پیشکش آزاده زنان در بند
در تنگه خاموشی آزاد چنان بادم
آن سوی فراموشی صد حنجره فریادم
باور نکنی بشنو بی دغدغه و پروا
هر روزه پیامم را، بر زنجرهها دادم
در حبس شدن پوچ است، اندیشه چو در کوچ است
میشورم و میبالم، دشنام به شیادم
دشنام چه گفتم من، با دشنهای از گفتن
ویرانه کنم خفتن، افشاگر بیدادم
زن بودن اگر جرم است، من جرم شدم یکدست
ور خصم گلویم بست، از حرف نیفتادم
آواز شدم یک سر، تا شهر کند باور
چون واژه گشاید در، از هرچه غم آزادم
زایم غزلی نم نم، آن سوی تر از ماتم
شیرینی پیکارم، سرسختی فرهادم
در یاد تو میمانم، کز عشق همی خوانم
بشنو سخن سرخم، شوریده چنان بادم
ویدا فرهودی