شواهد فراوانی حکایت از آن دارد که ایران به سوی یک موقعیت سخت تاریخی به پیش می رود. مجموعه ای از بحران ها در قالب چالش های وجودی برای کشورمان در حال شکل گرفتن و رسیدن به نقاط حساس و تعیین کننده ی خود است: بحران اقلیمی و زیست محیطی (کم آبی، بی آبی، گرمای غیر قابل تحمل، فرو نشست زمین)، بحران اقتصادی (در هر دو حوزه ی اقتصاد خرد و کلان، شامل تورم، رکود، ورشکستگی زنجیره ای، ورشکستگی مالی دولت، مشکل گردش سرمایه)، بحران اجتماعی (عصبیت های غیر عادی فردی و جمعی، خشم تخریب گر انباشته، افسردگی، خودکشی، خشونت، از هم پاشی روابط میان فردی و خانوادگی)، بحران سیاسی (فشل شدن حکومت، مرگ خامنه ای، مافیاسالاری، مدیریت آتش به اختیاری کشور)، بحران امنیتی (نفوذ شبکه ی خرابکاری اسرائیل و تروریسم طالبان به درون ایران، احتمال بروز جنگ، ضعف جدی سیستم پدافند عامل وغیرعامل کشور).
آن چه نگرانی از این چالش ها را افزایش می دهد دو چیز است: نخست گره خوردن آنها به هم که اثر تشدید متقابل و غیر قابل مدیریت شدن آنها را افزایش می دهد و دوم، نبود جایگزین آماده ای برای حاکمیت فرومانده و در مرز فروپاشی. این دو واقعیت آینده ی ایران و ایرانی را به طور جدی به خطر انداخته و یک چالش تمدنی می زاید.
راهکارهای پیشنهادی مخالفان رژیم کنونی در داخل و خارج از کشور تاکنون با کامیابی توام نبوده است. نیاز به یک ایده برای نجات ایران داریم که بتواند ساده و به صورت عملیاتی و در قالب یک پروژه قابل اجرا و مدیریت باشد. نگارنده بر اساس ایده هایی که در این باره در سال های گذشته ارائه داده است (به پانویس مراجعه کنید) راهکار زیر را به عنوان جمع بندی و یک راه حل عمل گرا ارائه می دهد تا مورد قضاوت خرد جمعی قرار گیرد.
یک راهکار عمل گرا
به نظر می رسد که توان جمعی جامعه ی ایران برای یک قیام گسترده ی مردمی متعارف و پرهزینه کافی نباشد. این امر بسیاری از پیشنهادها را که مستلزم یک جنبش اجتماعی خودجوش فعال، منظم و کلاسیک باشد منتفی می کند. باید راهکاری جست که با زور و حوصله و جان و توان جامعه ی خسته و فرسوده و بیمار کنونی ایران همخوانی داشته باشد؛ در غیر این صورت از شانس پایینی برای موفقیت برخوردار خواهد شد.
انتقال قدرت در چارچوب گذار از «جمهوری اول» به «جمهوری دوم» در ایران می تواند راه حل مناسبی برای شرایط خاص کنونی ایران باشد. نگارنده در این باره پیش از این نوشته و گفته است و حجم قابل توجهی از مواد خام نظری در این باره در دسترس است. ایده ی اصلی آن است که به دوران تباه و سیاه جمهوری اسلامی به عنوان دوران «جمهوری اول» پایان ببخشیم و به جای آن، یک جمهوری واقعی مبتنی بر انتخاب مردم به عنوان دوران «جمهوری دوم» را آغاز کنیم.
این گذار به طور منطقی مستلزم یک روند چند مرحله ای می باشد که اگر بخواهیم مراحل آن را به طور معکوس برشماریم:
- برای این منظور قانون اساسی کشور باید به طور بنیادین تغییر کند و از قانون اساسی مذهبی و استبدادی کنونی به یک قانون اساسی غیر مذهبی و غیر استبدادی تبدیل شود.
