیه شاه برگردانند، حالا عده‌ای از نخبگان پیدا شده‌اند و سعی دارند تا کودتای سوم اسفند را چنین وانمود کنند که اصلا کودتایی در میان نبوده، برخی هم بر این نظر هستند که آن کودتا چیزی جز نجات انقلاب مشروطیت نبود. این ادعا بر این امر استوار است که مشروطیت اصلا دنبال دموکراسی و آزادی و حقوق مدنی ووو نبود، بلکه صرفاً دنبال برقراری نظم و امنیت، پیشرفت و رفاه، و یک دولت مدرن بود. بعضی از نظرها هم معتقدند، کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹ توسط رضاشاه تحقق آرمان‌های مدرنیته بود. آدمی باید مشروطه نخوانده باشد، و یا هیچ درکی از مدرنیته و یا تفاوت مدرنیته با مدرنیزاسیون و مدرنیسم را نداشته باشد، که چنین اظهارنظر کند. در این نوشتار کوتاه به این ادعاها پاسخ می‌گویم:

۱- برای درک مشروطیت و آرمان‌های آن هیچ راهی نداریم جز اینکه برویم سراغ بعضی از منابع و ببنیم اوضاع از چه قرار بود. چون قصد نوشتن یک مقاله مفصل را ندارم، از همینجا توی کتابخانه شخصی چند تا از این آثار مثل ایدئولوژی مشروطیت و اندیشه ترقی که هر دو اثر از فریدون آدمیت هستند، کتاب مشروطه ایرانی اثر ماشالله آجودانی، کتاب سیاست و آزادی اثر طالبوف، و کتاب مجموعه آثار ملکم خان، و آخری کتاب یک کلمه از میرزایوسف خان مستشارالدوله را دم دست می‌گذارم و مروری به آنها خواهم داشت. یک کتاب دیگر هم به نام تنبیه‌الامه و تنزیه‌المله اثر آیه‌الله نائینی هست که فعلا جز اشاره به یک تکیه کلام نائینی، با این کتاب کاری نداریم. این آثار حداقل‌های مطالعه درباره فکر و اندیشه مشروطیت هستند. در این منابع و یا هر منبع دیگری که از مطالعه می‌گذرانیم باید سراغی از فکر راهنمای روشنفکران و کنشگران آن دوران بگیریم. فریدون آدمیت در کتاب اندیشه ترقی از یک کتاب به نام منهاج العلیا اثر میرزاابوطالب بهبهانی یاد می‌کند. به غیر از کتاب دفتر تنظیمات ملکم خان، این کتاب تقریباً یکی از اولین آثار در باب فکر و اندیشه ترقی‌خواهی است. این کتاب در سال ۱۲۵۳ شمسی یعنی۳۲ سال قبل از پیروزی مشروطیت منتشر شد. آدمیت می‌گوید: «میرزا ابوطالب بهبهانی شیفته آزادی بود و معتقد بود که نیکو وسیله‌ای که ‌اهالی فرنگستان به جهت آن به ترقی و ثروت رسیده و کنون اسباب آبادی کلیه خرابی‌ها دانست آزادی است۱». آدمیت در کتاب ایدئولوژی مشروطیت به سفرنامه ابراهیم بیگ اشاره می‌کند که در توسعه فکر مشروطیت بسیار اثرگذار بود. سفرنامه ابراهیم بیگ در سال ۱۲۷۴ شمسی یعنی ۱۱ سال قبل از انعقاد مشروطیت منتشر شد. ابراهیم بیگ در این سفرنامه متعجب است که دولت‌ها از آزادی افکار و قلم چه ضرری دیده‌اند که "زبان گویندگان را بسته و خامهٔ نویسندگان را شکسته‌اند". او در بیان رابطه دولت و ملت، با نافذ قرار دادن رأی ملت، تعاریفی از رابطه دولت و ملت ارائه می‌دهد که به اندیشه مدرنیته سیاسی جان‌مایه تازه‌ای می‌بخشد۲. کتاب دیگری که آدمیت اشاره می‌کند، رساله ذکاء الملک (محمد علی فروغی) است که در سال ۱۲۸۶ یعنی یکسال بعد از امضای مشروطیت نوشته شد. به گفته آدمیت: «او در این رساله همه جا بر آزادی تکیه می‌کند و حد آزادی قیودی است که به جهت آزاد بودن سایر مردم لازم است... قیودی که مقتضی مصلحت هیات اجتماعیه باشد۳». فروغی در جای دیگر از تفکیک قوا سخن می‌گوید که: «همانا تعدیل قدرت و جلوگیری از خودسری و غلط به کار بستن قدرت سیاسی است و در جای دیگر می‌نویسد، در ممالک آزاد تمام امور از کلی و جزئی، مفصل و مختصر منوط به میل و اراده ملت است۴».
