خانهای که خواب آرام ندارد
محمود مقدسی
امروز ایرانم درد میکرد، از صبح، شاید هم از دیشب، وقتی کسی از من پرسید: "چرا نمیروی؟ به چه امیدی ماندهای؟" گفتم: "ماندن یا رفتن مسئلهام نیست. مسئلهام آزادانه رفتن یا عامدانه ماندن است. مسئلهام این است که کجا میتوانم توی روی خودم بایستم و بگویم من این تصمیم را گرفتم و بهایش را هم میپردازم. مسئلهام زنده ماندن است، چه جسمی و چه روانی. مسئلهام زندگی کردن است و معنایی برای آن ساختن. از خودم میپرسم: کجا زندهترم؟ همانجا را انتخاب میکنم".
کاش هزینه فهمیدن پاسخِ این سوال اینقدر زیاد نبود. کاش میشد آزادانه از ایران رفت، آزادانه در جای دیگری زندگی کرد و اگر خواستی، آزادانه و بیدریغ برگشت. اما خانه، جای دشواری برای ماندن یا رفتن شده است. بروی، دلبستگیهایت بدجوری جا میمانند چون نه رفتنت چندان آزادانه است و نه بازگشتنت (اگر بخواهی). بمانی هم، جانت همهاش صرفِ تقلای امید ساختن میشود و بُهتهای پیاپی را هضم کردن.
خانه جای سختی شده است.
سرت را که میگذاری از خواب میپری.
اروپا چرخید!
زلزله سیاسی در فرانسه + سقوط شدید بورس پاریس