- این تغییر باید توسط مجلس مؤسسان قانون اساسی منتخب مردم انجام شود.
- این مجلس در صورتی می تواند شکل گیرد که انتخابات آزاد در کشور برگزار شود.
- برگزاری انتخابات آزاد در صورتی امکان پذیر است که
- رژیم کنونی تحت فشار مردم مجبور به اجرای آن شود. (که احتمال آن وجود ندارد).
- و لذا، به دلیل رد خواست مردم، حکومت کنونی باید توسط قیام مردمی کنار زده شود.
- پس از خلع قدرت از حکومت، اداره ی امور کشور به دست یک دولت موقت بیافتد که
- همزمان با اداره ی امور جاری کشور و نیز تامین نظم و امنیت برای آن،
- به تدارک و آماده سازی و اجرای مراحل مختلف انتخابات آزاد برای
- تشکیل مجلس مؤسسان و
- بررسی و تغییر قانون اساسی و
- تصویب و تایید قانون اساسی جدید و
- اجرای نخستین انتخابات پیش بینی شده در آن
اقدام کند.
ضرورت تشکیلات
و اما برای آن که بتوان این طرح و مراحل آن را اجرایی کرد نیاز به یک تشکیلات داریم تا بتواند گام های مختلف آن را مثل هر پروژه ای مدیریت (project management) کند تا به هدف برسیم. به عبارت دیگر، برای این که بتوان رژیم کنونی را کنار زد، کشور را در دوران گذار مدیریت کرد و انتخابات لازم برای تغییر قانون اساسی را برگزار کرد، نیاز است که یک مجموعه ی سازمان یافته جزییات مراحل و زیر-مراحل کار را برنامه ریزی و با دقت اجرا کند.
نگارنده قبل از این، برای اقدام در راستای چیزی شبیه به این روند، تشکیلاتی به اسم «جبهه ی جمهوری دوم» را پیشنهاد داده بود. اما تجربه کاری نشان داد که سازمان ها و احزاب سیاسی ایرانی قادر یا مایل نیستند که در قالب یک «جبهه» با هم همکاری کنند. مشکل البته سیاسی نبود و نیست، بلکه نکات فرهنگی، ارتباطاتی و رفتاری مانع بود. (به طور کلی میان ما ایرانیان موضوعات «سیاسی» آن قدرها هم سیاسی نیستند.)
در نتیجه، به عنوان یک بازبینی واقع گرایانه، به نظر می رسد بهتر است که این جبهه به عنوان یک «تشکل مردمی» شکل گیرد تا به این مهم بپردازد. چیزی تحت نام «جبهه ی مردمی جمهوری دوم».
این جبهه برای شکل گیری و عمل و کسب موفقیت چند نکته را در نظر می گیرد:
1) جبهه مردمی جمهوری دوم متشکل از «افراد» است. اما سازمان ها و احزاب می توانند پشتیبان و همراه آن باشند.
2) جبهه مردمی جمهوری دوم باید یک ساختار سلسله مراتبی (Hierarchical) و مدیریتی (managerial) مانند یک شرکت بزرگ یا یک ساختار شبه دولتی داشته باشد. یک سازمان عمودی (vertical organization) با تعریف وظایف مشخص برای هر رده و عضو.
3) جبهه ی مردمی جمهوری دوم باید یک رهبری فردیpersonal leadership)) داشته باشد. یک نفر که بتواند با کارآیی (efficiency) خود این مجموعه را به طور کارآمد (effective) رهبری کند.
4) جبهه ی مردمی جمهوری دوم نیازمند یک تیم حرفه ای (professional team) مدیریتی متشکل از افراد ماهر و توانمند دارد.