حالا برمی‌گردیم به عقب یعنی به سال ۱۲۳۸ شمسی یعنی حدود نیم قرن قبل از پیروزی مشروطیت. بعد از تأسیس دارالفنون توسط امیرکیبر دهه چهلم از قرن سیزدهم، شاهد یک رشته آثار ترجمه از روشنفکران غرب هستیم. از جمله کتاب کانت و حتی کتاب داروین در همین دوران ترجمه و منتشر می‌شود. ملکم خان دفترچه تنظیمات را در سال ۱۲۳۸ نوشت و تقریباً نخستین ندای قانون‌گرایی در ایران توسط او به راه افتاد. کتاب دفتر تنظیمات در واقع پیشنهاد نخستین قانون اساسی است که ملکم خان آن را خطاب به مشیرالدوله می‌نویسد. آن زمان هنوز کشور مستعد مشروطه‌خواهی نبود. یکی از هوشمندی‌های مکلم خان این بود که شرایط را خوب درک می‌کرد. در قانون اساسی پیشنهادی از چندین قسم حکومت یاد می‌کند. فرم حکومتی که ملکم خان ارائه می‌دهد، با فرم حکومت موجود در آن زمان فرق نمی‌کرد. یعنی ایشان پیشنهاد حکومت سلطنت مطلقه را می‌دهد. منتها کوشش دارد که سلطنت را با تفکیک اراده اجرا با اراده قانون‌گذاری از خودکامگی شاه نجات دهد. در همین قانون اساسی در فصل سوم درباره حقوق ملت در یکجا می‌گوید، تمام رعایا (در آن زمان به مردم می‌گفتند رعیت، حالا درباره این کلمه رعیت نسبت به آن زمان خیلی بد به دل راه ندهید، منظور مردمی‌ که باید رعایت می‌شدند) در برابر قانون مساوی هستند و در جای دیگر می‌نویسد: «عقاید اهل ایران آزاد خواهند بود۵»، هیچ قیدی هم اضافه نمی‌کند. در همین مجموعه آثار، فصلی درباره آزادی و در فصلی دیگر از حریت سخن می‌گوید، در فصل مربوط به آزادی از جان استوارت میل نقل می‌کند که انسان در عالم حیوانات نوعی است که متصل طالب ترقی باشد و ترقی بدون آزادی خیال امکان پذیر نیست۶». در فصل مربوط به حریت از قول میرابو نقل می‌کند که: «ای فرزندان فرانسه بدانید و آگاه باشید که هر فردی از افراد نوع بشر که به عالم وجود قدم نهاده است باید به حکم عقل سلیم از نعمت حریت کامله بهره‌مند باشد۷».
کتاب یک کلمه اثر میرزا یوسف خان مستشارالدوله که به گمان خودش ترجمه‌ای از قانون اساسی فرانسه است و آن را با شرایط بومی و دینی کشور منطبق می‌کند، یکی از ناب‌ترین آثار در آن دوران محسوب می‌شود. این کتاب در سال ۱۲۴۸ شمسی یعنی دقیقاً ده سال بعد از کتاب تنظیمات ملکم خان و کمتر از چهل سال مانده به امضای مشروطیت نوشته می‌شود. میرزا یوسف خان در این اثر اصلی‌ترین مسئله کشور را فقدان قانون می‌دانست. قانونی که هم ناظر به رفتار دولت باشد و هم ناظر بر رفتار سلطنت و هم ناظر بر رفتار ملت. این کتاب با این حجم کم یکی از مهمترین آثار در تبیین حقوق اساسی جامعه محسوب می‌شود. تمام مسائل مربوط به مشروطیت شامل قانون‌گرایی، مساوات و آزادی در این اثر شرح داده می‌شوند. در فصلی که از آزادی‌ها صحبت می‌کند، تمام آزادی‌های فردی و اجتماعی را در چند بند می‌آورد. آیه‌الله نائینی هم در کتاب تنبیه‌الامه وتنزیه‌المله در جای جای کتاب خود هر وقت نام آزادی و برابری به میان می‌آید، در برابر شیخ فضل الله نوری که از این دو به عنوان دو اصل موذی یاد می‌کرد، نائینی مدام از دو اصل طیب و طاهرِ حریت و مساوات یاد می‌کند.
