Friday, Apr 12, 2024

صفحه نخست » برنامهٔ شما چیست؟ رامین کامران

Ramin_Kamran_3.jpgبا آقای حسن بهگر صحبت از امکانات تحول وضعیت سیاسی ایران بود و این سؤال که تغییری که همه چشم انتظار آن هستند از چه قماش می‌تواند باشد. بحث این بود که تبلیغات در جهت بزرگ نمایی پهلوی پیگیر است و از سوی دیگر امکانات پاسداران برای ایجاد تغییر از هر گروه دیگر بیشتر، برخی هم صحبت از یکی شدن این دو گزینه می‌کنند. در اختیار داشتن قوهٔ قهریه و منابع اقتصادی فراوان، به گروه اخیر امکان می‌دهد که به هنگام فوت خامنه‌ای وارد عمل شود و قدرت را به سرعت در دست بگیرد. این حرف که پهلوی هم در کنار این گروه یا با هماهنگی با آن وارد عمل شود، به نظر هیچ کداممان محتمل نیامد. این مسئله نیزکه اصلاً پهلوی در چنین سناریویی چه نقشی می‌تواند بازی کند یا اینکه وجودش اصلاً به چه کار میاید، بر هیچ یک ما معلوم نبود. ورود پهلوی مترادف ورود آمریکا و اسرائیل است به بازی که نه معلوم است خواست کودتاچیان احتمالی باشد و نه مطلوب ملت ایران.

نکته اینجاست که بین این دو گزینه که احتمال یکی شدنشان بسیار کم است، از بابت نظام سیاسی هیچ تفاوتی نیست. تحقق هر کدام اینها در حکم تأسیس نظامی اتوریتر خواهد بود. با این تفاوت که پهلوی امکاناتی به غیر از پشتیبانی خارجی ندارد و در نهایت محللی خواهد بود برای تجزیهٔ ایران. یادآوری کنم که تبلیغات مضحکی که برای رضا شاه می‌شود، فقط به پهلوی سود نمی‌رساند و هر نامزد گزینهٔ اتوریتر از آن سود می‌برد، از جمله سپاه.

در جمع، گزینهٔ سپاه به نظر محتمل تر میاید ولی این فقط نقطهٔ اول کار است، باید به ادامهٔ آن توجه داشت. هر گروهی که بخواهد کودتای نظامی بکند، محتاج برنامه است، برنامه‌ای برای گرداندن مملکت که با روش آخوند‌ها متفاوت باشد. مشکل اصلی این جاست، نه در گرفتن قدرت. قدرت را باید توجیه کرد و نگاه داشت و هیچ کدام این دو کار خود به خود انجام نمی‌پذیرد و اگر انجام نپذیرد، حکومت نظامیان مثل فشفشه نم کشیده‌ای که بد عمل کند، چند جرقه خواهد پراند و خاموش خواهد شد. کافیست یادی از دولت ازهاری بکنیم که شاه برای خریدن وقت روی کار آورد و با وجود نگرانی هایی که در هنگام تولد ایجاد کرد، به سرعت از هم وا رفت و مقدار زیادی از هیبت ارتش را هم به باد داد. در این جا مقصود من برنامه برای همان گام‌های اول است، داستان قانون اساسی و این‌ها مال بعد است.

اگر پاسداران بخواهند قدرت را بگیرند، می‌باید به نام راه و روشی متفاوت با نظام موجود این کار را بکنند. اگر قرار باشد که اوضاع بر مدار موجود بگردد که حاجتی به کودتا نیست و اگر قرار باشد که غیر از این بشود، باید دید که چه قرار است و می‌تواند بشود. خلاصه این که برنامه لازم است. وقتی از مردم می‌پرسید که کدام برنامه و در چه مورد؟ پاسخ‌ها در درجهٔ اول حول اقتصاد می‌گردد که مشکل همگانی است و اهمیتش بر کسی پوشیده نیست. ولی اهم برنامه‌ها روشن کردن تکلیف روحانیت است و مذهب. اگر برای این کار برنامه نداشته باشید، هیچ ندارید. گرانیگاه تمام برنامه‌های ممکن این جا قرار گرفته است. باید دید که پاسداران در این زمینه چه در چنته دارند یا می‌توانند داشته باشند.