نگارنده به این ترتیب دو پیشنهاد سال های اخیر خود را که عبارت بود از طرح «جبهه ی جمهوری دوم» و نیز «تولید اجتماعی رهبر» در قالب «جبهه ی مردمی جمهوری دوم با رهبر فردی» ترکیب کرده و بر این باورست که این روشی است که بسیاری از مشکلات، نزاع های کاذب، ضعف های همیشگی و فلج کننده ی مبارزات سیاسی در سال های اخیر را میان ایرانیان، چه در داخل کشور و چه در اپوزیسیون خارج از کشور، خنثی می کند.
برخی از این موارد مشکل آفرین و دردسر ساز که در طرح جدید می توان از پس آنها برآمد عبارتند از:
1) اتحاد اپوزیسیون: چهار دهه در پی آرزوی «اتحاد اپوزیسیون»، «جبهه ی فراگیر از جناح های سیاسی» و «همبستگی احزاب و سازمان های سیاسی ...» و امثال آن بودیم و هرگز موفقیتی مهم در این زمینه نداشتیم. طرح «جبهه ی مردمی جمهوری دوم» ایده ی تشکیل «جبهه» (front) را از محور سازمان ها و احزاب و گروه های سیاسی -که نشان داده اند قادر به کار با هم نیستند- به محور افرادی که در قالبی تعیین شده و سازمان یافته به یک همبستگی کاری و عملیاتی دست پیدا می کنند منتقل می سازد؛ حضور این جبهه ی مردمی، تشکل های سیاسی را مختار می سازد که با حرکت آن همراهی و پشتیبانی کنند یا راه همیشگی خود را بروند.
2) رهبری : چهار دهه در پی ایده هایی مثل «شورای رهبری»، «رهبری شورایی»، «رهبری جمعی»، «هئیت رهبری»، «شبکه ی رهبری» و امثال آن بودیم و دیدیم که به هیچ جا نرسید؛ اینک وقت آن است که این فرمول های ناشدنی را کنار بگذاریم. طرح «جبهه ی مردمی جمهوری دوم» با پیشنهاد واقع بینانه ی «رهبر فردی» موضوع را ساده، عملی و قابل کار می کند. البته، این جبهه، ضمن استقرار «رهبر فردی» در درون نمودار سازمانی خود، این نکته را از یاد نمی برد که «رهبر»، در چارچوب یک تشکیلات اجرایی و طرح-محور (project-oriented) یک «مدیر پروژه» (project manager) است و نه آن چه که تا به حال در ذهنمان از این واژه ساخته بودیم: یک شخصیت خارق العاده و دارای فرِّ ایزدی و ویژگی های مافوق بشری و غیره. رهبر در این جا، در واقع امر، یک مدیر قابل و ماهر برای پیشبرد فنی پروژه است. جایگاه رهبری او به دلیل توان مدیریتی، ارتباطاتی و فرماندهی اوست، نه به هیچ دلیل دیگر موروثی، خودخواندگی و امثال آن. به این ترتیب معضل کهنه ی رهبری میان ایرانیان کم رنگ شده و به هر هموطنی این اختیار را می دهد که یا رهبری این فرد را پذیرفته، با جبهه همراه شده و به همکاری بپردازد و یا این که، راه دیگری را به میل و تشخیص خود دنبال کند. بدین صورت است که آنها که این رهبر ماهر در امر مدیریت طرح مورد بحث را قبول دارند، در چارچوب پیشنهاد «تولید اجتماعی رهبر» او را -و در واقع امر- پروژه ای را که او هدایت و نمایندگی می کند، به ایرانیان معرفی خواهند کرد.