به خاطر تعمد نویسنده در کوتاه شدن یادداشت از سایر منابعی که در ابتدا آوردم چشم‌پوشی می‌کنم. اما تا همنیجا موضوع کفایت می‌کند که بپرسیم، این همه آثار و منابع در معنا و محتوای مشروطیت، چگونه عده‌ای از نخبگان به این نتیجه می‌رسند که: «گمشدۀ مردم ایران که در جنبش مشروطه‌خواهی دنبال آن می‌گشتند، آزادی (در معنی جمهوری‌خواهی) نبود». درست است که انتظام امور قانونی کشور و نجات دادن دولت و کشور از بی‌قانونی مسئله مشروطه‌خواهان بود، اما این انتظامات بیشتر ناظر به خودکامگی سلطنت و فقدان حقوق مدنی برای ملت و ناظر به تفکیک قوا بود، به طوری که دیگر اراده ناشی از قدرت مساوی قانون تلقی نشود. این نظم و امنیت، نه آن نظم و امنیتی بود که بعد از شکست مشروطیت منجر به هرج و مرج در سراسر کشور شد. درست یکسال بعد از مشروطیت به دلیل مداخلات مستمر روس و انگلیس، یعنی سال ۱۹۰۷ این دو کشور شمال و جنوب ایران را بین خود تقسیم می‌کنند. این مداخلات به اضافه ناامنی و شورش و خودسری اقوام و ایلات به دلیل ضعف حکومت مرکزی، سراسر کشور را به کانون‌های هرج و مرج تبدیل می‌کنند. از این زمان به بعد مشروطه‌خواهان به دلیل فزاینده شدن هرج و مرج‌ها و خطر استقلال کشور به ناسیونالیسم قومی ‌پناه می‌برند. آشفتگی و هرج و مرج و ناامنی اوضاع داخلی کشور، و تغییرات پی در پی در دولت‌ها و وزراء، پارادایم آزادی‌خواهی را به پارادایم امنیت تغییر داد. دستکم از دید نگارنده این یادداشت، کار رضاشاه در برقراری نظم و از بین بردن هرج و مرج منهای قتل عام‌هایی که در فهرست کارهای اوست، از جمله کارهای ستودنی است.‌ای کاش بعد از کودتا در همان مقام رئیس قوای نظامی تحت کنترل دولت باقی می‌ماند. همچنین به موجب همین اوضاع، همراه با مداخلات تحقیرآمیز دول خارجی، مسئله امنیت و استقلال در رأس امور کشور قرار گرفت، و موجی از استقلال‌خواهی در کشور ایجاد کرد. مشروطه‌خواهان به تدریج از آرمان‌های مشروطه فاصله گرفتند، و سرانجام به ناسیونالیزمی بازگشتند، که آخوندزاده در نخستین تلنگرهای مدرنیته به شدت هواخواه آن بود. حاصل آنکه نظم و امنیت و استقلال اینها مسائل پس از دوران شکست مشروطیت بودند، نه مسائل مشروطیت. در فرصت توضیح خواهم داد و به فاکتورهای مختلفی اشاره خواهم داشت که آهنگ نوسازی از دوران مشروطیت نواخته شده بود، این دروغ بزرگی است که رضاشاه را معمار ایران جدید می‌پندارند. به جز مداخلات دول روس و انگلیس و هرج و مرج‌ها، همه عوامل مدرن کردن کشور مهیا بود، کشور تنها به یک دولت مستقر نیازمند بود، این اتفاق می‌توانست بدون کودتا هم صورت بگیرد. الا اینکه انگلیس وقتی خیالش از شکست مدرنیته راحت شد، مانعی برای مدرن کردن کشور ندید.