در جایگزینی حکومت فعلی فقط یک راه پیش پای کودتاچیان احتمالی قرار دارد: بیرون رفتن از حکومت مذهبی. این کار در گفتن آسان است، ولی وقتی به جزئیات آن توجه نمایید، عظمت مشکلات آن ـ بخصوص برای این گروه ـ بر شما معلوم خواهد گشت.

اول این که پاسداران، از نظر ایدئولوژیک، برای فرمانبری از روحانیت تربیت شده‌اند. البته تربیت، برنامه ریزی نیست و امکان بیرون رفتن از این قالب همیشه ممکن است، ولی در همه حال نیروی اضافه می‌طلبد. این فقط مانع شروع است، ولی موانع یا مشکلات دیگری هم هست.

مشکل عملی کار، لزوم در افتادن با روحانیت موجود و بخصوص بخش حکومتگر آن است. این کاری نیست که فقط با اشغال مراکز دولتی و حکومتی ممکن گردد. این شاید بخش آسان کار باشد. مهم تر از این، پاکسازی مراکز قدرت موازی با دستگاه دولت است که از روز اول تأسیس رژیم، در همه جا چیده شده. این‌ها در حکم شعب حزب توتالیتری است که موجود نیست و جایگزین شعب و کمیساریا‌های حزبی. اگر چنین حزبی در کار می‌بود، می‌شد حکم انحلالش را صادر کرد و شعبش را بست. در مورد حکومت اسلامی این شعب متنوع و پر شمار است و باید تک تک به حال آنها رسیدگی کرد. امکان تغییر پست‌های شغلی هم که سازماندهی واحد تسهیل می‌کند، در این جا موجود نیست.

ولی این کاری نیست که صرفاً از قماش اداری باشد و محتاج تعیین تکلیف با کل روحانیت است و روشن کردن مقام و موقعش در ایران آینده. باید ساختار قدرت در ایران عوض بشود. نمی‌توان روحانیت حکومتی را تاراند و برای باقی این گروه اجتماعی طرحی نداشت. حذف یکی محتاج تعیین تکلیف دیگری است و این مشکل بزرگی است که بدون داشتن فکر منظم و روشن، قابل حل نیست.

وقتی می‌گویم فکر روشن، ممکن است برخی تصور کنند که می‌خواهم بحث را به حوزهٔ تئوری بکشانم و از میدان عمل دورش کنم. این طور نیست. عمل سیاسی بدون اتکای به فکر منتظم به جایی نمی‌رسد. می‌دانم بسیاری به این امر بی اعتنا هستند و تصور می‌کنند که وقتی کاری را شروع کردید، راهی را که باید بروید جلوی پایتان باز می‌شود و شاید اصلاً بهتر است تئوری نداشته باشید تا بتوانید با آزادی و به اقتضای شرایط عمل کنید. ولی این طور نیست. تئوری را برای این نساخته‌اند که دست و پای شما را ببندد و به دنبال خودش بکشاند، کارکردش نقشه برداری از موقعیت است و یاری به راهیابی. هر جا که لازم باشد می‌توانید از آن فاصله بگیرید، ولی فقط با بلد بودن آن است که می‌دانید راه‌های ترسیم شده کدام هاست و حین عمل از کدام فاصله گرفته‌اید و چه اندازه. در یک کلمه، بدون تئوری گمید و ممکن است به هر طرف بروید.

