Monday, Aug 19, 2024

صفحه نخست » زبان مال کیست؟ رامین کامران

Ramin_Kamran_3.jpgچندی پیش در یکی از جلسات سازمانی، بدون مقدمه و خارج از دستور جلسه، سخن از لهجه به میان آمد، از انواع لهجه‌ها در زبان فارسی. تمایل عموم که طی سال‌ها توسط رسانه‌های رسمی شکل گرفته است، برتری دادن و گاه حتی منحصر کردن اعتبار به لهجۀ رسمی است که در پایتخت غالب است. مسئلۀ گویندگی نوار‌های سمعی و بصری مطرح بود که مداوماً تولید و پخش می‌کنیم و گفتار فارسی که باید روی آن‌ها سوار شود. وجود تمایلی که گفتم بحث را به این جا کشید و در نهایت تصمیم بر فراموش کردن مسئلۀ لهجه گرفته شد و این که هر کدام از اجرا کنندگان، با هر لهجه‌ای که دارند، کار را به انجام برسانند. تصمیم بر این اساس گرفته نشد که نیروی انسانی محدود داریم و باید با همین‌ها بسازیم، بر عکس، پس از بحثی کوتاه در بارۀ اعتبار لهجه‌ها گرفته شد که صورت منظم شدۀ آنرا در اینجا میاورم. چون در درجۀ اول تصور می‌کنم منعکس کنندۀ بعدی از مشی سیاسی ماست و علاوه بر این، ممکن است برای دیگران هم جالب یا حتی مفید باشد.

اول از این سؤال اساسی و ساده شروع می‌کنم: زبان مال کیست؟ شاید این پرسش در وهلۀ اول در نظر برخی عجیب یا بی موضوع جلوه کند، ولی، معمولاً به طور ضمنی و حتی گاه صریح، نزد این و آن به ادعای مالکیت برمی خوریم. این را بگویم که این احساس نه فقط رایج که به نوعی طبیعی است. چه چیزی از زبان به ما نزدیک تر است؟ از این زبانی که از کودکی فرا گرفته‌ایم و بسا اوقات تنها زبانی است که می‌شناسیم. زبان جزئی از هستی ماست که حتی تصور محروم شدن از آن وجودمان را متزلزل می‌کند و ناقصش می‌سازد. نه فقط در جمع که در تنهایی نیز از زبان جدا نیستیم. حیات برونی و درونی ما، هر دو، وابسته است به زبان. در قالب زبان زندگی می‌کنیم و می‌اندیشیم. وقتی با چیزی این اندازه نزدیک هستید که جزئی از وجود خود می‌شمریدش، طبیعی است که بر آن احساس تملک کنید. هرچه که هستیم و داریم با زبان عجین است. از همه گذشته، علاقه هم هست. دلبستگی که به زبان داریم باعث می‌شود تا بر آن احساس تملک کنیم، همان طور که چنین تمایلی در حق محبوب خود داریم.

ولی این حقی که بر زبان، برای خود قائلیم از چه قسم است؟

گفتم که احساس تملک بر زبان نه عجیب است و نه نادر. ولی آیا به عبارت دقیق می‌توان صحبت از مالکیت کرد؟ هر چه که در اختیار ما باشد، ملک ماست؟ تصور نمی‌کنم. سهم ما از زبان از سهم هیچکس دیگر نمی‌کاهد. هیچ بخش آنرا نمی‌توانیم به انحصار خود در بیاوریم

. دور هیچ بخش آن نمی‌توانیم حصار بکشیم و استفادۀ هیچکس را نمی‌توانیم از آن محدود یا ممنوع کنیم. البته روشن است که خرید و فروشی هم در کار نیست، نه چنین حقی داریم و نه چنین کاری ممکن است.

درست که نگاه کنید، حق ما بر زبان حق استفاده است، نه مالکیت. حال ببینیم این از چه قرار است.

زبان «مال» هر کسی است که از آن استفاده می‌کند و در همان حد که استفاده می‌کند. به هر اندازه و هر ترتیب که از آن استفاده نماید، چه برای خواندن، چه نوشتن و چه سخن گفتن. این حقی است که شما خود به خویشتن اعطا کرده‌اید، با آموختن زبان. حق هیچکس بر زبان از حق دیگران بر آن نمی‌کاهد، همان طور که استفاده از آن از سهم دیگری کم نمی‌کند. آیا این حق استفاده مشروط است به مهارت؟ خیر! تعداد کسانی که از زبانی به نحو اعلی و بی خطا استفاده می‌کنند بسیار کم است و در مورد هیچ کس نمی‌توان گفت که هیچگاه در این زمینه به خطا نرفته است. ولی استفادۀ دست و پا شکسته چه؟ آیا این هم مجاز است؟

بله هست. همه از ورای خطا‌های بسیار است که زبانی را می‌اموزند ـ حتی زبان مادری را و می‌توان گفت که در نهایت هیچکس بر زبان به طور کامل و مطلق مسلط نمی‌گردد و از ورای اشتباهات خود است که راه را به سوی بهتر شدن می‌گشاید. محدود کردن حق استفاده به مهارت، راه همه ر ا به یادگیری زبان می‌بندد. اگر شما از زبانی درست و خوب استفاده نمی‌کنید، به دست خود، خودتان را محدود کرده‌اید، نه به تصمیم دیگری. همان طور که وقتی از یک زبان تنها به یک منظور استفاده می‌کنید، مثلاً برای خواندن، کمتر از دیگر کاربران بر آنها حق ندارید. مهارت شما حقتان را بر زبان افزایش نمی‌دهد. درست است که عدم مهارت بازده استفاده از زبان را پایین میاورد ولی هیچگاه به صفر نمی‌رساندش و به هر حال از حق استفاده از آن نمی‌کاهد. کثرت استفاده از یک زبان هم سند مالکیت نیست. حقی که بر زبان دارید از آموختن و استفاده بر می‌خیزد نه از ارث، مادری بودن زبان حقتان را بر آن بیشتر نمی‌کند. حق داشتن بر زبان از اجازۀ دولت و ترتیبات حقوقی که بر جامعه مسلط می‌سازد هم بر نمی‌خیزد، ملی بودن زبان بر حق تابعان دولت ملی در استفاده از آن نمی‌افزاید.