۲- ادعا می‌شود که کودتای رضا شاه منجر به اجرای مدرنیته‌ای بود که در دوران مشروطیت شکست خورد. واقعاً انسان باید از مباحث مدرنیته و مدرنیزاسیون بی‌اطلاع باشد که این حرف‌ها را بزند. خیلی خلاصه در حد همین یادداشت اینکه، مدرنیته تغییر در بنیان‌های فکری و فلسفی جامعه است. مباحثی مثل آزادی، خردگرایی، تکثرگرایی، فردگرایی، حقوق انسان، تنظیم رابطه دولت و ملت، اینها مباحث مدرنیته هستند. مدرنیزاسیون جریان نوسازی است، یعنی همین طرز لباس و پوشاک و جاده‌ها و ساختمان‌ها، صنایع، اتومبیل و ساختمان‌ها. مدرنیسم یک سبک ادبی است، نوعی انقلاب در ادبیات و هنر و زیباشناختی. مدرنیسم در دوران جدید پس از جنگ جهانی دوم در مدرنیزاسیون یعنی در سبک‌های زندگی ناشی از حداکثر کردن مصرف و لذت‌های فردی استحاله شد. به طوری که به قول دانیل بل، همین شیب نزولی لذت‌پرستی دنیای مدرن را باید در قالب مدرنیسم درک کرد نه مدرنیته۷. مشروطیت در پی ایجاد مدرنیته بود، هر چند بعضی از روایت‌ها آن را مدرنیته ایرانی می‌نامند. تمام مضامینی که در قسمت نخست از قول روشنفکران مشروطیت شرح دادم، مبانی مدرنیته بودند. رضاشاه جریان نوسازی را با قلع و قمع مدرنیته آغاز کرد. به عبارتی، اگر ورود به دنیای مدرن را به یک اندامواره تشبیه کنیم، مدرنیته جریان نوسازی در سطح اندیشه است، اما مدرنیسم جریان نوسازی در سطح نیم‌تنه پایینی این اندامواره محسوب می‌شود. رضا شاه به غیر از اینکه بعد از تاجگذاری رسم خودکامگی را با سرعت پشت سر می‌گذاشت، یکی از کارهای او قلع و قمع مطبوعات بود، خوب کجای این اقدام در راستای مدرنیته محسوب می‌شد؟ یکی از روشنفکران آن زمان به نام مستوفی در توصیف اوضاع سیاسی آن دوران می‌‌نویسد: «در دوران رضا شاه هرکس واژه حزب را بر زبان می‌‌آورد احتمال زندانی شدن خود را هم در نظر می‌‌گرفت۸». خوب این اقدامات کجا در راستای مدرنیته ارزیابی تحلیل می‌شود؟ رضا شاه از مجلس پنجم به بعد با کمک پلیس لیست نمایندگان مورد نظر را به استانداری‌ها می‌داد به طوریکه اغلب نمایندگان سرسپرده دم دستگاه ایشان بودند، خوب این کار کجا با مدرنیته می‌خواند۹؟ رضا شاه مسیر خودکامگی را چنان طی کرد که وقتی در سال ۱۳۱۴ دستور تأسیس فرهنگستان زبان فارسی را می‌دهد، ابراهیم صفایی در کتاب رضا شاه در آینه خاطرات، از قول علی اصغر حکمت یکی از اعضای فرهنگستان می‌نویسد: «با وجودی که خود رضاشاه فرمان ایجاد فرهنگستان را داد، یکایک لغات مورد تائید آن سازمان را شخصا کنترل می‌کرد و پس از تصویب او، به ادارات جهت استفاده و استعمال ابلاغ می‌شد۱۰». مگر در تعریف ساده‌ی ساده مشروطیت نمی‌گویند، "تفکیک سلطنت از حکومت"، خوب این اقدامات و صدها اقداماتی که در این یادداشت نیامده است، کجا در راستای مدرنیته ارزیابی می‌شوند؟ متآسفانه بخش‌هایی از نخبگان از فرط حب و بغض چنان دچار اختلال فکری می‌شوند که ساده‌ترین مبانی و مفاهیم علوم سیاسی و جامعه شناسی را هم از یاد می‌برند.

احمد فعال
https://t.me/bayane_azadi
[email protected]

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
فهرست منابع
۱- فریدون آدمیت، اندیشه ترقی، انتشارات خوارزمی، صفحه ۹۴
۲- فریدون آدمیت، ایدئولوژی نهضت مشروطیت ایران، انتشارات پیام صفحه ۹۷
۳- همان منبع صفحه ۲۱۱
۴- همان منبع صفحه ۲۱۳
۵- مجموعه آثار ملکم خان، دفتر تنظیمات فقره هفتم، تدوین و تنظیم از محیط طباطبایی، انتشارات علمی، صفحه ۲۶
۶- همان منبع صفحه ۱۷۷
۷- اسکات لش، جامعه شناسی پست مدرنیسم، ترجمه شاپور بهیان، انتشارات ققنوس، صفحه ۱۸۱
۸- آبراهامیان، کتاب ایران بین دو انقلاب، ترجمه احمد گل محمدی و محمد ابراهیم فتاحی، انتشارات نشر نی، صفحه ۲۳۰
۹- همان منبع صفحه ۱۷۱
۱۰- شهره جلال پور، تحلیل تغییر اسامی شهرهای ایران در دوره پهلوی اول و نقش فرهنگستان، فصلنامه گنجینه اسناد، شماره ۸ زمستان ۱۳۹۱



Copyright© 1998 - 2024 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: [email protected] تبلیغات: [email protected] Cookie Policy