3) تعیین نوع نظام: در طول چهار دهه ایرانیان بر سر چیزی به اسم تعیین نوع نظام به مرافعه های بیهوده و کاذب پرداختند. این دعواها چنان بود که حذف نظام دیکتاتوری در پشت اختلاف و نزاع بر سر این که «نظام بعدی چه باشد» گم شده و جامعه، زمین گیر شده بود. اینک اما طرح «جبهه ی مردمی جمهوری دوم» به روشنی و صراحت نظام «جمهوری» را به عنوان امر طبیعی تاریخ نزدیک به نیم قرن معاصر ایران و جزءِ ذاتی خود معرفی می کند؛ بدیهی است که هر کس که این نوع نظام را، البته در روایت صحیح خود -که شامل چرخش قدرت در بالاترین سطح ساختار حکومت است- و نه در روایت استبداد فقاهتی کنونی آن، خواهان است می تواند به این جبهه ی بپیوندد و با آن همراهی کند. از آن سوی، هموطنانی هم که خواهان نظام دیگری جز جمهوری هستند می توانند به طریق دیگری تلاش کند آن نظام را در ایران پیاده کنند. یکی مخالف دیگری است اما نافی دیگری نیست.
4) آرمان گرایی: چهار دهه در مورد آرمان هایی مانند «سیستم دمکراتیک»، «حکومت سکولار دمکرات»، «حکومت شورایی»، «نظام لائیک» و امثال آن بر سر هم کوبیدیم و نتوانستیم حتی به حداقلی از توافق هم در این مورد برسیم. طرح «جبهه ی مردمی جمهوری دوم» از این امتیاز برخوردار است که هیچ گونه محتوای خاصی را از پیش تحمیل یا حتی پیشنهاد و توصیه نمی کند. پروژه «جبهه ی مردمی جمهوری دوم» فقط در پی تغییری است که به واسطه ی آن، نیروهای اجتماعی از یک سو و نیروهای سیاسی جامعه از سوی دیگر فرصت این را می یابند که، بعد از موفقیت در خلع قدرت از حکومت کنونی، محتوای آرمانی مورد نظر خویش را - به عنوان مظروف- در ظرفی که قانون اساسی جدید خواهد بود بریزند. به عبارت دیگر، در فردای خلع قدرت از رژیم استبدادی و در قانون اساسی بعدی هر نیرویی می تواند بر اساس پایگاه اجتماعی و طبقاتی خویش و وزن انتخاباتی خود، آرمان های مطلوبش را تزریق کند: دمکراسی، برابری، عدالت اجتماعی، لائیسیته، سکولاریسم،... این نکته هم چنین سبب می شود که تمامی سلیقه های مختلف سیاسی و ایدئولوژیک بتوانند در این جبهه و تا تحقق شانس تغییر قانون اساسی فعال باشند، چرا که جبهه هیچ سلیقه ی بخصوصی را در این مسیر مورد ارجحیت قرار نمی دهد و بر آنست که راه را برای پر کردن ظرف قانون اساسی در آینده بر مبنای مظروف خواست های جمعی و ملی باز گذارد.
5) پروژه گریزی: چهار دهه اکثریت مطلق مخالفان رژیم در قالب آرمان پردازی های رویابافانه به ارائه ی تصویری مبهم و کلی از احتمال و امید و شانس پیاده شدن آرزوهای خود برای ایران و ایرانی گفتند؛ اما هیچ یک اجرایی نشد. چرا؟ زیرا نتوانستند ایده های خود را به یک «پروژه» تبدیل کنند. ایده ی فاقد پروژه یعنی آرزو. طرح «جبهه ی مردمی جمهوری دوم» اما می آید و یک ایده - و نه حتی دوتا - را مطرح می کند و بعد، تمام بناسازی و مسیر و کارپایه (plateform) و در یک کلام، تلاش و نیروی خود را، در اختیار این می گذارد که این یک ایده را در قالب یک طرح یا همان «پروژه» (project) اجرایی کند: انتقال قدرت از جمهوری اول (استبداد مذهبی کنونی) به جمهوری دوم (قانون اساسی جدید مورد تایید مردم ایران).