وقتی ما از لائیسیته صحبت می‌کنیم و بسیار هم می‌کنیم، محض نشانه گذاری راه است که هم خود بدانیم عازم چه مقصدی هستیم و هم دیگران. راه اصلی تعیین تکلیف رابطهٔ بین سیاست و مذهب هم این است. بسیار بعید است که پاسداران، با وجود این که اطاق‌های فکر قابل و فعال دارند، بخواهند یا بتوانند به این راه بروند. پس ببینیم اگر نروند چه راه دیگری پیش پایشان باز است و در چه جهت و تا کجا می‌توانند طی طریق بکنند.

به این ترتیب، راهی که در برابرشان قرار می‌گیرد، همان راه سکولاریسم است که در بارهٔ آن هم بسیار نوشته‌ایم. ابهامش در تعیین رابطهٔ بین سیاست و مذهب، ممکن است به نظر کسانی که می‌خواهند به هر قیمت که هست، دست باز داشته باشند، مطلوب جلوه کند. راهی که به این ترتیب گشوده شود، تقریباً به طور ناگزیر به چیزی نظیر حکومت شاه یا فرضاً سیسی مصری ختم می‌شود و از آن فراتر نمی‌تواند برود. قدرت در دست گروهی نظامی و کسب مشروعیت از روحانیان همدل. با این تفاوت که در مصر راندن اخوان المسلمین کافی بود ولی در ایران کل دستگاه روحانی که توسعهٔ بی حساب یافته، باید تصفیه و تضعیف بشود ـ برنامه خیلی وسیع است.

می‌پرسید چرا همراهی با روحانیت؟ یادآوری کنم که نقداً قحطی ایدئولوژی است. نه مارکسیسم، نه فاشیسم و نه هیچیک از این کپی‌های جهان سومی‌شان، اعتبار عملی ندارد. باد به بیرق لیبرالیسم می‌وزد و این هم به کار دیکتاتوری نظامی نمیاید. بدون ایدئولوژی هم که نمی‌توان حکومت کرد. پس می‌ماند نسخهٔ کمرنگ همان اسلام.

سانتریفوژ سیاست روحانیت را عملاً به دو گروه تقسیم کرده است. قاعدتاً باید سیاسی‌ها را تصفیه کرد و روی سنتی‌ها تکیه کرد. حال گره کار کجاست؟ این گروه روحانیان سنتی که می‌تواند تکیه گاه دیکتاتوری نظامی آینده باشد، درست گروهی است که از بابت ترویج شعائر اسلام در سطح جامعه، فعال و سختگیر است. در ایران بعد از انقلاب، این ترویج دلیل سیاسی داشت و به مرور با مقاومت جامعه و نتیجه ندادن کارو به اقتضای مصالح سیاسی بود که تضعیف شد. ولی از دید گروهی که صحبتش را می‌کنیم، این کار دلیل مذهبی دارد و اصرار بر انجامش پا برجاست. آنچه مردم ایران از آن بیزارند، درست همین وجه مزاحمت اجتماعی اسلام است، بسیار بیش از وجه سیاسی آن که الزاماً‌ مزاحمت روزمره محسوب نیست.

خلاصه می‌کنم: دیکتاتور‌های فرضی آینده، از دست زدن به دامان ایدئولوژی ناگزیرند؛ در شرایط موجود، این ایدئولوژی جز اسلامی نمی‌تواند باشد؛ عرضه کنندگان فرضی این ایدئولوژی خواست هایی دارند که در جهت خلاف میل مردم حرکت می‌کند. یعنی می‌باید برای کسب مشروعیت مذهبی، به راهی بروند که مردم را علیه‌شان بر می‌انگیزد. اگر مقصد نهایی چیزی شبیه حکومت شاه باشد، مانع اصلی کار هم این جاست.

رامین کامران
[email protected]

ــــــــــــــــــــــــــــــــ
برگرفته از سایت [ایران لیبرال]



Copyright© 1998 - 2024 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: [email protected] تبلیغات: [email protected] Cookie Policy