ولی با این وجود شاهدیم که برخی ـ به ناحق ـ بر زبان ادعای مالکیت می‌کنند یا به عبارت دقیقتر حق دیگران را برای استفاده از آن مورد تهدید قرار می‌دهند یا می‌کوشند که محدودش نمایند. این کار معمولاً به دو ترتیب انجام می‌پذیرد: تصحیح خطا‌ها و ایراد به لهجه‌ها. زبان یکی از حوزه هایی است که می‌تواند کانون مبارزۀ قدرت باشد و همگی شاهد زد و خورد هایی که در این میدان واقع می‌شود، بوده و هستیم.

مقصودم از تصحیح خطا آنی نیست که به قصد آموختن و به سودای راهنمایی و آموختن و بهتر کردن تسلط کسی به زبان انجام می‌پذیرد، آنیست که به قصد عیب جویی از سخن وی و مخدوش ساختن اعتبارش صورت می‌پذیرد، در جهت ساکت کردن و متزلزل کردن و از میدان راندنش. این روش بسا اوقات جای استدلال علیه سخنان مخاطب را می‌گیرد و با منحرف کردن بحث از موضوع اصلی و بردنش به زمینه‌ای که از اساس بی اعتبار نیست، ولی به قصد جبران ضعف در میدان اصلی مطرح شده، به کار گرفته می‌شود.

ایراد گرفتن به لهجهُ کسی، نوع آسان تر و ساده تر کوشش برای سلب اعتبار از سخن و خود اوست، چون حاجتی به دانش لغوی و نحوی ندارد و عموماً متکی است به آموزش نا خودآگاهی که فرد از کودکی و به دلیل زندگی در محیطی خاص، کسب کرده است. کسی که از هیچ دانش و مهارت خاص زبانی برخوردار نیست، می‌تواند با این شگرد، فقط با اتکای به لهجۀ خود که ممکن است به هر دلیلی که ارتباطی هم به زبانشناسی ندارد، برتر یا مرجع به شمار بیاید، در میدان بحث و جدل، امتیازی نا حق برای خود کسب نماید. یکی از استادانم با طنز میگفت که حسن فراگیری زبان‌های مرده در این است که مدعی مالکیت ندارد تا به لهجۀ شما ایراد بگیرد.

این جاست که می‌رسیم به بحثی که واقع شد و تصمیمی که گرفتیم. جا دادن به همۀ لهجه‌ها، نه فقط در کادر سازمانی که طبیعی است، بل حتی در تولیدات سمعی و بصری، به دلیل برتر نشمردن هیچ لهجه‌ای بر دیگری بود و به رسمیت شناختن و قبول برابر تمامی لهجه هایی که در زبان فارسی موجود است. شنیدن لهجه‌های گوناگون ایران به شما این احساس را می‌دهد که تمامی ایران دارد با شما حرف می‌زند و نه فقط یک گوشه و یک منطقۀ آن، هرکس با آب و رنگ خودش. ما هم از سوی تمامی ایرانیان و برای تمامی ایرانیان سخن می‌گوییم و روشن است که کارمان محدود به یک لهجه نیست و نمی‌تواند باشد.

از فرصت استفاده کنم و این را نیز اضافه کنم که اعتبار لهجه‌ها فقط محدود به فارسی زبانان نیست. آن هایی هم که به فارسی زبان نگشوده‌اند، چه در ایران و چه خارج از آن، مشمول این حکم هستند. اگر از زبان فارسی استفاده می‌کنند و در حد استفاده‌ای که می‌کنند بر آن حق دارند، مثل هر کس دیگر. لهجه‌های غیر ایرانیان نیز همین احساس مخاطب داشتن، منت‌ها در سطح جهان را به شما القأ می‌کند ـ برای درک این لذت، شنیدن کافی نیست، باید گوش باز کنید. توجه به ایران و زبان فارسی که ظرف چند دهۀ اخیر و بیشتر به دلایل سیاسی و نه همیشه بهترین دلایل، نضج گرفته است، این حسن را داشته که بر شمار علاقمندان و زبان آموزان فارسی در جهان بیافزاید و دل فارسی دوستان را شاد کند. توسعۀ فرهنگی همین است، حق احدی را نه در این زبان و نه در دیگر زبان‌ها انکار نمی‌کند. گوش ایرانی در امپراتوری تربیت شده نه در این کشورک هایی که روستایی است با ابعاد بزرگ و در آنها همه تصور می‌کنند مثل همند یا باید باشند. تنوع از اساس در آن درج است.

یک آن تصور کنید که در تهران راه می‌روید و هیچ لهجه‌ای غیر از لهجۀ تهرانی به گوشتان نمی‌خورد. چنین فضایی غریب، اسباب ملال و حتی مایۀ دلهره است. جنگلی که از آن صدای هیچ پرنده‌ای به گوش نیاید، طرب انگیز نیست وحشت انگیز است.


این مقاله در سایت (ایران لیبرال) منتشر شده است



Copyright© 1998 - 2024 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: [email protected] تبلیغات: [email protected] Cookie Policy