6) وحشت از خشونت و تخریب کشور: هدف طرح جبهه ی مردمی جمهوری دوم این است که بتوان با تغییر قانون اساسی راه را برای تغییرات گوناگون و ریشه ای در حوزه های چهارگانه ی سیاست، اقتصاد، جامعه و فرهنگ باز کرد. این تغییرات، با هر میزان و شدت و گستردگی که باشند، در قانون اساسی بعدی و توسط نمایندگان منتخب مردم تعیین و تصویب خواهند شد و در نهایت نیز باید از طریق رفراندم، مورد تایید اکثریت مردم ایران قرار گیرد. بنابراین، صحبت از تخریب کشور و آشوب جامعه و امثال آن نیست، بحث بر سر تغییر در مملکت است برای سازندگی و آبادانی. البته این سخن را نباید دلیلی بر پاسخ دادن ناگزیر به ضرورت های مرحله ی خلع قدرت از رژیم کنونی دانست. حاکمیت آخوندی نشان داده زبانی جز خشونت با مخالفان ندارد، بنابراین بدیهی است که وقتی می رویم قدرت را از چنگ او درآوریم با حداکثر خشونت برخورد کند؛ باید برای پاسخ مردمی به این خشونت حکومتی آماده بود و تدارک دید. می دانیم که توهم و رویای مبارزه ی مسالمت آمیز شکست خورده است؛ از آن سوی نیز یک مبارزه ی صرف قهرآمیز، بیرون از یک طرح تغییر کلی هم، به تنهایی، جوابگو نیست. اما قرار دادن مبارزه ی اجتماعی توام با حق دفاع از خود در مقابل خشونت دولتی، در چارچوب یک طرح عمومی برای تغییر وضعیت کشور، جزو ضروریات و بدیهیات عملی محسوب می شود.
نتیجه گیری:
به این ترتیب می بینیم که طرح حاضر می تواند، در صورت کنار گذاشتن ترس ها، تنبلی ها، ناباوری ها، تنگ نظری ها، حسادت ها و امثال آن، تبدیل به یک طرح راهگشا شود. البته که هزار و یک مشکل و نقد و انتقاد و غیره برای اجرای آن در راهست اما مشکلی نیست که آسان نشود، زن و مرد دلاور و عاقل و پرکار ایرانی خواهد که هراسان نشود.
نگارنده به سهم خود، به همراه عده ای از هموطنان علاقمند، برای تحقق این پشنهاد و اجرایی کردن این طرح تلاش خواهد کرد، اما نیاز است به همت جمع بیشتری از کسانی که به خود و به موفقیت این حرکت باور دارند؛ عده ای از هموطنان خودباور، جدی، مصمم و اهل کار که بتوانند در قالب یک تلاش سازمان یافته، منظم، مدیریت شده و همراه با یک رهبر، به تلاش بپردازند و برای نجات ایران از نابودی حتمی برنامه ریزی شده توسط دشمنان داخلی و خارجی آن جلوگیری کنند.
این طرح 5 درصدی بحث و وجه نظری دارد، اما 95 درصد آن عمل و اقدام و کار است. آیا اهل کار هستید؟ این گوی و این میدان.
شدنی است، اگر بخواهیم، انتخاب با ماست.
برخی از نوشته های پیشین مرتبط با پیشنهاد «جمهوری دوم» از نویسنده :
گذر از جمهوری اول به جمهوری دوم
جمهوری دوم ایران: راهکاری برای گذر از استبداد
جمهوری دوم ایران: تبلورارادهی آگاه ایرانیان
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
برای دنبال کردن برنامه های تحلیلی نویسنده به وبسایت تلویزیون دیدگاه مراجعه کنید: www.didgah.tv
جهت اطلاع از نظریه ی «بی نهایت گرایی» به این کتاب مراجعه کنید: «بی نهایت گرایی: نظریه ی فلسفی برای تغییر» www.ilcpbook.com
آدرس تماس با نویسنده: [email protected]
توئیتر: KoroshErfani@